"آنچه از قلم ابهی جاری شیرین است و ملیح."
(مائدۀ آسمانی، ج8، ص23)
مقدّمه
از جمله اوامر الهیّه در این دور صمدانی، تلاوت آثار الهی در هر بام و شام است. تلاوت آثار الهی از آنجا که غذای روح بیان شده، برای ارتقاء و اهتزاز روح آدمی لازم است. اگر انسان با شور و شوق به تلاوت آثار بپردازد، البتّه سبب پرواز روح گردد، امّا اگر با اکراه و صرفاً جهت اجرای حکم پروردگار باشد، سبب کسالت شود. اگرچه به بیان حضرت مبشّر اعظم، "هیچ جنّتی از نفس عمل به اوامرالله اعلیتر نبوده نزد موحّدین و هیچ ناری اشدّ از تجاوز از حدودالله ... نبوده" (منتخبات آیات، ص54)، امّا، عمل به اوامر الهی باید نظر به حبّ خداوند باشد نه به دلیل طمع بهشت و خوف از جهنّم. چه که این عمل که آدمی نه به خاطر خداوند بلکه نظر به وجود بهشت و جهنّم به اجرای اوامر بپردازد، در واقع مرتکب شرک شده است، زیرا که دو مخلوق خدا را با او شریک گردانیده است.
حضرت ربّ اعلی در باب تلاوت آثار الهی میفرمایند که، "احبّ صلوة صلوتی است که از روی روح و ریحان شود و تطویل محبوب نبوده و نیست. هرچه مجرّد و جوهرتر باشد، عندالله محبوبتر بوده و هست" (منتخبات آیات، ص53).
جمال مبارک نیز بر این نکته تأکید فرمودهاند، "اگر یک آیه و یا یک کلمه به روح و ریحان تلاوت شود، بهتر است از قرائت کتب متعدّده" (رسالۀ سؤال و جواب). در کتاب مستطاب اقدس نیز تصریح شده است، "اتلوا آیاتالله علی قدرٍ لاتأخُذُکُم الکسالة و الأحزان. لاتحملوا علی الأرواح ما یکسلها و یثقلها بل ما یخفضها لتطیر بأجنحة الآیات إلی مطلع البیّنات. هذا أقرب إلی الله لو أنتم تعقلون."
در این مقالۀ مختصر سعی بر این است که نحوۀ انجذاب به تلاوت آیات الهی با استناد به آثار مبارکه بیان گردد. اگر آدمی بتواند به نحوی با آثار الهی انس گیرد، که دوری از آن برایش دردآور باشد، میتوان گفت که تلاوت آیات سبب اهتزاز روح و ارتقاء روانش میشود. اگر مشتاقانه به قرائت الواح بپردازد تا بداند مقصود خداوند چیست، میتوان گفت که در جستجوی راهی برای وصول به درگاه خدایش است و اگر صبرش نباشد که وقتی را که برای تلاوت آیات در نظر گرفته زودتر فرا رسد، میتوان گفت که به تشنگی روحش پی برده و پرده از تمایل روانش برداشته است.
مطلب دیگر این است که اثرات هر امری باید ظاهر و باهر شود. چشیدن حلاوت آیات الهی و درک آن نمیتواند بلااثر باقی بماند. لابد بر آن اثراتی مترتّب است که در حالات و رفتار و گفتار شخصی که تأثیر را پذیرفته ظاهر میشود. در این باب نیز کلامی بیان خواهد شد.
تأثیر آیات الهی بر اشخاص سبب میشود که حلاوت سایر موارد و مراتب، مانند بلایا، شهادت، هدایتالله، محبّتالله، معرفتالله و امثال آن نیز در مذاق جان طالب آشکار گردد.
حلاوت آثار الهیه
کلام خداوند شیرین است، در مذاق جان مینشیند و شیرینیاش کام را لذّتی میبخشد که فوق آن متصوّر نیست. حضرت بهاءالله در بند 3 کتاب مستطاب اقدس به این نکته تصریح فرمودهاند، "لو یجد أحدٌ حلاوة البیان الّذی ظهر مِن فم مشیّة الرّحمن، لیُنفِق ما عنده ولو یکون خزائنالأرض کلّها لیثبتَ أمراً مِن أوامره المُشرقة مِن افق العنایة و الألطاف" و در بند 54 آمده است، "تالله الحق قد انفجرت مِنَ الأحجار الأنهار العذبة السائغة بما أخذَتها حلاوة بیان ربّکم المختار و أنتم من الغافلین.". حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "شیرینی و حلاوت در مائدۀ آسمانی است و لذّت در طعام روحانی. زیرا شیرینی عنصری صفرا تولید نماید و سبب علل و امراض امعاء و احشاء گردد. امّا شیرینی الهی کام را پُرحلاوت نماید و روح را صحّت و عافیت بیفزاید. این قند مکرّر محبّتالله است و معرفتالله" (یاران پارسی، ص183).
حضرت بهاءالله در شیرینزبانی مظهر ظهور الهی در لوحی که به لطافت تامّ برای یکی از اماءالرّحمن عنایتاً نازل فرمودهاند چنین میفرمایند، "ای مادر نوشتۀ تو را به زبان فارسی مینویسم تا شیرینزبانی طیر الهی را از لسان عراقی بشنوی و آوازهای خوش حجازی را فراموش کنی و اقرار کنی که بلبل معنوی به جمیع لسان در باغهای روحانی بر شاخسارهای قدسی در ذکر و بیان است تا از این آوازهای ظاهر آوازهای باطن بشنوی. ای مادر از دل بگذر و به دلدار رو آور و از جان بگذر و به جانان فائز شو. نهر قلب را به بحر مقلّب متّصل کن و رشتۀ حبّ را به ریشۀ قرب محبوب محکم دار. جان بی جانان به درهمی نیرزد و دل بی دلدار به فلسی مقابل نه. سر بی سروَر در خاک به و دل بی درد سوخته به و گردن بی رشته به شمشیر بریده به..." (لئالیالحکمة، ج2، ص299).
هر کسی نمیتواند این شیرینی را دریابد مگر آن که طالب آن باشد و مزاج روحانی خود را چنان صاف و پالوده سازد که شیرینی مزبور در او اثر بخشد و ذائقهاش متأثّر از سموم مادّیه نشده باشد تا بتواند شیرینی روحانی را دریابد. اگر ذائقه تغییر یابد، شیرینی را نیز تلخی یابد. در بیان جمال قدم مذکور، "... مثل تغییر ذائقۀ مریض که از شیرینی تلخی ادراک مینماید. این تغییر در شیرینی احداث نشده، بلکه ذائقه تغییر نموده" (لئالیالحکمة،ج2، ص66). بنابراین، در مقام اوّل باید ذائقۀ سالم داشت تا بتواند تلخی را از شیرینی تشخیص دهد و حنظل را از شکر فرق گذارد که قلم اعلی فرمود، "از خدا بصر بخواهید و ذائقۀ سالم طلب کنید. چه که نزد بیبصر نقش یوسف و ذئب یکسان است و در ذائقۀ مریض حنظل و شکر در یک مقام" (مجموعه الواح، ص157).
بنابراین، باید وسیله را فراهم آورد تا از حلاوت آثار سود جُست والّا ثمر نبخشد. حضرت بهاءالله میفرمایند، "کوثر ذکر و بیان رحمانی از مَعین قلم امر سبحانی مقطوع نگردد. لازال آن ناطق و این جاری. انشاءالله باید آن جناب به گوش طاهر آن را اصغاء نماید و به ذائقۀ لطیفه در کلّ حین از این بچشد" (آیات بیّنات، ص23). گوش حقیقی یا "سمع جان" از جمله وسایل درک کلام الهی است: "صریر قلم اعلی را، که مابین ارض و سماء مرتفع است، به سمع جان اصغا نما تا حلاوت آن را بیابی و به ذکر دوست از عالم و آنچه در اوست غنی و آزاد شوی" (آثار قلم اعلی، ج5، ص2).
