لوح دوندای فلاح و نجاح - هو الله - ای اهل ملکوت ابهی،…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

۸۳

لوح دوندای فلاح و نجاح

هو الله

ای اهل ملکوت ابهی، دو ندای فلاح و نجاح از اوج سعادت عالم انسانی بلند است خفتگان بیدار کند کوران بینا نماید غافلان هوشیار فرماید کران شنوا نماید گنگان گویا کند مردگان زنده نماید. یکی ندای مدنيّت و ترقّيات عالم طبیعت است که تعلّق بجهان ناسوت دارد و مروّج اساس ترقّيات جسمانيّه و مربّی کمالات صوری نوع انسان است. و آن قوانین و نظامات و علوم و معارف ما به الترقّی عالم بشر است که منبعث از افکار عالیه و نتائج عقول سلیمه است که بهمّت حکما و فضلای سلف و خلف در عرصه وجود جلوه نموده است. و مرّوج و قوّه نافذه آن حکومت عادله است.

و ندای دیگر ندای جانفزای الهیست و تعالیم مقدّسه روحانی که کافل عزّت ابدی و سعادت سرمدی و نورانيّت عالم انسانی و ظهور سنوحات رحمانيّه در عالم بشری و حیات جاودانیست و اس اساس آن تعالیم و وصايای ربّانی و نصایح و انجذابات وجدانیست که تعلّق بعالم اخلاق دارد. و مانند سراج مشکاة و زجاج حقائق انسانيّه را روشن و منوّر فرماید و قوه نافذه‌اش کلمة الله است. ولی ترقّيات مدنی و کمالات جسمانی و فضائل بشری تا منضمّ بکمالات روحانی و صفات نورانی و اخلاق رحمانی نشود ثمر و نتیجه نبخشد. و سعادت عالم انسانی که مقصود اصلی است حاصل نگردد. زیرا از ترقّيات مدنيّه و تزیین عالم جسمانی هر چند از جهتی سعادت حاصل و شاهد آمال در نهایت جمال دلبری نماید. ولی از جهات دیگر خطرهای عظیم و مصائب شدیده و بلایای مبرمه نیز حاصل گردد.

لهذا چون نظر در انتظام ممالک و مدن و قری و زینت دلربا و لطافت آلاء و نظافت ادوات و سهولت سیر و سفر و توسیع معلومات عالم طبیعت و مخترعات عظیمه و مشروعات جسیمه و اکتشافات علميّه و فنّيّه نمائی گوئی که مدنيّت سبب سعادت و ترقّی عالم بشری است و چون نظر در اختراعات آلات هلاک جهنّمی و ایجاد قوای هادمه و اکتشاف ادوات ناريّه که قاطع ریشه حیاتست نمائی واضح و مشهود گردد که مدنيّت با توحّش توأم و همعنانست. مگر آنکه مدنيّت جسمانيّه مؤيّد بهدایت ربّانيّه وسنوحات رحمانيّه و اخلاق الهيّه گردد و منضم بشؤونات روحانی و کمالات ملکوتی و فیوضات لاهوتی شود.

حال ملاحظه میکنید که متمدّن و معمورترین ممالک عالم مخازن موادّ جهنّمی گردیده. و اقالیم جهان لشگرگاه حرب شدید شده. و امم عالم ملل مسلّحه گردیده و دول سالار میدان جنگ و جدال شده و عالم انسانی در عذاب شدید افتاده. پس باید این مدنیت و ترقی جسمانی را منضمّ بهدایت کبری کرد. و عالم ناسوت را جلوه گاه فیوضات ملکوت نمود و ترقّيات جسمانی را توأم بتجلّيات رحمانی کرد، تا عالم انسانی در نهایت جمال و کمال در عرصه وجود و معرض شهود شاهد انجمن گردد و در غایت ملاحت و صباحت جلوه نماید و سعادت و عزّت ابديّه چهره گشاید. الحمد لله قرون و اعصار متوالیه است که ندای مدنيّت بلند است و عالم بشری روز بروز تقدّم و ترقّی یافت و معموريّت جهان بیفزود و کمالات صوری ازدیاد جست تا آنکه عالم وجود انسانی استعداد کلّی برای تعالیم روحانی و ندای الهی یافت.

