کتاب من لدی المظلوم الی الذی آمن بالله المهیمن القیوم انا انزلنا الایات علی

کتاب من لدی المظلوم الی الذی آمن بالله المهیمن القیوم لیاخذه الفرح الاعظم من

کتاب نزل بالحق من سماء مشیه الرحمن فضلا علی الامکان طوبی لمن یتفکر فیه و ویل

کتاب نزل بالحق من لدی الله المهیمن القیوم الی الذی فاز بانوار العرفان اذ اتی الرحمن

کتاب نزل بالحق من لدی الله المهیمن القیوم انه ما من اله الا هو له الخلق و الامر و کل الیه راجعون قد شهدت الاشیاء

کتاب نزل بالحق من لدی الله المهیمن القیوم انه یدع الناس الی المقام المحمود قد ظهر ما

کتاب نزل بالحق و انه یعظ الناس بما ینفعهم فی الدنیا و الاخره ولکن القوم

کتابت بلسان عربی لدی العرش حاضر و بلسان پارسی جواب آن نازل بسمع طاهر مقدس اصغا

کتابت بمنظر شمس حقیقت فائز و آنچه در او مذکور مشهود آمد الیوم باید جمیع

کل از برای اصغاء کلمه الله و اتباع امرش خلق شده اند آنچه حق بان امر فرموده و

گواهی میدهم بوحدانیت و فردانیت تو و از تو میطلبم آنچه را که بدوام ملک و

لازال اینمظلوم عباد را بآنچه سزاوار مقامات و حفظ مراتب بود وصیت نمود و مقصودی جز تسکین نار بغضا

لسان عنایت حق در کل احیان خلق را بمطلع نور احدیت دعوت میفرماید چه که خلق خود را

لسان قدم اولیای خود را ذکر مینماید و وصیت میفرماید بانچه سبب ارتفاع امرالله

لسان قدم میفرماید ای کنیز من و فرزند کنیز من جمیع عباد و اماء را مخصوص امروز

لسان متحیر که چه ذکر نماید و قلم متحیر که چه نگارد نفسیکه مدارس نرفته مباحث

لعمر الله ظلمی بر این ظهور وارد شده که شبه و مثل نداشته و ندارد اولیای ان ارض را از قبل

لعمر الله ینوح الرعد و یبکی السحاب بما ورد علی الله مالک الرقاب ان الذی

لعن الله قوما حالوا بیننا و بینکم قاتل الله عباد الذین ظلموکم و صاروا حجابا بینکم و بین

لک الحمد یا الهی بما نورت قلبی بنور عرفانک و عرفتنی سبیلک و اریتنی مشرق عطائک

لک الحمد یا فالق الاصباح و مرسل الریاح اشهد بک فتح باب الفلاح و ظهر سبیل

مجد میگوید بنویس میگویم لا اعلم شیئا میگوید انت العلیم الحکیم یقول انظرنی

محبوب عالم در این سجن اعظم احبای خود را ذکر میفرماید تا از فضلش مسرور باشند

مصیبت عالم از جاهلیست که خود را بطراز علم مزین نماید و ظاهر کند چه که عباد