آنچه که سبب بیماری حسّ چشایی میشود و توانایی درک شیرینی کلام الهی را از آن میگیرد، غفلت و توجّه به نفس و هوی و روی برگرداندن از عنایات خدا است. در لوح مقصود از کلام حضرت معبود نازل، "گویا ذائقۀ اهل عالم از تب غفلت و نادانی تغییر نموده؛ چه که از حلاوت بیان غافل و محروم مشاهده میشوند" (مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، ص107).
به هر حال، شیرینی گفتار خداوند مشهود و واضح؛ اگر کسی آن را در نیابد، به حلاوت کلام خدشهای وارد نشود، "اگر کسی صاحب شامّه نباشد، بر گل بُستان چه تقصیری راجع؟ بیذائقه قدر عسل از حنظل نشناسد" (مجموعه الواح، ص4-83). این محرومیت، این احساس نکردن شیرینی کلام، جزای عمل فردی است که طریق غفلت در پیش گرفته است. اگر قدری به خود آید و با کلام حق انس گیرد، البتّه از آن نادانی نجات یابد و طریق هدایت در پیش گیرد. جمال قدم میفرمایند، "ای صاحبان بصر قدری تفکّر نمایید شاید حلاوت بیان رحمن را بیابید و خود را از هیماء جهل و نادانی نجات دهید.... چه شده که سکر غفلت کلّ را احاطه نموده؟ آیا ذائقه را چه منع نموده و شامّه را چه حادث شده؟ نیست اینها مگر از جزای اعمال" (مائدۀ آسمانی، ج7، ص220).
این غفلت، خاصّ انفس مشرکه است. شاید ارادۀ الهی است که آنها پی به مقصود نبرند و از عذب فرات نصیبی برندارند. جمال مبارک تصریح میفرمایند، "به لسان فارسی ذکر میشود تا کلّ بریّه از فضل سلطان احدیّه از این عین جاریۀ لاشرقیه و لاغربیه و لاذکریّه و لاوصفیّه و لاظهوریّه و لابروزیّه، که لمیزل از ذائقۀ انفس مشرکه محفوظ بوده، نصیب بردارند و فائز شوند" (اقتدارات، ص66)؛ وإلّا صاحبان ذائقۀ سالم را دعوت میفرمایند که از این آب شیرین کلام الهی بچشند و به آب تلخ قناعت نکنند. زیرا این کلام الهی برای حلاوت بخشیدن به کام جمیع انسانها از آسمان فضل الهی نازل شده است: "ای صاحبان ذائقه، بحر عذب فرات در امواج، به ملح اُجاج قانع مشوید. در بیانات رحمانی تفکّر نمایید و به بصر حدید در آن نظر کنید که شاید به رشحی از بحر معانی که در بیان مستور است فائز شوید" (اقتدارات، ص142).
باید توجّه داشت ذائقۀ فطری که به انسان عنایت شده، در اصل سالم بوده و در این عالم در اثر غفلت ناس تغییر کرده است. حضرت بهاءالله میفرمایند، "گویا ذائقه در عالم قطع شده و قوّۀ ادراک مفقود. چه که اکثری از عباد حلاوت بیان حضرت رحمن را نیافتهاند و آنچه از ملکوت قدرت ظاهر شد ادراک ننمودهاند" (آیات الهی، ج2، ص224). بدین لحاظ آب شور و تلخ را از آب شیرین تشخیص نمیدهند یا حتّی اوّلی را بر دومی ترجیح میدهند. جمال قدم میفرمایند، "در کلّ احیان کوثر حیوان از قلم رحمن جاری و ساری. ولکن نفوس غافله از آن محجوب و ممنوع. عجب در این که مع آن که حقّ جلّ و عزّ بصر عطا فرموده و شعور عنایت کرده و ذائقه بخشیده، عذب فُرات با ملح اُجاج نزدشان یکسان بود، بل ثانی ارجح و افضل. چنانچه برأیالعین مشاهده میشود بحر اعظم را گذاشتهاند و به ماء مُنتن که در غدیر نفس سالها مانده توجّه نمودهاند ... تمیز از میان مفقود و انصاف معدوم" (آیات الهی، ج2، ص196).
بنابراین، با برداشتن قدم اوّل و درمان کردن ذائقۀ بیمار، میتوان پی به حلاوت آثار الهی پی برد. گاه میشود که فردی کلامی میگوید امّا آنچنان که شاید و باید پی به معنای آن نمیبرد. سپس گروهی به تفسیر و تعبیر آن شعر میپردازند بدون آن که مفهوم حقیقی آن را بدانند. این موضوع در باب حلاوت کلام الهی نیز مصداق دارد. حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند:
هوالابهی
ای طالب جمال ذیالجلال ملّای رومی گفته:
در سمرقند است قند امّا لبش از بخارا یافت و این شد مذهبش
اگرچه لسان ملّا به این ناطق شد ولکن به نظر نمیآید که به حقیقتِ معنایی که استنباط از این بیت میشود و مطابق واقع است، خود او چنانچه باید و شاید ملتفت شده باشد. چه بسیار میشود که کلمهای از لسانی جاری میشود و خود قائل ملتفت نیست. باری، طوائف هر یک به حسب اوهام خویش محل و مرکزی از برای آن قند هندوستان الهی و نبات مصر رحمانی معیّن نموده بودند و منتظر ظهور آن حلاوت و شیرینی الهی از آن معدن بودند. قومی کان این شهد را جابلقا و جابرصا دانستند و طائفهای منبع این قند مخازن آسمان پنداشتند. باری، هر یک جایی را توهّم نمودند. لکن عارفان روی حقّ و عاکفان کوی حقّ این شهد بقا را و این عسل مصفّی را از کان فارس و معدن ارض مقدّسه یافتند. در وقت نوشتن، شخصی از احباب ذکر سمرقند نمود. به این مناسبت به مقام مزاح، که فیالحقیقه از جِدّ عظیمتر و شدیدتر است، این کلمات مرقوم شد تا آن طالب شهد معانی به معدن حلاوت معنوی پی برند. و البهاء علیک. ع ع (مآخذ اشعار در آثار بهائی، ج3، ص219)
وقتی انسان پی به حلاوت آثار الهی میبرد، باید به نحوی عمل کند که این حلاوت به دیگران نیز منتقل شود، زیرا خداوند دوست ندارد احدی از آن محروم بماند. این است که حضرت عبدالبهاء هدایت میفرمایند، "... انشاءالله به آستان مبارک وفا داشته باشیم؛ نوعی کنیم که سبب نورانیت امر و علویّت امر و روحانیت امر مبارکش شویم تا حلاوت تعالیم جمال مبارک مذاقها را شیرین کند. امّا مشروط به این شرط است که به موجب وصایا و نصایح مبارک عمل نماییم و یقین است که عالم روشن خواهد شد امّا شرطش عمل به وصایا و نصایح جمال ابهی است" (خطابات، ج3، ص4).
آثار حلاوت کلام الهی در انسان
مقدّمتاً به توضیحی از جناب اشراق خاوری بر بند سوم کتاب مستطاب اقدس اشاره میشود تا پی به تأثیر حلاوت کلام الهی ببریم. ایشان در توضیح بیان مبارک "لو یجدُ أحدٌ حلاوةَ البیان الّذی ظَهَرَ مِن فم مشیّة الرّحمن لَیُنفِقُ ما عنده ولو یکون خزائن الأرض کلّها لیثبِتَ أمراً مِن أوامره..." چنین میگویند:
از لسان مظهر امر الهی بیاناتی که نازل میشود در نهایت حلاوت و جذّابیت است. منتهی بندگان خدا که این کلمات را میشنوند، دو قسمند. بعضی ذائقه دارند، استعداد فطری دارند و میتوانند شیرینی و حلاوت بیان الهی را ادراک کنند؛ بعضی دارای این فطرت و استعداد نیستند. میفرمایند اگر کسی حلاوت و شیرینی بیان الهی را که از لسان مشیت رحمن و مظهر امر جاری شده است درک کند، علامت این که شیرینی بیان الهی را درک کرده این است که اوّلاً آنچه را دارد، ولو گنجهای تمام روی زمین باشد، همه را در راه خدا انفاق میکند تا بتواند یکی از احکام الهی را، لااقل در روی زمین در بندگان ثابت و مقرّر بدارد... یعنی کسی که حقیقتاً مظهر امر الهی را بشناسد و به عظمت احکام و اوامر پی ببرد و شیرینی بیان الهی را درک کند، علامتی دارد که به صِرف ادّعا نیست و آن نشانه این است که حاضر است برای اثبات و استقرار اوامر و احکام و ترویج شریعت الهی در بین مردم، هر چه را دارد، ولو گنجهای تمام دنیا باشد، در راه خدا خرج کند تا بتواند شریعتالله را در عالم منتشر کند. اگر چنین اقدامی کرد، معلوم میشود که به شیرینی بیان الهی پی برده است و به عظمت احکام الهی آگاه شده است. (تقریرات، ص20)
حال، با توجّه به آثار مبارکه، به مواردی چند که دلالت بر تأثیر حلاوت آثار الهی بر نفوس انسانی دارد، اشاره میشود. در این صورت میتوان از اثر پی به مؤثّر برد و یا تأثیرات شیرینی کلام الهی را که به مذاق روحانی خوش میآید در اهتزاز روح و جان مشاهده کرد.