مثلا طفل رضیع تدرّج در مراتب جسمانی نمود و نشو و نما کرد تا آنکه جسم بدرجه بلوغ رسید. چون بدرجه بلوغ رسید استعداد ظهور کمالات معنويّه و فضائل عقلیه حاصل نمود. و آثار مواهب ادراک و هوش و دانش ظاهر شد و قوای روحانی جلوه کرد. بهمچنین در عالم امکان نوع انسان ترقّيات جسمانيّه نمود و تدرّج در مدارج مدنيّت کرد. و بدائع و فضائل و مواهب بشری را در اکمل صورت حاصل نمود. تا آنکه استعداد ظهور جلوه و کمالات روحانيّه الهيّه حاصل کرد و قابليّت استماع ندای الهی یافت. پس ندای ملکوت بلند شد و فضائل و کمالات روحانيّه جلوه نمود. شمس حقیقت اشراق کرد انوار صلح اعظم و وحدت عالم انسانی و عموميّت عالم بشريّت ساطع گشت. امیدواریم که اشراق این انوار روز بروز شدیدتر گردد و این کمالات معنويّه جلوه بيشتر کند تا نتيجه کلّيّه عالم انسانی ظهور و بروز کند و دلبر محبّت اللّه در نهایت ملاحت و صباحت شاهد انجمن گردد.

ای احبّای الهی بدانید که سعادت عالم انسانی در وحدت و یگانگی نوع بشر است وترقّيات جسمانی و روحانی هر دو مشروط و منوط بالفت و محبّت عمومی بین افراد انسانی ملاحظه در کائنات ذی روح نمائید یعنی حیوان جنبنده و چرنده و پرنده و درنده که هر نوع درنده ئی از ابناء و افراد جنس و نوع خویش جدا. و بتنهائی زندگانی نماید و با هم در نهایت ضديّت و کلفتند. و چون بیکدیگر رسند فورا بجنگ و جدال پردازند و بدرندگی چنگ باز و دندان تیز کنند مانند سباع ضاریه و گرگان خونخوار که حیوانات مفترسه‌اند که جمیع بتنهائی زندگانی نمایند و تحری معیشت خویش کنند.

امّا حیوانات خوش سیرت نیک طینت صافی فطرت از پرنده و چرنده در نهایت محبّت با یکدیگر الفت نمایند و جوق جوق و مجتمعا زندگانی کنند و با کمال مسرّت و خوشی و شادمانی و کامرانی وقت بگذرانند مانند طیور شکور که بدانه ئی چند قناعت کنند و با یکدیگر با نهایت سرور الفت نمایند. و در دشت و چمن و کوهسار و دمن بانواع الحان و آواز پردازند و همچنین حیوان چرنده مانند اغنام و آهو و نخجیر در نهایت الفت و همدمی در چمن و مرغزار بسرور و شادمانی و یگانگی زندگانی نمایند ولی کلاب و ذئاب و پلنگ و کفتار خونخوار و سائر حیوانات درنده از یکدیگر بیزار و بتنهائی سیر و شکار کنند. حتّی پرنده و چرنده چون بآشیان و مغاره یکدیگر آیند تعرّض و اجتنابی نه. بلکه نهایت الفت و مؤانست مجری دارند بعکس درندگان که هر یک بمغاره و مأوای دیگری اگر تقرب جوید بدریدن همدیگر پردازند. حتی اگر یکی از کوی دیگری بگذرد فورا هجوم نماید و اگر ممکن شود معدوم نماید پس واضح و معلوم شد که الفت ومحبّت در عالم حیوان نیز از نتائج سیرت خوش و طینت پاک و صافی فطرت است و اختلاف و اجتناب از خصائص درندگان بیابان است حضرت کبریا در انسان چنگ و دندان سباع درنده خلق ننموده بلکه وجود انسانی باحسن التقویم و بنهایت کمالات وجودی ترکیب و ترتیب شده. لهذا سزاوار کرامت این خلقت و برازندگی این خلعت این است که بالفت و محبت نوع خویش پردازد بلکه بکافّه حیوانات ذی روح بعدل و انصاف معامله نماید.

