هو الله - ای سرور هوشمندان آنچه بقلم مشكين نگاشتی خوانديم…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

۵

هو الله

ای سرور هوشمندان آنچه بقلم مشكين نگاشتی خوانديم و بآستان يزدان زبان ستايش گشاديم كه پرتو خورشيد آسمانی چنان درخشيد كه در دلهای ياران سپيده اميد دميد و مژده رسيد كه ای ياران ديرين بجوشيد و بخروشيد و بگوئيد و بشنويد كه يزدان سراپرده پيشينيانرا بر افراخت و پرچم فارسيانرا بلند نمود و اختر ايرانيانرا روشن كرد خزان گذشت و دی بسر آمد باد بهار رسيد و گلشن مشكبار دميد تا اسيران سرور گردند و بينوايان رهبر هر بيسر و سامان سر و سامان جويد و لانه ويران ايوان كيوان گردد كلبه و دودمان ديرين بهشت برين گردد و آشيان مرغان اندوهگين گلكشت دلنشين

پس بايد بپاداش اين بخشش خداوند آفرينش كوشش نمود تا همه ياران در سايه سراپرده يزدان در آيند و بزرگواری جهان آسمان رخ بگشايد تا روی زمين آئينه چرخ برين گردد و جهان پستی پرتو جهان بالا گيرد

ای يزدان پاك اين بنده ديرين را اندوهگين مخواه شادمانی آسمانی بخش و فرّ يزدانی بده ستاره روشن نما و گل گلشن كن سرور آستان نما و افسر جهان بالا بر سر نه رويش را بدرخشان و گوهرش را بيفشان جانش را مشكبار كن و دلش را گلزار نما تا بوی خوی خوشش جانپرور گردد و پرتو رويش افزون از ماه و اختر توئی مهربان و توئی بخشنده و توانا

ای يار ديرين پرسش چند نموده بودی پرسش نخست اين بود كه چرا آئين پيغمبران ديگرگون گردد و روش وخشوران مانند بوقلمون مهتزّ اسرائيليان را روشی بود و اختر عيسويان را تابشی و سرور تازيان را فرمايشی و مهر سپهر جهان بالا را آيين و درخششی گفتار و كردار و آئين و روش و فرمايش هر يك دگرگون بود اين چه رازی است نهان و پنهان زيرا بايد فرمايش يزدان بر يك روش باشد تا بخشش آسمان رخ بگشايد انتهی.

بدان كه جهان و آنچه در اوست هر دم دگرگون گردد و در هر نفس تغيير و تبديل جويد زيرا تغيّر و تبدّل و انتقال از لوازم ذاتيّه امكان است و عدم تغيّر و تبدّل از خصائص وجوب لهذا اگر عالم كون را حال بر يك منوال بود لوازم ضروريّه‌اش نيز يكسان ميگشت چون تغيّر و تبدّل مقرّر و ثابت روابط ضروريّه‌اش را نيز انتقال و تحوّل واجب مثل عالم امكان مثل هيكل انسان است كه در طبيعت واحده مداوم نه بلكه از طبيعتی بطبيعتی ديگر و از مزاجی بمزاجی ديگر انتقال نمايد و عوارض مختلف گردد و امراض متنوّع شود لهذا پزشك دانا و حكيم حاذق درمان را تغيير دهد و علاج را تبديل نمايد بديده بينا ملاحظه كنيد كه انسان در رحم مادر خونخوار است و در مهد و گهواره شير خوار و چون نشو و نما نمايد بر خوان نعمت پروردگار نشيند و از هر گونه طعام تناول نمايد

زمان طفوليّت را حكمی و دم شير خواريرا رزقی و سنّ بلوغرا اقتضائی و جوانيرا قوّت و قدرتی و ضعف و پيريرا فتور و رخاوتی و در هر درجه انسانرا اقتضائی و دردش را درمانی همچنين موسم صيف را اقتضائی و فصل خزانرا خصوصيّتی و موسم دی را برودتی و وقت بهار را نسيم معطّری و شميم معنبری حكمت كلّيّه اقتضای اين مينمايد كه بتغيير احوال تغيير احكام حاصل گردد و بتبديل امراض تغيير علاج شود پزشك دانا هيكل انسانرا در هر مرضی دوائی و در هر دردی درمانی نمايد و اين تغيير و تبديل عين حكمت است زيرا مقصد اصلی صحّت و عافيت است و چون علاجرا تغيير دهد نادان گويد اين دليل بر نادانی حكيم است اگر داروی اوّل موافق بود چرا تغيير داد و اگر نا موافق بود چرا در آغاز تجويز كرد ولی رنجور دانا اذعان نمايد و بر وجدان بيفزايد