گذشتن از ارادۀ خویش
آدمی در طول زندگی تحت تأثیر نفس خویش و خواستههای نفسانی خود است. به سختی میتوان در مقابل این خواستهها مقاومت کرد، مگر آن که نیرویی عظیمتر آدمی را مدد رساند تا بتواند به سوی آن مجذوب شده از خویشتن بگذرد. در زیارتنامۀ دو مظهر ظهور الهی از خداوند ملتمسانه میخواهیم، "فیا الهی و محبوبی فَأرسِل إلَیَّ عن یَمینِ رحمتِک و عنایتِک نفحاتِ قدسِ ألطافِکَ لتجذِبَنی عن نفسی و عنِ الدّنیا إلی شطر قُربِکَ و لقائک" (ایّام تسعه، ص229).
یکی از اثرات درک حلاوت الهیّه گذشتن از نفس خویش و تقرّب جستن به خداوند است، یعنی آنچه که انسان برای آن خلق شده و به این جهان آمده و مظاهر ظهور الهی برای هدایتش مبعوث شده و با تحمّل بلایا و محن او را بدان جهت سوق دادهاند. جمال قدم میفرمایند، "از حق میطلبیم عباد را مؤیّد فرماید بر ادراک حلاوت بیانش. چه اگر حلاوت بیان را بیابند، کلّ از ما عندهم بما عنده تمسّک نمایند" (آیات الهی، ج2، ص42).
برای آن که خلایق به حلاوت آثار پی ببرند و به خود آیند و دست از هوای نفس بشویند، ستّاریت حق به مدد آنها میآید تا نهایتاً به آنچه که مأمورند پی ببرند: "حقّ جلّ و عزّ شاهد و گواه است که لایزال ناس را به محبّت و اتّحاد امر نمودیم. اگر بریّه حلاوت کلمات الهیّه را، که از مصدر امر نازل، ادراک مینمودند، البتّه به آنچه مأمور بودند، عمل مینمودند. ستّاریت حق به شأنی غلبه نموده که اگر صدهزار بار از نفسی خطا مشاهده شود، ابداً ذکرش از قلم امر جاری نه؛ بلکه عفو فرموده مگر نفوسی که اعراض از حق نمودهاند" (امر و خلق، ج3، ص180).
حرکت به ارادۀ الهی مقام بسیار شامخی است که به سهولت وصول به آن میسّر نه مگر آن که آدمی به نحر نفس توفیق یابد. در مناجاتی از خداوند میخواهیم که ما را در این راه مدد فرماید: "... ثمّ وَفّقنی لأجعلَ مرادَک مرادی و إرادَتَکَ إرادتی بحیث لاأختارُ إلّا ما أنتَ ٱخترتَهُ لی" (مجموعه مناجات آثار قلم اعلی، ج2، ص2). حال اگر به مدد الهی و توفیق صمدانی به آن نائل گشتیم، آن را باید ناشی از درک حلاوت بیان الهی بدانیم که در ما اثر گذاشته و ما را در این مسیر کامیاب نموده است: "اگر نفسی فیالحقیقه در آنچه از قلم اعلی نازل شده تفکّر نماید و حلاوت آن را بیابد، البتّه از مشیّت و ارادۀ خود فارغ و آزاد گردد و به إرادةالله حرکت نماید. طوبی از برای نفسی که به این مقام فائز شد و از این فضل اعظم محروم نماند" (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، طبع اوّل، ص21-220).
مقاومت در مقابل القائات معرضین
از دیگر نشانههای تأثیر کلام الهی آن که، احدی از اهل عالم قادر نخواهد بود چنین فردی را از اقبال به حق باز دارد. نه القائات آنها اثر گذارد و نه تطمیع اهل غفلت او را از توجّه به مقصود منع کند. حضرت بهاءالله شهادت دادهاند که، "الیوم اهل حال نفوسی هستند که از حلاوت کلمۀ الهیّه مجذوب شدهاند به شأنی که مَن علی الأرض آن نفوس را از توجّه به وجه قِدَم منع ننمود و به ما نُزِّل فی الکتاب موقن و عالماند. این است شأن اهل حال و مِن غیر این از اهل قال بوده و خواهند بود" (امر و خلق، ج3، ص446).
از جمله شرایط سلوک در سبیل الهی انصاف است و به وسیلۀ انصاف است که آدمی میتواند به چشم خود ببیند، به گوش خود بشنود، به معرفت خود به عرفان الهی نائل گردد. اگر جز این کند، در وادی تقلید قدم گذاشته و البتّه "مَثَل تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لمیزل تشنگان را سیراب ننموده و لایزال سقایه نخواهد نمود" (مجموعه الواح، ص318). بنابراین، برای حصول معرفت الهی باید که "به بصر و قلب و فطرت خود حق را ادراک" نمود، "چه که تقلید کفایت ننماید؛ چه در اقبال و چه در اعراض." حال، کسی که به این رتبه فائز شود، در مقابل جمیع القائات استقامت خواهد نمود (لئالیالحکمة، ج3، ص364).
بدین لحاظ است که جمال مبارک میفرمایند، "طوبی از برای نفسی که به طنین ذُباب از مالک مبدأ و مآب محروم نماند و از ظنون انفس موهومه از شطر احدیّه ممنوع نگشت. اوست شارب رحیق اطهر و اهل منظر اکبر. به بصر خود در امر الهی نظر نمایید و به گوش خود آیاتش را بشنوید. قسم به اسم اعظم هر نفسی الیوم حلاوت یک آیه از آیات مُنزله را بیابد و ادراک نماید، از مَن فی السّموات و الأرض بگذرد و به شطر دوست توجّه کند" (آیات الهی، ج2، ص81).
نفسی که به این مقام فائز شود، انجذاب و اشتعالش نه تنها مانع از تأثیر القائات مُعرضین گردد، بلکه چه بسا سبب جذب آنها به امر الهی گردد. قلوب عباد منتظر آن که عامل اشتعالی پیدا شود تا آنچه که در کینونت انسان مستور است ظاهر گردد. جمال مبارک مستور بودن "تجلیّات انوار صبح هدایت و اشراقات انوار شمس عنایت در حقیقت انسان" را به مستور بودن "شعله و اشعه و انوار در حقیقت شمع و سراج" تشبیه میفرمایند که نیاز به افروزنده دارد (مجموعه الواح، ص339). حال، اگر کسی به حلاوت بیان الهی نائل گردد، البتّه سبب و علّت اشتعال قلوب عباد گردد: "شیاطین در کمین بوده و هستند و به اسم حقّ ناس را گمراه نموده و مینمایند. طوبی از برای نفسی که بر امر به شأنی قیام نماید که ما سوی الله قادر بر منع آن نباشند. انشاءالله کلّ از حرارت بیان رحمن مشتعل شوند و از حلاوت ذکرش متلذّذ و به شأنی در حبّالله ظاهر باشند که سبب و علّت جذب قلوب عباد شوند" (آیات الهی، ج2، ص178).