و همچنین ملاحظه نمائید که اسباب رفاهیت و شادمانی و راحت و کامرانی نوع انسان الفت و یگانگی است. و نزاع و جدال اعظم اسباب عسرت و ذلت و اضطراب و ناکامی. ولی هزار افسوس که بشر غافل و ذاهل از این امور و هر روز بصفت حیوان وحشی مبعوث و ممسوخ میشود. دمی پلنگ درنده گردد و وقتی مار و ثعبان جنبنده. ولی علوّيّت انسان در خصائل و فضائل ایست که از خصائص ملائکه ملأ اعلی است. پس چون صفات حسنه و اخلاق فاضله از انسان صادر شود شخصی است آسمانی و فرشتهایست ملکوتی و حقیقتی ربّانی و جلوه‌ئی رحمانی. و چون نزاع و جدال و خونخواری نماید مشابه بارذل حیوان درنده گردد تا بدرجه‌ ئی رسد که اگر گرگ خونخوار در شبی گوسفندی بدرد او در یک شب صد هزار اغنام را در میدان حرب افتاده خاک و آلوده خون نماید امّا انسان دو جنبه دارد یکی علوّيّت فطريّه و کمالات عقلیه و دیگری سفليّت حيوانيّه و نقائص شهوانيّه. اگر در ممالک و قالیم آفاق سیر نمائید از جهتی آثار خراب و دمار مشاهده کنید و از جهتی مآثر مدنيّت و عمار ملاحظه فرمائید امّا خراب و ویرانی آثار جدال و نزاع و قتال است. ولی عمار و آبادی نتائج انوار فضائل و الفت و وفاق.

اگر کسی در صحرای اواسط آسیا سیاحت نماید ملاحظه کند که چه بسیار مدائن عظیمه معموره مانند پاریس و لندن مطمور گردیده و از بحر خزر تا نهر جیحون دشت و صحرا و برّ و بیابان خالیه خاویه تشکیل نموده مدن مطموره و قرای مخروبه آن صحرا را راه آهن روسيّه دو روز و دو شب قطع نماید. وقتی آن صحرا در نهایت مدنيّت و معموريّت و آبادی بود و علوم و معارف منتشر و فنون و صنایع مشتهر و تجارت و فلاحت در نهایت کمال و حکومت و سیاست محکم و استوار بود حال اغلب آن ملجأ و پناه طوایف ترکمان و بکلّی جولانگاه حیوانات وحشی گردیده. مدن آن صحرا از قبیل جرجان و نساء و ابیورد و شهرستان که در سابق بعلوم و معارف و صنایع و بدایع و ثروت و عظمت و سعادت و فضائل معروف آفاق شد. حال در آن صحرا صدائی و ندائی جز نعره حیوانات وحشيّه نشنوی و بغیر از جولان گرگان درنده نبینی.

و این خرابی و مطموری بسبب نزاع و جدال و حرب و قتال در میان ایران و ترکان شد که در مذهب و مشرب مختلف شدند و از تعصّب مذهبی رؤوسای بیدین فتوای بر حِلّيّت خون و مال و عرض یکدیگر دادند. این یک نمونه ایست که بیان میشود. پس چون در جمیع عالم سیر و سیاحت نمائی آنچه معمور است از آثار الفت و محبت است و آنچه مطمور است از نتائج بغض و عداوت. با وجود این عالم بشر متنبّه نشود و از این خواب غفلت بیدار نگردد. باز در فکر اختلاف و نزاع و جدال افتد که صف جنگ بیاراید و در میدان جدال و قتال جولان کند.

