
من مصنفات
السید كاظم بن السید قاسم الحسینی الرشتی
شركة الغدیر للطباعة و النشر المحدودة
البصرة – العراق
شهر جمادی الاولى سنة 1432 هجریة
مخزن ( مخزون خل ) وجوب وجود را بحكم الطریق مسدود و الطلب مردود بابی نیست و سائل از آنحضرت را بجز خموشی بمدلول لیس فی محال القول حجة و لا فی المسألة عنه جواب و لا فی معناه لله تعظیم جوابی نی ، مفتاح امكان و امكانی بر اغلاقش افزاید و بسوی مفتاح وجوب و وجوبی كسی از سلاك و طلاب راه نیابد ، پیوسته آن دربند در بند و همیشه طالب مهجور زار و مستمند ،
عاشق بمكان در طلب جانان استمعشوقه برون ز حیز امكان است
ناید بمكان آن نرود این ز مكاناین است كه عشق درد ( درد عشق خل ) بیدرمان است
فتق و رتق را در این مرحله راهی نیست و نفی و اثبات را در این مرتبه پناهی نه ، بلكه نفی و اثبات در این بزم همآغوش و اثبات از ساغر نفی از دست ساقی ازل سراسیمه و مدهوش ، وجود و عدم در این مجلس بر یك بساط تكیهزن و اَیس و لَیس در این گلشن بر یك غصن متوطن ،
در هویت نیست نه نفی و نه اثبات و نه سلبزانكه از اینها همه آن بیگمان بالاستی
و ابواب مخزن وجود وجود را بحكم عطاء غیر مجذوذ و لیس لمحبتی غایة و لا نهایة انسدادی نیست و فیض فیاض مطلق را شائبه انقطاعی نی ، بیانقطاعی عود دلیل بیپایانی بدو است زیرا كه عود باشاره كما بدءكم تعودون عین بدو است فما لیس له اول لیس له آخر و ما لمیلحقه العدم لمیسبقه العدم و هو سبحانه وراء ما لایتناهی بما لایتناهی ، ابواب كرم همیشه مفتوح و روح و روان عالم از نشأه صهبای جود جواد و هبه وهاب پرفتوح كنت كنزا مخفیا ( مخفیا فاحببت ان اعرف خل ) اول مقام ظهور است نخست مرتبه ( و نخست رتبه خل ) سطوع و تشعشع آن نور است زیرا كه نیر اعظم فاعل كه موصوف كنز مخفی است و موضوع آن محمول است در تحت افق كنت مستتر و ناپدید ، این طرفه كه كنت در آن عامل و صاحب تأثیر ، همانا كه این استتار استتار نور در منیر است و برای همین محلی بحلیه ضمیر است و این ضمیر همان مثالی است كه انا بآن تعبیر شود و هو از آن محكی گردد و استتارش در غیب كنت كه نخست منزل ظهور است علة اختفای اوست از این است ( این سبب خل ) ندای كنت كنزا مخفیا لانه الاسم المكنون المخزون الذی استقر فی ظله فلایخرج منه الی غیره و هو مقام الباطن و الباطن من حیث هو باطن و ظهور ( ظهور این ضمیر خل ) در اطوار دلالة از كلمه تامه كنت و كن عین مجتبی ( محبتی خل ) است در فاحببت ان اعرف و معرفت ظهور این دلالت است در دلهای شنوندگان ندا و صدا و از آن سر فخلقت الخلق لكی اعرف پدیدار شود ،
این سخن در رمز دانایان پیشین گفتهاندپی برد بر رمزها هر كس كه او داناستی
پس در این وادی چمنها است و در هر چمنی انجمنها است و در هر انجمنی بزمی است و در هر بزمی مطربی است و با هر مطربی شاهدی و با هر شاهدی جامی كه مالامال شراب محبت و لبریز باده مودت كه قطره از آن چون بكام سوختگان نایره هجران رسد چنان از خود شوند كه هرگز بخود نیایند و چنان و بمثابهٔ از خویش وارهند كه هیچ گاه رهائی از آن رهای ( رهائی خل ) طلب نكند ،
و لكل رأیت منهم مقام اشرحه فی الكلام مما یطول
نخست مقام كنت شاهد این مقام ( مقال خل ) از مكمن ( گنج خل ) خفا بعرصه ظهور نیامده و از آن باده جز خودبخود از خود بیخود نگشته و تلك هی الكینونة فی قوله تعالی خطابا لآدم روحك من روحی و طبیعتك خلاف كینونتی ،
دوم مقام ضمیر مستتر كه كنز مخفی است و آن سرمست صهبای فاعلیت و تكیهزن بساط علیت و مصدر موارد احدیت ،
سیوم مقام احببت و تصدیر آن بفا برای سریست منمنم و رمزی است معما و الاشارة الیه فی قوله تعالی كمثل حبة انبتت سبع سنابل فی كل سنبلة مأة حبة ،