چون انسان به این مقام فائز شود، البتّه اعراض و انکار اهل عالم هیچ تأثیری در آنها نخواهد گذاشت و بر اثر اَقدام انبیاء و اصفیای الهی حرکت خواهد کرد. آنها که "جواهر وجود" بودند، "در مقام تسلیم و رضا واقف و قائم بودند به شأنی که ظلم و تعدّی اهل عالم ایشان را از استقامت بر امر باز نداشت." آنها چون قلبشان "به بحر اعظم متّصل" بود، عالم و آنچه را که نزد مردمان بود مانند ظلّ میدیدند که به زودی زایل خواهد شد. بدین علّت، "جذب محبّت الهی چنان اخذشان نمود که بلایا و رزایای عالم نزدشان مائدۀ فرح و سرور محسوب. اعراض عالم و انکار امم ایشان را از اقبال منع ننمود و از فرح اکبر باز نداشت. از حلاوت بیان رحمن و ما قُدّر لَهُم عالم را معدوم و مفقود مشاهده مینمودند" (آثار قلم اعلی، ج6، ص196). این از تأثیرات شیرینی بیان رحمن در ژرفنای دل و جان آدمی است.
تمنّای موت
اگرچه تمنّای موت و صعود از این عالم بالمرّه منع شده، امّا نفوسی بودهاند که جذب آیات الهی آنها را چنان اخذ نموده که به دست خویش خود را فدا کردهاند. بعد از شهادت حضرت بدیع و جناب ملّا علیجان ماهفروزکی، جمال مبارک دستور رعایت حکمت دادند و احبّاء را از افکندن خویش در مهالک منع کردند. به هر حال، همانطور که در فرقان نیز نازل شده که، "فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین"، در این دور مبارک نیز چنین آثاری ظاهر شده است، "بعضی از نفوس به نار کلمۀ امریّۀ الهیّه چنان مشتعل شدند که به کمال قدرت و قوّت و استقامت به ذکر حق ناطق گشتند تا آن که شربت شهادت را نوشیدند. علیهم بهاءالله و بهاء مَن فی السّموات و الأرضین و بعضی را حلاوت کلمه به قسمتی اخذ نمود که به دست خود جان خود را فدا نمودند. ولکن بعد از شهادت جناب بدیع علیه بهاءالله از سماء مشیت الهی حکم حکمت نازل. حال کلّ به آن مأمورند" (امر و خلق، ج3، ص477). و در بیان دیگر نازل، "بعد از شهادت حضرت بدیع علیه بهاءالله الأبهی الّذی ظهر و أشرق مِن افق الإقتدار و بعد از شهادت حضرت علی مِن ارض میم علیه مِن کلّ بهاء ابهاءه امر به عدم اقرار صادر. سبحانالله آنچه نفوس غافلۀ ظالمه خواستند به کلمۀ غیر حق تکلّم نمایند قبول نفرمودند و به کمال رَوح و ریحان جان را فدا نمودند." (همان، ص118)
در کلمات مکنونه انفاق روح را بسیار ستودهاند. در آنجا که امر به انفاق مال میفرمایند تا انسان از خزائن آسمانی بهرهمند گردد، اضافه میفرمایند، "ولکن وعمری انفاق الرّوح اجمل لو تشاهدُ بعینی" (مجموعه الواح، ص29). از جمله طرق وصول به این مرحله، ادراک حلاوت آثار الهی است. اگر آدمی شیرینی سخن خدا را دریابد، البتّه با ذوق و شوق روح را انفاق نماید، "اگر حلاوت بیان رحمن را بیابی، از جان بگذری و در سبیل دوست انفاق نمایی" (مجموعه الواح، ص238/اقتدارات، ص238).
در واقع عزیزترین و شیرینترین شئ عالم، جان و عمر و زندگی است که اگر کسی حلاوت کلام یزدان و جذب محبّت سبحان او را اخذ نماید، جان را فدا نماید. جمال قدم در لوحی دربارۀ مسئولیت حکّام و امرای عالم میفرمایند: "از قرار مذکور، عارف ربّانی ملّا علی سبزواری را درب خانۀ شیخ حسن میآورند. ولکن آن مست بادۀ الست ... رحیق مختوم به قسمی اخذش نمود که از خود و عالمیان گذشت و جان را که اعزّ اشیاء عالم است در سبیل دوست فدا نمود. او را هم سر بریدند و بدن مبارکش را سنگباران کردند. جذب و اشتیاق عشّاق در آن یوم ملأ اعلی را متحیّر نمود.
آیا در دنیا نفسی یافت میشود که لله و فی الله اغنام را از ذئاب حفظ نماید؟ آیا ملوک ارض جمیع امور را به حفظ انفس خود مخصوص نمودهاند؟ آیا در پیشگاه کرسی عدل الهی جواب چه میگویند؟" (مائده آسمانی، ج4، ص129)
راه نیافتن احزان
قلب محلّ حبّ محبوب است و اگر بتمامه در تسخیر محبّت معشوق حقیقی باشد، دیگر جایی باقی نمیماند که حزن در آن راه یابد. حال، اگر به مدد کلام الهی و ذوق شیرینی آن بتوان به این مدارج عالیه دست یافت، احزان عالم به جان انسان چنگ نزند و مسرّت روحانی را از او باز نگیرد که حق فرمود، "قسم به جمال محبوب بیاناتی که الیوم از لسان رحمن جاری سبب و علّت حیات ابدیّه است. اگر نفسی یک فقرۀ آن را اصغا نماید و فیالحقیقه به حلاوت آن فائز شود، حوادث زمان و اختلافات امکان و شئونات مُعرضین و اشارات مغلّین و صفوف عالم و جنود امم او را محزون ننماید و مغلوب نسازد. به طراوت تمام و استقامت کبری به ذکر مالک الوری مشغول و محظوظ گردد. این فرح را غم عالم منع ننماید و این بساط را حوادث ایّام مطوی نسازد" (آیات بیّنات، ص224).
اگر کسی به شیرینی بیان رحمن پی ببرد، هر تلخی از او زائل شود و هر طعم ناخوشایندی از ذائقهاش محو گردد. جمال مبارک به فقیر اطمینان بخشیدهاند که، "او فقیر را دوست داشته و دارد و با او مُجالس و مؤآنس. اگر بر تراب جالسی غم مخور، مالک عرش با تُست و اگر گرسنهای محزون مباش، مُنزل مائده به تو ناظر. اگر شب بیچراغی، دلتنگ مشو مطلع نور حاضر. إنّی أوآنِسُ مَع کُلّ فقیرٍ و أقعدُ مع کلّ مسکینٍ و أتوجّهُ إلی کُلّ مظلومٍ و أنظُرُ کُلَّ مَکروبٍ. لذّت بیان رحمن و حلاوتهای آن تلخیهای دنیای فانیه را مبدّل فرماید و زائل نماید" (مائدۀ آسمانی، ج4، ص96).
حزن را توان آن نیست که به فرح ناشی از درک شیرینی بیان خداوند دست یابد یا بخواهد آن را زائل سازد و جای آن را بگیرد. حق اطمینان داده است که، "ای درویش اگر حلاوت بیان الهی را از این کلمات موجزۀ مختصره بیابی به فرحی ظاهر شوی که ابداً حزن به او دست نیابد و اخذش ننماید و از لسان ظاهر و باطن به این کلمۀ مبارکه ناطق شوی، رضیتُ برضائِک و آمنتُ بقضائِک یا مکمن البلاء و مطلع القضاء" (مائدۀ آسمانی، ج4، ص277).
جمال مبارک تصریح میفرمایند که اگر کسی حلاوت بیان رحمن را بیابد البتّه در هوای محبّت حضرتش به پرواز در آید و به فرحی دست یابد که فرح عالم آن را طواف نماید: "لو تجدُ لذّةَ البیان لَتطیرُ فی هوآء الرّحمن و تجدُ نفسَکَ فی فرحٍ یطوفُهُ فرحُ العالم. کذلک یذکُرُکَ مالکُ القِدَم ببیانٍ جعله الله مقدّساً عن الأذکار و الألفاظ بعد ظهوره فی قمیصها" (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 28، ص194).