و همچنین ملاحظه در کون و فساد و وجود و عدم نمائید که هر کائنی از کائنات مرکّب از اجزاء متنوّعه متعدّده است و وجود هر شیء فرع ترکیب است. یعنی چون بایجاد الهی در بین عناصر بسیطه ترکیبی واقع گردد از هر ترکیبی کائنی تشکیل شود جمیع موجودات بر این منوالست. و چون در آن ترکیب اختلال حاصل گردد و تحلیل شود و تفریق اجزاء گردد آن کائن معدوم شود یعنی انعدام هر شیء عبارت از تحلیل و تفریق اجزاست. پس هر الفت و ترکیب در بین عناصر سبب حیاتست و اختلاف و تحلیل و تفریق سبب ممات. بالجمله تجاذب و توافق اشیاء سبب حصول ثمره و نتائج مستفیده است. و تنافر و تخالف اشیاء سبب انقلاب و اضمحلال است. از تآلف و تجاذب جمیع کائنات ذی حیات مثل نبات و حیوان و انسان تحقّق یابد. و از تخالف و تنافر انحلال حاصل گردد و اضمحلال رخ بگشاید. لهذا آنچه سبب ائتلاف و تجاذب و اتّحاد بین عموم بشر است حیات عالم انسانی است و آنچه سبب اختلاف و تنافر و تباعد است علت ممات نوع بشر است.

و چون بکشت زاری مرور نمائی ملاحظه کنی که زرع و نبات و گل و ریاحین پیوسته است وجمعيّتی تشکیل نموده دلیل بر آنست که آن کشت زار و گلستان بتربیت دهقان کاملی انبات شده است. و چون پریشان و بی‌ترتیب مشاهده نمائی دلیل بر آنست که از تربیت دهقان ماهر محروم و گیاه تباه و خود روئیست. پس واضح شد که الفت و التیام دلیل بر تربیت مربّی حقیقی است. و تفرّق و تشتّت برهان وحشت و محروميّت از تربیت الهی اگر معترضی اعتراض نماید که طوائف و امم و شعوب و ملل عالم را آداب و رسوم و اذواق و طبایع و اخلاق مختلف و افکار و عقول و آراء متباین با وجود این چه گونه وحدت حقیقی جلوه نماید و اتّحاد تام بین بشر حاصل گردد.

گوئیم اختلاف بدو قسم است یک اختلاف سبب انعدام است و آن نظیر اختلاف ملل متنازعه و شعوب متبارزه که یکدیگر را محو نمایند و خانمانرا براندازند و راحت و آسایش سلب کنند و خونخواری و درندگی آغاز نمایند. و اختلاف دیگر که عبارت از تنوّع است آن عین کمال و سبب ظهور موهبت حضرت ذو الجلال. ملاحظه نمائید گلهای حدائق هر چند مختلف النوع و متفاوت اللون و مختلف الصور و الاشکالند ولی چون از یک آب نوشند و از یک باد نشو و نما نمایند و از حرارت و ضیاء یک شمس پرورش نمایند آن تنوّع و اختلاف سبب ازدیاد جلوه و رونق یکدیگر گردد. چون جهت جامعه که نفوذ کلمة الله است حاصل گردد این اختلاف آداب و رسوم وعادات و افکار و آراء و طبایع سبب زینت عالم انسانی گردد.

