هُواللّه - نامه مفصّل شما که بتاريخ غرّه محرّم بود رسيد.

حضرت عبدالبهاء
نسخه اصل فارسی

هُواللّه

نامه مفصّل شما که بتاريخ غرّه محرّم بود رسيد. از قرائتش تأثّرات قلبيّه حاصل گرديد. البتّه احبّای الهی از واقعه اصفهان بسيار متحسّرند و متأثّر لابد قلوب اصفيا از توهين اعدا محزون گردد. ولی چون بحقيقت نگری اين واقعه اصفهان نيز اعظم دليل و برهان بر بزرگواری آن نفوس مبارکه و برهان عزّت ابديّه برای شهدای سبيل الهی. ملاحظه نمائيد که بعد از شهادت حضرت سيّدالشهداء روحی له الفداء در ايّام امويين آثاری که در قتل‌گاه بود بکلّی محو کردند. و آن صحرا را شخم زدند و زراعت کردند تا قتلگاه بکلّی مفقود شود. هفتاد سال بر اين منوال قتل گاه مفقود الاثر بود. و امويون نگهبان گذاشتند که مبادا کسی از يک فرسخی بتواند زيارتی نمايد در اين هفتاد سال ابداً تقرّب بقتل گاه ممکن نبود. اگر نفس متنبّهی مؤمن بود از ده فرسخی توجّه بقتل‌ گاه ميکرد و زيارت مينمود و اين نيز در نهايت احتياط.

و همچنين قبر منوّر حضرت امير عليه السلام بهمين منوال محو و نابود نمودند. بعد از آنکه بنی عبّاس خلافت امويّه را محو نمودند و بر سرير سلطنت نشستند اجازت زيارت دادند و در قتلگاه محبّان حضرت آثاری بنا کردند که دلالت بر موقعيّت آن محلّ مينمود بعد از مدّتی مديده در زمان متوکّل عبّاسی نيز حکم مبرم صادر که دوباره آنمقامات مقدّسه را ويران کنند. باز بکلّی محو و نابود نمودند و آن صحرا را شخم زدند و زراعت کردند حتّی از ده فرسخی نميگذاشتند کسی نزديک برود. تا آنکه حکومت و صدارت و وزارت بدست آل بويه افتاد. و آل بويه از محبّان حضرت سيّد الشهداء روحی له الفدا بودند و چنان نفوذی و قدرتی حاصل کردند که از برای خلافت عبّاسی نفوذی نگذاشتند. امور جميعاً در دست آل بويه بود. و خليفه در قصر خلافت بخود مشغول در زمان آل بويه دوباره تعمير قتل‌گاه کردند.

و همچنين مرقد منوّر حضرت امير را دفعه ثالث باز انشا نمودند. حتّی عضدالدوله که اعظم رجال آل بويه است سلطنت ايران را تجديد کرد و لقب پادشاهی گرفت. و در خطبه بعد از خليفه ذکر پادشاهی عضد الدوله بود. آنروز را ايرانيان در بغداد عيد گرفتند که الحمد للّه ايرانيان بعد از اضمحلال تامّ دوباره علم برافراختند. و آنروز در قصر عضدالدوله خارج بغداد بزم طرب آراستند و با چنگ و چغانه و نغمه و ترانه پاکوبان دست افشان کف زنان روز را بعصر رساندند.

بعضی از حاضرين از وزراء که ايرانی بودند از عضدالدوله خواهش نمودند که امروز روز تجديد سلطنت ايرانست و سزاوار نهايت شادمانی. الحمد للّه بزم طرب از هر جهت برپاست لهذا رجا مينمائيم که اذن و اجازت فرمائيد که بر حسب عادت سابق ايرانيان در چنين روز فيروزی صراحی و ساغر بميان آيد. عضد الدوله گفت که ”انّ شرب الراح مقبول بالمطر“. نم نم باران بميخواران خوش است. امروز بارانی نيست خواست عذر بخواهد. بعد از ساعتی ابری پيدا شد و باران شديد باريد. گفتند أيّها الملک باران نيز باريد قضا و قدر اجرای امر تو نمود. ديگر مانعی نماند. خلاصه جشن جديد برخاست و ساغر بدور آمد.

در اين اثناء جناب عضدالدوله بيمار شد وجع شديدی در امعا حاصل گشت. قريب بصبح از حيات نوميد گرديد. سؤال نمودند که ای شخص جليل چه وصيّتی داری بفرما گفت. ما أغنی عنّی ماليه هلک عنّی سلطانيه. چه وصيّت کنم هيچ وصيّتی ندارم جز يک وصيّت و آن اينست که مرا در آستان حضرت امير نظير پاسبان دفن کنيد و بر قبر من بنويسيد. و کلبهم باسط ذراعيه بالوصيد. حال ملاحظه کن که چه خبر است. لهذا يقين بدان که آن اجداث مطهّره چنان مرتفع گردد که با ايوان کيوان همعنان شود در امر اللّه نفس خرابی سبب آباديست و حقيقت ذلّت سبب عزّت کبری بی نام و نشانی نشانه عظمت عظمی ذرهم فی خوضهم يلعبون. و عليک البهاء الابهی ع‌ع


منابع
محتویات