بی اعتنایی به ما سِوی الله
اگر انسان توجّهش به حق باشد، ابداً به جای دیگر و به سمت دیگر توجّه ننماید و دیده از غیر حق بپوشد و چشم از خلایق بردارد. در آثار مبارکه بارها نازل شده است که "اگر جمیع عالم از ذهب و فضّه شود، انفسی که فیالحقیقه به ملکوت ایمان ارتقا جُسته، ابداً به آن توجّه ننمایند تا چه رسد به اخذ آن" (مائدۀ آسمانی، ج8، ص8). حضرت ربّ اعلی آن را علامت شِرک میدانند، "مالک شدن دنیا و آخرت را شرک محض میدانم. زیرا که سزاوار نیست که موحّد غیر را نظر نماید چه جای آن که مالک شود او را" (منتخبات آیات، ص17).
بدین لحاظ، جمال مبارک از جمله نشانههای درک حلاوت آیات الهی را، بیتوجّهی به غیر دوست میدانند. بعد از آن که تصریح میفرمایند که شخص مؤمن به ذهب و فضّه توجّه ننماید چه رسد به اخذ آن، تأکید میفرمایند، "این مقام به لسان عربی اعلی و لغت فصحی از قبل نازل. لعمرالله اگر نفسی حلاوت آن را بیابد، ابداً به غیر ما أذِنَ الله عمل ننماید و به غیر دوست ناظر نشود و فنای عالم را به عین بصیرت مشاهده نماید و قلبش به عالم بقا متّصل گردد" (لئالیالحکمة، ج3، ص373).
پی بردن به عظمت ظهور و مقصود از آن
کلام الهی برای عمل نازل شده تا آدمی در صراط مستقیم ربّانی قدم بردارد و به مقصود واصل گردد. اگر به حبل تأویل متمسّک شود، نه تنها پی به مقصود از خلقت خویش نبرده، بلکه در طریق ضلالت قدم گذاشته و البتّه علاوه بر آن که به قربیت الهیّه واصل نخواهد شد به رشحی از بحر اعظم نائل نخواهد گشت. حضرت بهاءالله ضمن منع از تأویل کلمات الهیّه و تقبیح کسانی که مدّعی وقوف بر باطن هستند، اینگونه نفوس را محروم از حرارت محبّتالله توصیف میفرمایند: "باری، از تنبلی و کسالت جمیع اوامر الهی را، که به مثابه سدّ محکم است از برای حفظ عالم و امنیت آن، تأویل نمودند و در تکایا انزوا جسته جز خورد و خواب شغلی اختیار ننمودهاند و در معارف آنچه گفته شود تصدیق مینمایند. ولکن اثر حرارت محبّةالله تا حال از ایشان دیده نشد مگر معدود قلیلی که حلاوت بیان را یافتند و فیالجمله بر مقصود از ظهور آگاه گشتند" (اقتدارات، ص283).
معلوم نیست اینگونه نفوس به چه میاندیشند و به چه معتقدند. باید دعا نمود که نفوسی پیدا شوند که با پی بردن به شیرینی کلام یزدانی به عظمت ایّام الهی پی ببرند، "جمیع ذرّات متحیّر، آیا نفوس غافله به چه متمسّکند؛ خَذَلَهُمُالله. از حق میطلبیم نفوسی مبعوث فرماید که حلاوت امر و حلاوت بیان و عظمت یوم را بیابند و ازعالم و عالمیان خود را فارغ و آزاد مشاهده نمایند. هر نفسی الیوم در ظلّ سدره وارد، او به آفتاب عالم محتاج نه تا چه رسد به کِرم شبتاب" (آیات الهی، ج2، ص119).
سایر موارد حلاوت در امر الهی
حلاوت آثار الهی وقتی در مذاق جان اثر گذارد، اثرات دیگر نیز ظاهر گردد، شهادت شیرین گردد، محبّتالله چون انگبین شود، هدایتالله مونس دل و جان گردد و بلایا همدم روان شود؛ انقطاع شیرینی یابد، مناجات لذّتی دیگر بخشد، زندگی ابدی و جاودانگی روح را به اهتزاز آرَد، عبودیت و محویت سبب فرح و سرور گردد و عنایت خداوندی مایۀ حبور شود.
در سطور زیر با استناد به آثار مبارکه به هر یک از این موارد به اختصار اشاره خواهد شد:
حلاوت محبّتالله
عشق ورزیدن و دوست داشتن و دوست داشته شدن بسیار شیرین است چه که اعظم موهبت الهی است و در مناجاتی از خداوند میخواهیم که ما را از آن محروم نفرماید، "ای ربّ فاستقِمنا علی حُبّک بین خلقِک لأنّ هذا اعظم عطیّتک لبریّتک" (امر و خلق، ج4، ص60). بنابراین، شیرینی محبّتالله بر هر امری برتری دارد و باید آن را قدر دانست و به آن متمسّک بود. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "ای شیرین شکّرین باش و مانند انگبین؛ یعنی حلاوت محبّتالله و لذّت معرفتالله را بنما. به جان جانان قسم که این حلاوت نه در شهد و شکر است و نه در قند مکرّر" (یاران پارسی، ص442). و در کلامی دیگر میفرمایند، "حلاوت عالم انسانی به مهر یزدانی است و شیرینی میوۀ انسانی به شکّر شُکر الطاف ربّانی. اگر حلاوت خواهی این است. اگر لذّت جویی این است. این را بخواه تا در پناه حق در آئی و انتباه یابی" (یاران پارسی، ص318).
حلاوت محبّتالله مستلزم طلبیدن بلا است؛ شاید این همان باشد که در لوح شکّرشکن نیز آمده است که به دعا بلا را طالبیم یا در مجموعۀ پنج کنز شخص واجد شرایط استماع کلام حق را کسی میدانند که یسار مشقّات را با آن که سبب تقرّب الهی نمیشود بر یمین راحتیها، اگرچه سبب دوری از حق نگردد، ترجیح دهد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "انشاءالله نصیب مشتاقان خون دل باشد نه جام سرشار عالمِ آب و گِل. کامی که از حلاوت انقطاع و شهد محبّتالله شیرین نباشد خَرّوب خرابهزار نزدش عسل مصفّی باشد. نفسی که از بحر سائغ و ماء نابع و مَعین و تسنیم و نمیر و سلسبیل بیخبر باشد، ماء منتن غدیر را گوارا یابد. هر یک را نصیبی باشد. باید کسی را با کسی کاری نباشد. هر نفسی تکلیف خویش میداند؛ یکی سرگشتگی و سودایی و در محبّتالله شیدایی جوید؛ دیگری پردۀ عزلت و گوشۀ قناعت و کنج آزادگی و خلوت آسودگی طلبد" (مآخذ اشعار، ج3، ص224 / خَرّوب یا خَرنوب گیاهی است از نخودسانان / نمیر: آب پاک و گوارا).
نفوسی که به عهد و پیمان الهی وفا کردند، از بادۀ محبّتالله نوشیدند و حلاوتش را چشیدند و کام را از شیرینیاش قرین لذّت ساختند. این است که حضرت عبدالبهاء خطاب به این نفوس میفرمایند:
هوالابهی ای بندگان حضرت دوست در ظلّ شجرۀ انیسا در فردوس اعلی در بساط موهبت جمال ابهی حاضر شدید و خطاب عهد و میثاق را به جان و دل استماع کردید و جام الست را سرمست نوشیدید و به وفای عهد قیام نمودید و در سبیل پیمان جان و روان ایثار نمودید. جامتان از صهبای عطا سرشار است و کامتان از حلاوت محبّتالله شیرین و شکّرین و متلذّذ از بادۀ عشق خوشگوار. مظاهر الطافید و مطالع عنایت ربّ کثیرالأعطاف. در بحر بخشایش جمال مبارک مستغرقید و در ظلّ رحمت اسم اعظم مستریح و مستشرق. پس به شکرانۀ این فضل عظیم و لطف عمیم با یکدیگر در نهایت الفت و محبّت رفتار کنید و از هر خلاف و اختلاف در کنار. کلّ یک بحر باشید و یک نهر و یک شخص. ع ع (حدیقۀ عرفان، ص278).