و اين را بدان كه آيين يزدانی بر دو قسم است قسمی تعلّق بعالم آب و گل دارد و قسم ديگر تعلّق بجهان جان و دل اساس آئين روحانی لم يتغيّر و لم يتبدّل است از آغاز ايجاد تا يوم ميعاد و تا ابد الآباد بر يك منوال بوده و هست و آن فضائل عالم انسانيست و آئين حقيقی دائمی سرمدی يزدانی و روش و فرمايش ابدی خداوند آفرينش است و قسمی از آئين تعلّق بجسم دارد آن بمقتضای هر زمانی و هر موسمی و هر درجه از سنّ تبديل و تغيير يابد و در اين كور عظيم و دور جديد تفرّعات احكام جسمانی اكثر ببيت عدل راجع چه كه اين كور را امتداد عظيم است و اين دور را فسحت و وسعت و استمرار سرمدی ابدی و چون تبدّل و تغيّر از خصائص امكان و لزوم ذاتی اين جهان است لذا احكام جزئيّه جسمانی باقتضای وقت و حال تعيين و ترتيب خواهد يافت امّا اسّ اساس آئين يزدانرا تغيير و تبديلی نبوده و نيست مثلاً خصائل حميده و فضائل پسنديده و روش پاكان و كردار بزرگواران و رفتار نيكوكاران از لوازم آئين يزدان است و اين ابداً تغيير ننموده و نخواهد نمود امّا احكام جسمانی البتّه باقتضای زمان در هر كوری و دوری تغيير نمايد شما ببصر انصاف ملاحظه نمائيد در اين عهد و عصر كه جهان جهانی تازه گشته و جسم امكان لطافت و ملاحتی بی‌اندازه يافته آيا ممكن است كه احكام و آئين پيشينيان بتمامه مجری گردد لا واللّه و از اين گذشته اگر در ظهور مظاهر مقدّسه آئين تازه تاسيس نگردد جهان تجديد نشود و هيكل عالم در قميص تازه جلوه ننمايد

جواب پرسش ثانی پس بدان كه پيغمبران را از كتب و صحف مقصود معانی است نه الفاظ و مراد حقيقت است نه مجاز مادّه است نه صورت گوهر است نه صدف آن حقيقت معانی كلّيّه كه رهبر پيغمبران است يكی است و آن دستور العمل كلّ لهذا فی الحقيقه هر پيغمبری بر اسرار جميع پيغمبران مطّلع ولو بظاهر كتاب او را نديده و سخن او را نشنيده و آئين جسمانی او را نسنجيده زيرا روش و سلوك و اسرار و حقائق و آئين روحانی كلّ يكی است

پرسش سوّم در خصوص تجهيز و تكفين نفوس متصاعده الی اللّه سؤال نموديد كه در كتب سماويّه مختلف نازل كدام يك بهتر است و كدام يك درست و صحيح آئين پسين ناسخ آئين پيشين است و چون بديده بينا نظر فرمائيد ملاحظه ميكنيد كه چنين است

و امّا سؤال چهارم سؤال نموده بوديد كه ارواح بعد از صعود از اجسام در چه مقامی قرار خواهند يافت بدان كه روح از حقائق مجرّده است و حقيقت مجرّده مقدّس از زمان و مكان است زيرا زمان و مكان از لوازم حقائق جسمانيّه و متحيّزه است حقيقت مجرّده را چه زمانی و چه مكانی جسم و جسمانی نيست تا از برای او مكانی تعيين كنيم لامكان است نه امكان جان است نه تن لطيفه الهيّه است نه كثيفه جسمانيّه نور است نه ظلمت جان است نه جسد از عالم يزدان است نه كيهان مكانش مقدّس از امكنه و مقامش منزّه از مقامات بلند است و مرتفع متعالی است و ممتنع كاخ عظمتش را ايوان كيوان زندان است و قصر مشيد متعاليش را چرخ برين اسفل زمين و امّا جسد آلتی است از برای روح زيرا متحرّك و مرتكب و مكتسب و مسی و محسن روح است نه جسد گنه‌كاری و ستمكاری و خوشخوئی و نيكوئی منبعث از جان و روان است نه تن ناتوان لهذا همچنانكه عذاب و عقاب و سرور و اندوه و حزن و طرب از احساسات روح است كذلك پاداش و ثواب و عقاب و جزا و مكافات كه از نتائج اعمال حاصل راجع بروح است نه جسد هيچ شمشيری بجهت كشتن بی‌گناهی مؤاخذه نگردد و هيچ تيری بجهت زخم اسيری معاقبه نشود چه كه آلت است نه فاعل محكوم است نه حاكم مقهور است نه قاهر و البهاء عليك ع ع


منابع