ای منجذبان محبت الله ذکر و فکر من حصر در یاد و تذکار شماست از مکتوبی که بجناب

ای منجذبه محبت الله اوقاتی گذشت که بتو نامه ای ننگاشتم ولی ترا فراموش ننمودم

ای منجذبه محبت الله شمس حقیقت از افق عالم طالع شد و نور هدایت درخشید فیض ابدی

ای منور بنور هدایت الهیه شمع هدی چون در زجاجه قلب برافروزد ظلمات ضلالت که

ای منیر پرتو ظهور چون بر قله طور زد سنگ خارا متلاشی شد و صخره صماء متفانی

ای مهتدی بنور هدایت در عرصه وجود موجودات بی حد و پایان محشور و حقائق و اعیان

ای مهتدی بنور هدی حمد کن خدا را که تو را بنور حقیقت دلالت نمود و بدخول در

ای مهتدی بهدایت کبری حضرت احدیت هر چند از هر هستی پاک و مقدس و از هر وصفی مبرا

ای مهتدیان بنور هدی شمع هدی روشنست و افق اعلی بنور جمال ابهی ساطع و لامع

ای مهربان یزدان من این تنها را جان ببخش و بجانان برسان و از زندان برهان و

ای مهرپرور این خاکدان تنگ و تار و انسان آواره و بیسر و سامان لهذا دانا دل

ای مومن بالله نامه ات رسید از تنهاای شکایت نموده بودی محزون مباش تنها نیستی

ای ناطق ببینات الهی دست پنهان و قلم بین خط گذار اسب در جولان و ناپیدا سوار

ای ناطق بثنای جمال مختار شکر جمال قیوم و سلطان ملک عزت قدیمه را که احبای

ای ناطق بثنای محیی عالم ای خوشا قریحه و طبعی که زلال محامد حق و سلسال ستایش و

ای ناطق بذکر الهی در سبیل الهی چون سراج نورانی هادی امم شو و چون ملائکه

ای ناطق بذکر الهی در هویت انسان ید موهبت الهیه ودیعه گذاشته که بان انسان مطلع

ای ناطق بکلمه بلی در یوم لقاء صد هزار نفوس که در سر الست و یوم ذر وجود و

ای خادم آستان منّان ، هر ظلّی جز ظلّ حقّ يحموم است و هر حصنی اوهن از بيت عنکبوت

ای ناظر بافق ابهی الیوم جمیع من علی الارض از پی سراب دوانند و از عقب ظل زائل

ای ناظر بملکوت ابهی آفتاب حقیقت هر چند از افق عالم بسبحات جلال مخفی... ای احبای الهی بکوشید که وقت ظهور

ای ناظر بملکوت ابهی جمال قدم ابوابی بر وجوه احبابش گشوده و آثار موهبتی از