بنابراین، باید با حضرت عبدالبهاء همکلام شد و دست به دعا برداشت و گفت، "هوالله ای دلبر آفاق این اهل اشراق را از حلاوت ساغر محبّت شیرین مذاق فرما. تویی توانا. عبدالبهاء عبّاس" (مجموعه مناجات طبع آلمان، ص10). زیرا سبب رهایی از ضلالت شود و خلاصی از دام غفلت و وصول به سرچشمۀ هدایت و ورود به شریعۀ بقا و ابدیت. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "ای امةالله حمد کن خدا را که بر شریعۀ بقا وارد شدی و از سرچشمۀ هدایت نوشیدی و از حلاوت محبّت جمال قدم چشیدی و از دام غفلت و ضلالت رهیدی و در ظلّ سدرۀ الهیّه آرمیدی و به ذیل عنایت توسّل نمودی و به عروةالوثقای حضرت احدیّت تشبّث کردی. فقیره بودی به کنز اعظم دلالت فرمود؛ ذلیله بودی به عزّت قدیمه هدایت نمود. در ظلمات نفس و غفلت مبتلا بودی، به انوار انتباه و هدی موفّق کرد؛ تشنه بودی به سلسبیل فضل مؤیّد نمود..." (مکاتیب، ج7، ص46). حلاوت محبّت الله هرگز فنا نپذیرد و نابود نشود که مرکز میثاق تضمین فرمود، "همّتی کن و قوّتی بنما؛ جهدی بکن شهدی بچش زیرا حلاوت محبّتالله چنان مذاق را شکّرین نماید که تا ابدالآباد باقی ماند" (مکاتیب عبدالبهاء، ج7، ص51).
حلاوت هدایتالله
هر شیرینی به تلخی گراید و هر حلاوتی فانی شود و هر لذّتی به مرور زمان نابود گردد و هر مسرّتی به گذشت دوران به احزان بدل گردد مگر حلاوت هدایت الهی که در طول زمان فزونی یابد و از شدّت و قوّت بیشتر برخوردار گردد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "حلاوت و شیرینی حقیقی در هدایت و دلنشینی معنوی است. هر حلاوتی عاقبتش مرارت است و هر شیرینی پایانش تلخی مگر حلاوت هدایتالله که به تعاقب ازمان و تکرّر جدیدان بیفزاید و سورت و حدّتش بیشتر شود و کام و مذاق را شیرینتر کند. پس بکوش تا این حلاوت در کینونتت تأثیر نماید و مذاق طالبان از اماءالرّحمن شیرین شود"(مکاتیب 7، ص171).
حلاوت شهادت
در باب حلاوت شهادت مطالب زیادی در آثار مبارکه ذکر شده است. مرکز میثاق خطاب به جناب علیاکبر اردستانی میفرمایند، "ای مؤمن ممتحن ملاحظه فرما که حضرت علیاکبر در ارض طف چگونه جانفشانی نمود. آن جانفشانی کامرانی و شادمانی بود. حلاوت شهادتش تا به حال کامها را شیرین مینماید و مذاق روحانیان را پر از شهد و انگبین میفرماید"(مآخذ اشعار3، ص85).
حضرت عبدالبهاء در لوحی با مطلع "عشق ز اوّل سرکش و خونی بود" به حلاوت شهادت اشاراتی دارند. از آن جمله میفرمایند، "شهدای ارضِ یا ساغر صهبای شهادت کبری را به نهایت حلاوت نوشیدند؛ شهدای شیراز در میدان عشق با نغمه و آواز جانبازی نمودند؛ کشتگان دشت نیریز از جام لبریز سرمست گشتند؛ شهدای تبریز در میدان جانفشانی شوری انگیختند و رستخیزی نمودند..." (بشارةالنّور، ص171).
حلاوت بلایا
بلا همیشه همراه عاشقان بوده و نصیب مشتاقان گشته است. حلاوت بلا در جان مشتاقان همچون آب گوارا در سرزمین تفتیده از بی آبی است. این است که بیانات گهربار در این باره زیاد نازل شده است. به چند فقره از آنها اشاره میشود.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "سبحانالله این چه سرّی است عجیب و بلایی غریب؛ بنیان صبر و شکیب براندازد؛ با وجود این چون این جام از دست حبیب است باید مانند شهد در مذاق شیرین آید. داروی مشتاق چیست؟ زهر ز دست نگار؛ مرهم عشّاق چیست؟ زخم ز بازوی دوست" (مآخذ اشعار3، ص190).
حضرت عبدالبهاء راحتی حقیقی را در اسیری در راه حق دانند و لهذا بلایا را در کام عاشقان شیرین دانند و میفرمایند، "ايّام عمر به سر آيد و عزّت و راحت نپايد. ولی اگر ايّام در سبيل خداوند علّام به محن و آلام بگذرد نتيجه بخشد، ثمر حاصل گردد. مانند شخصی مانَد که سفر دريا نمايد و تحمّل امواج و طوفان کند و به موج و گرداب افتد، بعد از مشقّات شديده به ساحل نجات رسد، مشاهده ربح عظيم نمايد و منفعت کلّی بَرَد. البتّه اين شخص خوش است نه آن نفسی که در بستر راحت بياسايد و استراحت نمايد و ايّام را در ساحل و کنار گذرانَد و عاقبت با دستی تهی و قلبی پر ملال و فقری شديد مبتلا گردد. اين است که در نزد عاشقان جمال کبريا محن و آلام سبيل عشق در نهايت حلاوت و لطافت است" (منتخبات مکاتیب، ج3، ص156).
جمال مبارک نیز به این مقوله اشاره دارند. در خطابی به سلمان میفرمایند، "ابتلایم در بین ملل و دُوَل دلیلی است قوی و حجّتی است محکم. در مدّت بیست سنه شربت آبی به راحت ننوشیدم و شبی نیاسودم. گاهی در غل و زنجیر و گاهی گرفتار و اسیر و اگر ناظر به دنیا و ما علیها بودیم، هرگز به این بلایا گرفتار نمیشدیم. طوبی از برای نفسی که از اثمار این مقام مرزوق شود و از حلاوت آن بچشد" (مجموعه الواح، ص157).
حضرت عبدالبهاء بعد از ذکر بلاهایی که حضرت بهاءالله قبول فرمودند، دلیل آن را اینگونه بیان میفرمایند، "اين محن و بلايا را به ذات مقدّس قبول نفرمود مگر به جهت آن که عاشقان را رسم عاشقی آموزد و دردمندان را آئين بندگی، مشتاقان را راه نمايد و دوستان را دلالت فرمايد که اگر مدّعی ايمان و ايقانيد و آشفتهء جمال رحمن و اگر دلدادهء جمال دلجوی اوئيد و پريشان روی و موی او جام بلا را چون شهد بقا بنوشيد و نيش هلاک را چون نوش حيات بيابيد از راحت و آسايش بگذريد و از آلايش جهان آفرينش چشم بپوشيد خار مغيلان را چون پرند و پرنيان بدانيد و آتش سوزان را گلشن و گلستان شمريد ملح اجاج عذاب را چون عذب فرات بنوشيد و نوک سهام را چشمهء حيات بدانيد و تيغ و سنان را چون شهد امان بطلبيد از بادهء بلا مست و مخمور شويد و از حلاوت ابتلا ملتذّ و محرور" (منتخباتی از مکاتیب، ج4، ص46).
حضرت عبدالبهاء سجن و بلا را برای خود شیرین و چون انگبین یافتند: "عبدالبهآء نيز در اين سجن اعظم گرفتار ولی من اين زندان را ايوان يافتم و اين قيد را آزادی شمردم و اين قفس را گلشن روحانی ديدم و اين اسيری را سرير ابدی مشاهده نمودم زيرا در راه خدا و سبيل محبّت جمال ابهاست روحی لاحبّائه الفداء چقدر پر لطافت است و پر حلاوت چقدر شيرين است و نازنين" (منتخباتی از مکاتیب، ج4، ص50).
