هو اللّه - ای سر گشته دشت و صحراء محبّت اللّه اگر چه…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

۵۳

هو اللّه

ای سر گشته دشت و صحراء محبّت اللّه اگر چه تبريز تب خيز بود و اردبيل از باده بلايا و محن جامی لبريز آذربايجان زنجير و زندان بود و قزوين و زنجان اسيری در دست عوانان سيه جان الحمد للّه چون بطهران رسيديد از ظلم و عدوان رهيديد و در دار الامان منزل و ماوی گزيديد در پناه شخص خطيری مسكن نموديد و در مهمان خانه اميری وطن كرديد كه ملجأ فقراست و پناه ضعفا حصن حصين خائفانست و كهف متين مضطربان فرياد‌رس مظلومان است و حامی مطلق ستمديدگان از نسائم گلشن عرفان مشامی معطّر دارد و از مشاهده آيات باهرات جليل اكبر بصری منوّر در ساحت نيّر اعظم حقيقت ذكرش مذكور بود و بعدالت و انصاف و مروّت موصوف

آمديم ای شاه اينجا ما قنق ای تو مهماندار سكان افق

از خلق و خوی و احوال دلجوی و گشايش روی آن حضرت تلافی چوب و چماق و ضرب و شتم و جرح اهل نفاق شد زبان بشكرانه گشا و در گلستان محامد و نعوت الهيّه چون طيور حدائق ملكوت آغاز نغمه و ترانه نما در جميع اعصار و قرون علماء سوء موجود و منشاء فساد و طغيان اهل عناد بودند اين است كه در قرآن ميفرمايد ”و اضلّه اللّه علی علم“ و در آيه ثانيه ميفرمايد ”فرحوا بما عندهم من العلم“ و در حديث ميفرمايد ”فقهاء ذلك الزمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السماء منهم ظهرت الفتنة و اليهم تعود“ شيخ بهائی ميگويد

علم نبود غير علم عاشقی ما بقی تلبيس ابليس شقی

ملّای رومی گفته

ورنه اين زاغان دغل افروختند بانگ بازان سپيد آموختند بانگ هدهد گر بياموزد قطا راز هدهد گو و پيغام سبا

باری آنچه در اردبيل ضرب چوب و چماق بود در اينجا پرند و پرنيان كوشك و اطاق در آنجا هر دمی زخم شديد و در اينجا در هر نفس مرهمی جديد در آنجا مشقّت و زحمت بی‌پايان در اينجا مروّت و مرحمت بيكران در آنجا زحمت اغلال و زنجير در اينجا حلاوت شهد و شكر و شير در آنجا سبّ و دشنام و در اينجا نقل و بادام فردوسی ميگويد

اگر بگذری سوی انگشت گراز او جز سياهی نبينی اثر بعنبر فروشان اگر بگذری شود جامه تو همه عنبری

خوب سياحت و سيريست گاهی مهمان در مدارس و دادرسی نيافتی و گاهی گوشه‌ نشين صومعه و خانقاهی و پناهی نجستی گاهی چون صهبای در خمخانه مستوری پرده نشينی و گهی چون گل سوری رسوای كوی و بازاری و با يار و اغيار هم‌ نشينی گهی در ظلمت‌كده زندان قرين مجرمينی و گهی در بارگاه عنايت و خوابگاه راحت سر ببالين پرنيان هند و چين دمی اسير سلاسل و زنجيری و زمانی امير كشور آسايش و راحت و نعمت بی‌نظيری ديگر تماشا و سيری در اين عالم فانی اعظم از اين نه، اين سير اجسامست.

از خدا ميطلبم كه سير روحانی ميسّر گردد و بتفرّجگاه الهی پی بری در اين وقت زندان حكم ايوان يابد و زحمت زنجير و حدّت شمشير حلاوت شهد روضه رضوان بخشد اسيری اميری گردد و مردگی زندگی شود زخم مرهم شود و زهر داروی اعظم گردد ذلّت عزّت سرمديّه شود و زحمت رحمت ابديّه گردد و سالك گهی چون خليل در آتش چهره بر افروزد و گهی چون يحيی خون خويش سبيل سازد گهی چون يوسف چاه و زندان جويد و گهی چون آفتاب حقيقت فلك شهادت حسين مظلوم روح الوجود له الفدا سينه را هدف سهام و سنان سازد.

زنده دل بايد در اين ره صد هزار تا كند در هر نفس صد جان نثار

باری علی العجاله تو خوش بخت بودی چه كه در ظلّ اين شخص خطير افتادی و ابن ابهر در سايه امير كبير آن حبس و زندان ديد تو قصر و ايوان يافتی آن زجر شديد ديد تو اجر مزيد آن تلخی قهر يافت تو حلاوت لطف و مهر او بتاريكی چاه راه يافت تو باوج ماه

خون دل و جام می هر يك بكسی دادند در دائره قسمت اوضاع چنين باشد

خلاصه از الطاف خفيّه پروردگار اميدواريم كه هميشه بر مسند عزّت مستقرّ و بر صدر جلال مقرّ يابند و در صون حمايت الهيّه محفوظ و مصون مانند و بمنتهای آمال مقرون گردند السلام علی من اتّبع الهدی ع ع


منابع