و همچنین این تنوّع و اختلاف چون تفاوت و تنوّع فطری خلقی اعضاء و اجزای انسان است که سبب ظهور جمال و کمال است و چون این اعضاء و اجزای متنوعه در تحت نفوذ سلطان روح است و روح در جمیع اعضاء و اجزا سریان دارد و در عروق و شریان حکمران است. این اختلاف و تنوّع مؤيّد ائتلاف و محبّت است و این کثرت اعظم قوّه وحدت اگر حدیقه‌ ئی را گلها و ریاحین و شکوفه و ثمار و اوراق و اغصان و اشجار از یکنوع و یک لون و یک ترکیب و یک ترتیب باشد بهیچوجه لطافتی و حلاوتی ندارد. ولکن چون از حيثيّت الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد هر یکی سبب تزیین و جلوه سائر الوان گردد، و حدیقه انیقه شود و در نهایت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نماید.

و همچنین تفاوت و تنوّع افکار و اشکال و آراء و طبایع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوه واحده و نفوذ کلمه وحدانيّت باشد در نهایت عظمت و جمال و علوّيّت و کمال ظاهر و آشکار شود. الیوم جز قوّه کلّيّه کلمة الله که محیط بر حقائق اشیا است عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظلّ شجره واحده جمع نتواند. اوست نافذ در کلّ اشیاء و اوست محرک نفوس و اوست ضابط و رابط در عالم انسانی الحمد للّه اليوم نورانيّت کلمة اللّه بر جمیع آفاق اشراق نموده و از هر فرق و طوائف و ملل و شعوب و قبائل در ظلّ کلمه وارد و در نهایت ائتلاف مجتمع و متّحد و متّفقند. چه بسیار محافل تشکیل گردد و بملل و طوائف و قبائل مختلفه تزیین یابد اگر نفسی وارد محفل گردد حیران ماند گمان کند که این نفوس از وطن واحد و از ملّت واحده و طائفه واحده. و افکار واحد و اذکار واحد و آراء واحدند و حال آنکه یکی اهل امریک است و دیگری از اهالی افریک یکی از آسیاست دیگری از اروپا یکی از هندوستانست و دیگری از ترکستان. یکی عرب است و دیگر تاجیک یکی ایرانی است و دیگری یونانی با وجود این در نهایت الفت و یگانگی و محبّت وآزادگی و وحدت و فرزانگی با هم دمساز و هم آواز و همداستانند.

و این از نفوذ کلمة الله است. اگر جمیع قوای عالم جمع شوند مقتدر بر تأسیس محفلی از این محافل نگردند که باین محبّت و موّدت و انجذاب و اشتعال اقوام مختلفه انجمن واحد شود و آهنگی در قطب عالم بلند کنند که سبب دفع نزاع و جدال و ترک جنگ و قتال و صلح عمومی و الفت و یگانگی عالم انسانی باشد. آیا هیچ قدرتی مقاومت نفوذ کلمة الله تواند. لا و الله برهان واضح و حجت بالغ اگر نفسی دیده انصاف باز کند مدهوش و حیران گردد و انصاف دهد که جمیع اقوام و ملل عالم و طوائف و دول جهان باید از تعالیم و وصایای بهآءالله مسرور و ممنون و خشنود باشند. زیرا این تعالیم الهیه هر درنده ئی را چرنده کند و هر جنبنده ئی را پرنده نماید. نفوس بشر را ملائکه آسمان نماید. عالم انسانی را مرکز سنوح رحمانی فرماید. جمیع را باطاعت و سکون و امانت بحکومت مجبور نماید. و الیوم در جمیع عالم دولتی از دول مطمئن و مستریح نه. زیرا امنيّت و اعتماد از بین بشر برخاسته ملوک و مملوک کلّ در معرض خطرند حزبی که امروز بکمال دیانت و امانت تمکین از حکومت دارند و با ملّت بصداقت تامه رفتار میکنند این حزب مظلومند.

و برهان بر این آنکه جمیع طوائف در ایران و ترکستان بفکر کم و بیش خویشند و اگر از حکومتی اطاعتی نمایند یا بامید عطائی و یا خوف از عقابی است مگر بهائیان که خیر خواه و مطیع دول و محبّ و مهربان بجمیع مللند و این اطاعت و انقیاد بنصّ صریح جمال ابهی فرض و واجب بر کلّ.