علّت این حلاوت آن است که هدف دارد. در واقع ایثار و فداکاری برای ابناء نوع بشر است، برای هدایت آنها است. برادر جمال مبارک، جناب میرزا محمّدحسن، همسری داشت به نام زهراخاتون که در ضمن نوۀ فتحعلی بیک، عموی جناب میرزا بزرگ نوری، بود. زهرا خاتون، که چهار یا پنج سال بزرگتر از حضرت عبدالبهاء بود، مورد عنایت حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء قرار داشت. موقعی که پیروان میرزا یحیی سعی در جذب احبّاء به سوی او داشتند، لوحی از جمال مبارک خطاب به زهرا خاتون عزّ نزول یافت و در طیّ آن فرمودند:
"زهرا، الاقدسُ الأبهی، ای امةالله، اگر از منزل پرسی سجن و اگر از غذا پرسی بلایا و محن و اگر از جسد پرسی در ضعف وا گر از روح پرسی در سرور و فرحی که مقابله نمینماید به آن سرور مَن عَلَی الأرض. حبس را قبول فرمودیم تا گردنهای عباد از سلاسل نفس و هوی فارغ شود و ذلّت اختیار نمودیم تا عزّت احبّاء از مشرق اراده اشراق نماید. همچه مدان که حق عاجز است. قسم به اسم اعظم که اگر اراده فرماید ارواح جمیع امم را به کلمهای اخذ نماید. معذلک از ظلم ظالمین چشم پوشیده و حمل بلایای لایُحصیٰ فرموده تا کلّ را به مدینۀ باقیۀ ابدیّه کشاند. لایعلم ذلک إلّا أولوا الألباب. گوش به سخنهای جنود شیطانیّه مکن. به جان و دل به شطر رضوان توجّه نما تا عَرف رحمن را از قمیصش، که به دم بغضا محمَّر گشته، بیابی و استنشاق نمایی. و البهاء علیک و عَلَی الّذین آمنوا بالله العزیز العلیم." (اقلیم نور، ص217 / بخشی از آن در آیات الهی، ج1، ص289 درج است.)
حلاوت زندگی ابدی
زندگی این جهان زودگذر و فانی است و البتّه منتهی به مرارت و ناتوانی. امّا زندگی جاودانی ابدی است و پرحلاوت و شیرینی. بدین لحاظ باید دل به زندگی ابدی بست و طالب حلاوت جاودانی شد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "ای کنیز عزیز خداوند شیرین شهیر ناپدید شد و آغاز زندگیش هرچند انگبین بود، ولی به انجام تلخ و غمگین گشت. این است شأن دنیای فانی. پس تو حلاوت زندگانی ابدی طلب و ملاحت حیات سرمدی"(یاران پارسی، 237).
حلاوت عبودیت
از جمله مواردی که حلاوتش کام عاشقان را ملتذّ سازد عبودیت و محویت در ساحت معبود است. بدین لحاظ مکرّراً در این باره از قلم مرکز میثاق آیات باهرات عزّ صدور یافته است. از آن جمله میفرمایند، "... این ثبوت و رسوخ باید مؤیّد و مشفّع به رضاء باشد. رضای این عبد بهاء از شما وقتی کامل گردد که ناطق به عبودیّت محضۀ من در آستان جمال ابهی گردی و دلائل و براهین اقامه نمایی و فریاد یا عبدالبهآء و یا رقیقالبهآء بر آری. به جمال مقدّسش قسم است که هیچ نامی و ندائی در مذاق روح و جان چون این نام شیرین و پرحلاوت نه" (مکاتیب عبدالبهاء، ج7، ص183).
از قلم میثاق صادر، "قسم به حضرت احدیّت که حلاوت عبودیت آستان جمال ابهی کام سکّان ملأ اعلی را شیرین نموده؛ پس به این ندا باید مذاق عبد بهاء را شیرین و شکرین نمود. دیگر هر لقبی تلخ است" (حدیقه عرفان، ص267).
حلاوت معرفت الله
انسان همواره در جستجوی معبود و محبوب خویش است و چون به معرفت حضرتش توفیق مییابد شیرینی شناسایی او در کامش بسیار دلپذیر میآید. لهذا همچون کلام الهی حلاوت دارد. این است که حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "چون کأس هدایت را از دست ساقی عنایت نوشیدی و حلاوت معرفتالله را از فضل جمال مبارک چشیدی، پس حال به بادۀ حبّ جمالش سرمست شو و در این بزم الهی قدح به دست گیر و بادۀ عهد الست بنوشان تا جمیع نفوس در ظلّ ممدود و سایۀ مقام محمود و تحت لواء معقود در آیند و به وجد و طرب آیند ولوله و شور افکنند و آثار باهرۀ فیض جلیل جمال مبارک را به افعال و اعمال بین ملأ عالم ظاهر و عیان سازند" (مکاتیب8، ص224).
در کلامی دیگر از مرکز میثاق این بیان احلی نازل، "در ظلّ کلمۀ جامعۀ الهیّه محشور شدی و از موائد سمائیّه مرزوق گشتی. از کأس ایمان نوشیده حلاوت عرفان جمال رحمن چشیدی. پس به نفحات تقدیس جان را زنده کن و به انوار توحید قلب را روشنی بیاندازه بخش؛ بر امر جمال قدم ثابت و راسخ باش و بر محبّت حضرت احدیّت مستقیم و متمسّک" (مکاتیب7، ص50).
حلاوت ندای الهی
ندای الهی نیز شیرین است، زیرا آدمی را به درجات بالا فرا میخواند؛ آدمی را بندۀ خود میداند و به خویش نسبت میدهد. این ندا سبب فرح و شادمانی است؛ شیرین است و چون انگبین. چه که خداوند بندگانش را ندا میدهد و به خود میخواند. حضرت عبدالبهاء حکایت لطیفی را در این باره بیان میفرمایند:
هوالله ای بندگان جمال ابهی روايت كنند كه شخص نحريری در اعصار ماضيه، كه به صفت صدّيقی موصوف بود و به احسن فضائل مشهور و معروف، روزی داخل مسجد شد. قاری اين آيه را تلاوت مينمود "يا عبادی الّذين اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمةاللّه." آن شخص نحرير به مجرّد استماع اين هدير نعره را به فلك اثير رساند كه يا بشری و يا طوبی و يا فرحا و يا طربا و يا فخرا و يا سرورا علی ما اسندهم الی نفسه و قال يا عبادی. فرح و شادمانی نمود و فخر و كامرانی كرد به اين كه عباد را نسبت به خويش داد يا عبادی فرمود يعنی ای بندگان من و از شدّت سرور مدهوش شد و بيفتاد. حال عبدالبهاء شما را به ای بندگان جمال ابهی خطاب مينمايد. ملاحظه نمائيد كه اين چه نسبت است و چه منقبت و چه عزّت است و چه موهبت. بايد از شدّت سرور مانند طيور در اوج عزّت ابديّه پرواز نمائيد و عليكم التحيّة و الثناء عع (مکاتیب عبدالبهاء، ج2، ص56).
