جرجس الجمال کان من اهل العقل و الوداد و لکنه کان پرتستانی متعصب عنید مرة طلبت مثه ارض الصنوبر

حضرت مسیح در اطراف این دریاچه اغلب شبها مشی مینمود و تنها بفکر روشنائی عالم انسانی بود

استخوان مرا آب کردند با وجود آن همه محبّت و سلوک و مدارا که دو جا

در سال دو نقطه اعتدال است که آفتاب از افق آن طلوع مینماید

در نیویورک کاردینالی بود و اعلان می کرد که این دشمن مسیح است، آمده که دین مسیح را محو کند

قصر مدت سی سال اجاره اش را دادیم تا آنکه خریدیم وناقضین ازما گرفتند

مجلس مبعوثان سوخته است آتش زده اند یا یانغین یعنی حریق واقع شده است

من از امریکا منتظر ظهور چند نفر هستم ... احبای ایران ممتحن اند تمکن حاصل کرده اند جاهای دیگر اینطور نمی شود

من عادة الحکومه العنمانیه هوانها تقرٴ حکم الفرمان بحضور المذنب حتی یعلم تکلیفه و یتبع القوانین

نوشته اند که میخواهند بعضی از سنگهای تاج ایران را بفروشند تاج ایران عدل است نه سنگ

هر وقت دیدید کسی بقدر سر سوزنی از جاده مستقیم امرالله انحراف جست و به عنوان عبادت
