ای ناظر بمنظر انور مناظر متفاوت یک نفس منظرش گلشن و دیگری منظرش گلخن یکی

ای ناظم بلیغ اشعار در نهایت فصاحت و بلاغت بود ملاحظه گردید بدیع بود و لطیف

ای ناظم در و گهر منظوم و منثور چون ستایش و محامد شمس ظهور و رب غفور بود

ای ناظم لولو منثور در ستایش شعله نور مجلی طور آفتاب انور مشرق ظهور روحی

ای ناظم مشکین نفس اشعار آبدار که مانند آب روان بود قرائت گشت فی الحقیقه در

ای نهال بوستان شهادت کبری خبر شهادت حضرت پدر سبب حسرت و اسف و احزان بیحد و

ای نهالان بوستان الهی شما از آن شجره عرفان روایدید و در بوستان هدایت جمال

ای نوجوان من هر چند بتن سالخورده ولی بجان نوجوان زنده دل در جویبار هدایت سرو

ای نور حدقه دیده روحانیان اگر چه جمیع چشمها کریان و دلها سوزان و جگرها از این

ای نورالله فضل و عنایت ملاحظه نما که تو در کتم عدم بودی و در عرصه تاریک و تنگ

ای نوش باهوش نظمی که از قریحه الهام صریحه آن بلبل چمنستان معانی ساری و جاری

ای نوگل گلشن محبت الله لحظات عین رحمانیت حق متوجه حال شما بوده و خواهد بود و

ای نونهال بوستان الهی آنچه بجناب بهاج پرابتهاج علیه بهاء الله الابهی مرقوم

ای نونهال بوستان حب جمال رحمان اثر کلک که حکایت از شوق و هیجان دل و جان مینمود

ای هائی بهائی هاء هویت دو چشم روشن بیناء دارد و دو گوش شنوا یک چشم متوجه و

ای واله الهی طالبان حق و مشتاقان جمال مطلق سطوع شمس حقیقت را در مشرق آفاق و

ای واله جمال ابهی چه نگارم که با دلی سوخته و رخی افروخته در دبستان عبودیت

ای ورقه شجره تقدیس سلیل جلیل مانند طیور قدس اوج اعلی گرفت و بفردوس ابهی پرواز

ای ورقه صابره مصیبت نوردیده چهارده ساله فی الحقیقه جگرها را پاره پاره نموده

ای ورقه طیبه مبلغه حال وقت نطق و بیانست و زمان تبلیغ و تبیان زبان بگشا و بیان

ای ورقه مبارکه شجره رحمانیه هر چند سیصد فرسنگ دوری ولی در خاک پاک شیراز موطن

ای ورقه مبتهله سهراب در این مدت بچنگ افراسیاب افتاده و بجنگ نفس در تب و تاب