مطلبی را که حضرت عبدالبهاء بیان فرمودهاند مربوط به امام احمد غزالی است که وقتی آن حالت پیش آمد شعری سروده گفت، " اصمّ اذا نودیتُ باسمی و انّنی **** اذا قیلَ لی یا عبدها، لسمیع" (مضمون آن که: چون مرا به اسم خودم بخوانند کر میشوم و چون بگویند "ای بندۀ او"، میشنوم.) حضرت عبدالبهاء در لوح دیگری که راجع به عبودیت ایشان است این شعر را نقل کردهاند:
هوالابهی
یا علی اعلم حقّالیقین أنّ اسمی عبدالبهآء، و سمَتی عبدالبهآء، و صفتی عبدالبهآء، و لقبی عبدالبهآء، و شهرتی عبدالبهآء، و حقیقتی عبدالبهآء، و کینونتی عبدالبهآء، و ذاتیّتی عبدالبهآء، و سرّی عبدالبهآء، و علانیّتی عبدالبهآء، و ظاهری عبدالبهآء، و باطنی عبدالبهآء، و اوّلی عبدالبهآء، و آخری عبدالبهآء، و قلبی عبدالبهآء، و روحی عبدالبهآء، و فؤادی عبدالبهآء، و جسدی عبدالبهآء، و بصری عبدالبهآء، و سمعی عبدالبهآء، و نطقی عبدالبهآء، و فکری عبدالبهآء، و ذکری عبدالبهآء، و حفظی عبدالبهآء، و ادراکی عبدالبهآء، و مخیّلتی عبدالبهآء، و ملکوتی عبدالبهآء، و جبروتی عبدالبهآء، و ناسوتی عبدالبهآء، و لاهوتی عبدالبهآء، و هاهوتی عبدالبهآء، و کعبتی عبدالبهآء و حِلّی عبدالبهآء، و حرمی عبدالبهآء، و قبلتی عبدالبهآء، و منائی عبدالبهآء، و عَرَفاتی عبدالبهآء، و مشعری عبدالبهآء، و مسجدیالحرام عبدالبهآء، و مسجدیالأقصی عبدالبهآء، و ملاذی عبدالبهآء و ملجئی عبدالبهآء، و کهفی عبدالبهآء و حصنی عبدالبهآء، و نیّتی تسمیّتی عبد عبدالبهآء و بُغیَتی شهرتی رقّ رقّالبهآء. هذا مذهبی و دینی و مشربی و مخبری و اقراری و اعترافی کما قال القائل اصمّ اذا نودیتُ باسمی و انّنی اذا قیل لی یا عبده لسمیع. عبدالبهآء عبّاس (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهآء، شماره 88، ص11-110)
در لوحی از قلم اعلی نازل، "آنچه از سماء عنایت الهی مخصوص ایشان نازل، مقصود آن که ترنّمات خوش حمامۀ بقا و زمزمههای اهل فردوس اعلی را بشنوند و حلاوت ندا را بیابند و به اثر آن مشی نمایند" (مائدۀ آسمانی، ج7، ص153).
حلاوت عنایت الهی
لطف و عنایت الهی نسبت به بندگان فراتر از آن حدّی است که در تصوّر انسان بگنجد. بدین لحاظ فقط به عنوانی یا کلامی بیان میشود. نه قلم توان حرکت در این میدان را دارد و نه لسان قادر به بیان آن است. لهذا باید که به کلام مرکز میثاق توجّه کرد که فرمود، "حمد کن ربّ قدیم و نور مبین و آفتاب فلک علّیّین را که چنین بخششی از سلطان آفرینش یافتی که به کوی دوست راه شناختی و به ساحت الطافش شتافتی و روی از دونش تافتی و از نار جمالش گداختی و به چنین موهبتی که منتهی آمال اماءالرّحمن بود رسیدی و حلاوت عنایت از کأس بقاء چشیدی" (مکاتیب عبدالبهاء، ج7، ص150).
در بیان دیگر از قلم حضرت عبدالبهاء صادر، "ای امةالله جناب آقا محمّدحسن الحمدلله محفوظاً مصوناً به ملجأ اعظم رسیدند و در پناه جمال قدم مدّتی مقرّ گزیدند و از رحیق مختوم نوشیدند و از حلاوت عنایت حضرت معلوم چشیدند..." (همان، ص211).
حلاوت جام روحبخش الهی
جام الهی را باید لاجرعه سر کشید تا پی به حلاوت آن برد. در غیر این صورت هیچ تعریف و توصیفی نتواند شیرینی آن را بیان کند و روح و روان را رضایت بخشد.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "عشق و محبّتی که از تجلّیات و فیوضات این محبّت غیبیّۀ الهیّه در دل و جان عاشقان جمال ذوالجلال آتش افروخته و جمیع سبحات و حجبات را به تابش و رخششی سوخته، به قسمی که از حقائق این مخمورانِ بادۀ الست و این مدهوشان میپرست جز ذکر دوست باقی نگذاشته و عَلَم قدرت و عزّتِ "اذا جاء الحق زهق الباطل" بر اَتلال وجودِ این اَظلال فانی افراشته. تا نفسی از این جام روحبخش الهی ننوشد لذّتش نداند و تا قلبی به این نار موقدۀ ربّانی نیفروزد تصوّرش نتواند. "مَن لَمْیَذُقْ لَمْیَدرِ". البتّه طیور عقول و افکاری که از اسفل درکاتِ مُلک پرواز ننموده چگونه در جوّ سماء ملکوت و فضای جانفزای لاهوت طَیَران نماید؛ مگر آن که بدائع رحمت الهی و لوامع مکرمت سبحانی او را احاطه نماید و به جناح عزّ توحید در ریاض قدس تجرید پرواز نماید تا بر این کوثر عذب فرات وارد گردد و از این چشمۀ حیات بنوشد و از این فواکه جنّت قدسیّه مرزوق شود." (مکاتیب عبدالبهاء، ج2، ص14)
[اذاجاء الحق... = سورۀ اسرا (17)، آیۀ 81 / مضمون: وقتی که حق آید باطل برود
من لم یذق... گویا این عبارت از ابوحامد غزالی است که در وصف عشق الهی گوید که لذّتی دارد که تاکسی نچشد نداند. عبارت کامل چنین است: "من لم يذق لم يعرف ومن لم يعرف لم يشتق ومن لم يشتق لم يطلب ومن لم يطلب لم يدرك ومن لم يدرك بقي مع المحرومين في أسفل السافلين." (مضمون: کسی که آن را نچشد نداند و کسی که نداند اشتیاقی بدان ندارد و کسی که اشتیاقی ندارد طلب نکند و کسی که طلب نکند درنیابد و کسی که در نیابد در پایینترین درجات با محرومین باقی بماند.)
نار موقدۀ ربّانی = آتش فروزندۀ خدایی / کوثر عذب فرات = آب حیات شیرین / فواکه = میوهها / اَتلال = جمع "تل"، تپّهها، بلندینا / اَظلال = جمع "ظلّ" به معنی سایه]
کلام آخر – غفلت از حلاوت کلام رحمن
محرومان کسانی هستند که از جمیع این حلاوتها محرومند. در رأس آنها غفلت از حلاوت کلام رحمن است و سایر موارد بالتّبع حاصل میشود. زیرا هر کس حلاوت بیان رحمن را نیافت، نه عبودیت داند و نه بلا و شهادت را قدر نهد؛ نه عنایت شناسد و نه هدایت و محبّت. بدین لحاظ از جمیع این موارد ممنوع و محروم. حضرت بهاءالله در مورد این افراد ابراز تأسّف میفرمایند، "گویا ذائقۀ اهل عالم از تب غفلت و نادانی تغییر نموده؛ چه که از حلاوت بیان غافل و محروم مشاهده میشوند. بسیار حیف است که انسان خود را از اثمار شجرۀ حکمت ممنوع سازد. ایّام و ساعات در مرور است. ید قدرت انشاءالله جمیع را حفظ فرماید و به افق دانایی کشاند" (مجموعه الواح نازل بعد از کتاب اقدس، ص107).
جمال مبارک دربارۀ علّت پریشانی عالم میفرمایند، "یا مهدی عالم منقلب و احدی سبب آن را ندانسته. بأساء و ضرّاء احاطه نموده. ارض آرام نخواهد گرفت مگر به ندای اسکنی. ولکن نظر به اسّ اساس سیاست الهی و اصول احکام ربّانی در القای کلمه توقّف رفته و میرود ... نظر به جزای اعمال، خلق در خسران و وبال مشاهده میشوند ... یا اسمی مهدی تفکّر در انقلابات دنیا نما. لعمری لاتسکن بل تزداد فی کلّ یوم. هذا ما یُخبرُک به الخبیر. خلق از ندای حق و حلاوت آن محروم بوده و هستند. عجب در آن است که از ندای عالم هم محرومند. چه که عالم به امر مالک قدم در کلّ حین به اعلیالنّداء ندا مینماید" (مائدۀ4، ص109).