برمز ما نرسد عاقل ار چه دانا شدبآسمان نپرد جعفر ار چه طیار است
و آن مقام خموشی است و خانه فراموشی و وادی بیهوشی لكن باز مقام محبت است و رتبه مودت و لازم ذاتش كثرت است قال الصادق علیه السلم المحبة حجاب بین المحب و المحبوب ، چون حجاب بردارد مقام محبوب پدیدار آید چون از آنجا بالا رود مقام محب آشكارا شود چون از آنجا بالا رود نه محب ( نه محب است خل ) نه محبوب نه طالب نه مطلوب ،
قد ضلت ( طاشت خ ) النقطة فی الدائرةو لمتزل فی ذاتها حائرة
این سخن را درنیابد هیچ وهم ظاهریگر ابونصریستی ( گر ابونصرستی و خل ) گر بوعلی سیناستی
چهارم مقام خلقت اعلای آن مقام هویت اسفلش رتبه الوهیت و جامع بین المقامین و ملتقی البحرین و البرزخ بین العالمین و احدیت مجمع شئون متكاثره و رتبه اعیان ثابته در نشأه ظهورات خلقیه آن اعیان از صهبای مینا و احدیت ( مینای واحدیت خل ) سرمست و در نزد ظهور جمال احدیت دل از دست داده محو آن جمال و از خود بیحال از ایشان جز اسمی باقی نه و همان اسم و رسم ذورق وصولشان از بحر احدیت بساحل واحدیت گشته از خزانهدار مخازن غیبیه دیبای اخضر مخلع و تاج مكلل بزمرد و زبرجد بر سر ،
پنجم مقام لكی اعرف و از آن ینبوع حضرت احدیت در گلستان وجود مقید جداول مقامات واحدیت از تعلقاتش بقیود حدود ماهیت ظاهر و آن منشأ سرسبزی چمن رحمانیت بسقی رحمن و استعداد ارض قابلیت از استمداد ( استمداد اسم خل ) باعث و باسط گشته و از آن گلهای گوناگون و گیاههای از حد حصر بیرون پدید آمده و روح القدس اول من ذاق الباكورة فی تلك الجنان المسماة بالصاقورة پس گلها از گلبن ابتداع شكفته و زلف سنبل از هبوب نسیم صبا از دیار محبوب آشفته و قامت سبز از شدة میل بسوی مبدء و توجه بجانب دوست بلند شده و تذرو قدس كه ورقاء مغرب بر سر سدرة المنتهی آشیانه نموده و از آن نغماتی ظاهر میشود بسی مطرب و حالاتی مشاهده میكرد بغایت معجب و این خمسه كف حكیم و دست قادر علیم است و هاء از این مستنطق لاجرم ظاهرش با باطنش مطابق و اولش با آخرش موافق و ذلك سر التوحید كما قال النبی صلی الله علیه و آله التوحید ظاهره فی باطنه و باطنه فی ظاهره پس حافظ نفس خویش و دارای هستی خود در كل مراتب تربیع و تكعیب گشته تدلج بین یدی المدلج من خلقك ، چون در چهار خانه اكوار ظهورش مكرر شد سر كاف از آن پدیدار شد چون به نفس خویش نظر كرد و سر در پیش افكند منشأ تجلی حرف یا شد و آن الف راكد چون در وادی پنجگانه قدم گذاشت نون سر از جیب خفا برآورد خرامان خرامان در عرصه ظهور پدیدار آمده حامل لواء كاف در نون ظاهر ( حامل لوای كاف پس كاف در نون ظاهر شد خل ) و از آنجمله كلمه كن از غیب باطن در عالم شهود لواء ظهور افراخت و الف حدت ( وحدت خل ) بسان قطب در وسط جای گرفت و از آن كان بطور ظهور مسطور ( متطور خل ) چون متكلم خاست ( خواست خل ) مثال خویش در غیب الغیوب مخفی و مستور دارد تا طالب و متكاسل و باكی و متباكی از یكدیگر امتیاز یابند لاجرم الف از ( الف دار خل ) عالم ظهور در پرده خفا مخفی داشته تاء مرفوعه كه دلیل فاعلیت ضمیر است نایب منابش كرده پس گفت ( پس كنت خل ) از آن متعین و خفا در كمال ظهور متبین پس از این حالت تعبیر به كنت كنزا مخفیا فرمود و این مجموع در تعین اول پیدا و از اول حرفش هویدا پس كنت كنزا مخفیا یكی از مرتبه وجود خلقی است كه جامع سر كونین و محل بیكاری میكرد و میآمد ( میگردد آمد خل ) و السلام ( و السلام علی من اتبع الهدی ، تمت فی ظهر یوم الجمعة تاسع شهر رجب المرجب سنة ١٢٥٧ خل ) .