لله در الذین نطقوا بالحق و تمسکوا بالحکمه و البیان فی کل الاحیان انهم عباد ما

هذا ما نزل من جبروت العزه بلسان القدره و القوه علی النبیین من قبل و انا

یا قلمی الاعلی اذکر من اقبل الی الله فی یوم فیه اعرض اکثر الناس و شرب الرحیق

الحمد لله الذی تجلی للکائنات بالنقطه التی کانت مقدسه عن الجهات و النقاط و انها

حمد بیزوال مقدس از اشباه و امثال مالک وجودیرا لایق و سزاست که اشیای عالم را

حمد مالک ملکوت و سلطان جبروت را لایق و سزاست که بمفتاح اسم اعظم باب بیان را گشود

ساذج ذکر و ثنا سلطان قدم و دارای عالم را سزاست که بیک تجلی از تجلیات انوار

حمد سلطان وجود و ملیک غیب و شهود را لایق و سزاست که بایادی عنایت در اراضی

روحی و ذاتی لک الفداء دستخط مطرزه بمداد وداد که فی الحقیقه علت و سبب و ظهور

قد اکثرت القول فی ذلک ولکن الناس اکثرهم لایفقهون آنچه از ظهورات معجزات که

ان یا علی فاشهد بانی ظهور الله فی جبروت البقاء و بطونه فی غیب العماء و جمال

تبارک الیوم الذی تستن فیه یراعه الله فی میدان الذکر و البیان و قلمه الاعلی

حمد مالک عرش و فرش را لایق و سزا که اعراض مشرکین را بقوه غالبه باقبال تبدیل

حمدا لمن لایوصف بالمقال الذی لایقوم معه الرجال و الابطال و هو الظاهر فی یوم

شخصی در این مدینه از علمای مدینه کبیره بوده آقا جان نزد او مراوده داشت

یا حبیب فوادی چندی قبل دستخط عالی که بجناب مخدوم مکرم حضرت اسم جود علیه منکل

خادم مسکین متحیر و متفکر که چه ذکر نماید و که را وصف کند و ستایش گوید حق جل

قد حضر کتابک بین یدی العرش و توجه الیه لحظات الله المهیمن العزیز القدیر و عرفنا ما

یا حبیب فوادی و المذکور فی قلبی قد سرتنی آیه الاقتدار و کدرنی سجن الابرار و

الحمد لله الذی طرز اوراق سدره المنتهی باسرار ما اطلع بها الا نفسه العلی الابهی

الحمد لله الذی ظهر بمشرق ایاته و مطلع بیناته و مصدر اوامره و احکامه

الحمد لله الذی ظهر و اظهر امره کیف اراد انه لهو السلطان الذی ما

الحمد لله الذی نور القلوب بذکر احبائه و اصفیائه و اولیائه و اظهر ما اراد بامره و قدرته... ان یا قلم الأعلی نحبّ ان نذکر

حمد مقدس از ذکر و فکر حضرت مقصود لایزالی را سزاست که افق برهانرا در یوم قیام