لهذا احبّاء اطاعة لأمر الحقّ بجمیع دول بی‌نهایت صادق و خیر‌خواهند و اگر نفسی بحکومت خلافی نماید خویش را عند الحقّ مؤاخذ و مسئول و مستحقّ عقاب داند و مردود و خطا کار شمرد با وجود این عجب در این است که بعضی از اولیاء امور سائر طوائف را خیر‌خواه شمرند و بهائیان را بدخواه. سبحان الله در این ایام اخیره که حرکت و هیجان عمومی در طهران و جمیع بلدان ایران واقع شد مثبوت و محقّق گردید که یک نفر بهائی مداخله در این امور ننمود و نزدیک عموم نرفت. و بدین سبب مورد ملامت بیخردان گردیدند زیرا اطاعت جمال مبارک نمودند و در امور سياسيّه ابدا مداخله ننمودند و بهیچ حزبی تقرّب نجستند بحال و صنعت و وظائف خود مشغول بودند.

و جمیع احبّای الهی شاهد و گواهند که عبدالبهاء از جمیع جهات صادق و خیر‌خواه دول و ملل عالم است علی الخصوص دو دولت عليّه شرقيّه زیرا این دو اقلیم موطن و محلّ هجرت حضرة بهاءالله است و در جمیع رسائل و محررّات ستایش و نعت از دولتین علّيّتين نموده و از درگاه احديّت طلب تأیید کرده. و جمال ابهی روحی لأحبائه الفداء در حقّ اعلی حضرت شهریاران دعا فرموده سبحان الله با این براهین قاطعه هر روز واقعه حاصل شود و مشکلاتی آشکار گردد. ولی ما و احبّای الهی نباید در نیت خالصه و صدق و خیر خواهی خویش ادنی فتوری نمائیم بلکه باید در نهایت صداقت و امانت بر خلوص خویش باقی باشیم و بادعیه خيريّه پردازیم.

ای احبّای الهی این ايّام وقت استقامت است و هنگام ثبوت و رسوخ بر امر الهی. شما نباید نظر بشخص عبدالبهاء داشته باشید زیرا عاقبت شما را وداع خواهد نمود بلکه باید نظر بکلمة الله باشد. اگر کلمة الله در ارتفاع است مسرور و مشعوف و ممنون باشید، و لو عبد البهاء در زیر شمشیر و یا در تحت اغلال و زنجیر افتد. زیرا اهميّت در هيکل مقدّس امر الله است نه در قالب جسمانی عبدالبهاء. یاران الهی باید بچنان ثبوتی مبعوث گردند که در هر آنی اگر صد امثال عبدالبهاء هدف تیر بلاء شود ابدا تغيّر و تبدّلی در عزم و نيّت و اشتعال و انجذاب و اشتغال بخدمت امر الله حاصل نگردد. عبدالبهاء بندۀ آستان جمال مبارک است و مظهر عبوديّت صرفه محضه درگاه کبریاء. دیگر نه شأنی دارد و نه مقامی و نه رتبه‌ ئی و نه اقتداری. و هذه غایتی القصوی و جنّتی المأوی و مسجدی الاقصی و سدرتی المنتهی. ظهور کلّی مستقلّ بجمال مبارک ابهی و حضرت اعلی مبشّر جمال مبارک روحی لهما الفداء منتهی شد و تا هزار سال کلّ من فیض أنواره یقتبسون و من بحر الطافه یغترفون یا احبّاء اللّه هذا وصيّتی لکم و نصحی علیکم فهنیئا لمن وفّقه اللّه علی ما رقم فی هذا الورق الممرّد عن سائر النقوش و علیکم البهاء الأبهی (ع ع)


منابع