هُو اللّه - ای حزب اللّه، نامه‌ ئی بامضای شما عموماً…

حضرت عبدالبهاء
نسخه اصل فارسی

هُو اللّه

ای حزب اللّه، نامه‌ ئی بامضای شما عموماً واصل گرديد عبارت در نهايت ملاحت و بلاغت و فصاحت و حلاوت بود. از قرائت نهايت مسرّت حاصل گرديد. ناطق بر روزه ماه صيام بود. خوشا بحال شما که حکم الهی را مجری داشتيد و در ايّام مبارکه بصيام قيام نموديد. زيرا اين صيام جسمانی رمزی از صيام روحانيست. يعنی کفّ نفس از جميع شهوات نفسانی و تخلّق باخلاق روحانی و انجذاب بنفحات رحمانی و اشتعال بنار محبّت سبحانی. و همچنين نامه دليل بر اتّحاد و الفت قلوب بود. اميد از فضل و موهبت ربّ جليل در اين عصر جديد چنانست که اقليم غرب شرق شمس حقيقت گردد. و احبّای الهی مطالع انوار و مظاهر آثار شوند. و از شبهات غافلان محفوظ و مصون مانند و ثابت بر عهد و پيمان مانند. شب و روز بکوشند تا خفتگانرا بيدار کنند و غافلانرا هوشيار نمايند. محرومانرا محرم راز کنند و بی‌نوايانرا از فيض ابدی نصيب بخشند. منادی ملکوت گردند و اهل ناسوت را بجهان لاهوت خوانند.

ای حزب اللّه، امروز در اين جهان هر حزبی در باديه‌ ئی سرگردان و بهوا و هوسی متحرّک و بخيال خويش پويان و جويان در بين احزاب عالم اين حزب اسم اعظم از هر خيالی فارغ و از هر مقصدی در کنار. و بنيّت خالصه قائم و بتعاليم الهی در نهايت آرزو ساعی و مجاهد تا اينکه روی زمين بهشت برين گردد و جهان ناسوت آئينه ملکوت شود. جهان جهان ديگر گردد و نوع انسان تربيت و روش و سلوک ديگر يابد.

ای حزب الهی، بعون و عنايت جمال مبارک روحی لاحبّائه الفداء بايد روش و سلوکی نمائيد که مانند آفتاب از سائر نفوس ممتاز شويد. هر نفسی از شما در هر شهری که وارد گردد بخلق و خوی و صدق و وفا و محبّت و امانت و ديانت و مهربانی بعموم عالم انسانی مشار بالبنان گردد جميع اهل شهر گويند که اين شخص يقين است که بهائيست زيرا اطوار و حرکات و روش و سلوک و خلق و خوی اين شخص از خصائص بهائيانست. تا باين مقام نيائيد بعهد و پيمان الهی وفا ننموده‌ ايد زيرا بنصوص قاطعه از جميع ما ميثاق وثيق گرفته که بموجب وصايا و نصائح الهيّه و تعاليم ربّانيّه رفتار نمائيم.

ای حزب اللّه، وقت آنست که آثار و کمالات اسم اعظم در اين عصر مکرّم ظاهر و آشکار شود تا ثابت و محقّق شود که اين عصر عصر جمال مبارکست. و اين قرن ممتاز از قرون و اعصار.

ای حزب اللّه، هر نفسی را مشاهده کنيد که توجّه تامّ بامر اللّه دارد و مقصد محصور در نفوذ کلمة اللّه. شب و روز بنيّت خالصه خدمت امر مينمايد و ابداً در روش و سلوک رائحه خود خواهی و اثری از غرض شخصی نيست بلکه سرگشته بيابان محبّت اللّه است و سرمست باده معرفت اللّه. و منهمک در نشر نفحات اللّه و منجذب بآيات ملکوت اللّه. يقين بدانيد که موفّق ملکوتی شود و مؤيّد آسمانی گردد و مانند ستاره صبحگاهی از افق موهبت ابدی بنهايت نورانيّت درخشنده و تابنده خواهد شد. و اگر بشائبه هوی و هوس و خودپرستی مشوب يقين است که مساعی عاقبت بی‌نتيجه ماند و محروم و مأيوس گردد.

ای حزب اللّه، الحمد للّه جمال مبارک اعناق را از سلاسل و اغلال خلاص نمود و از جميع قيود رهائی داد و فرمود بار يک داريد و برگ يکشاخسار. بعالم انسانی مهربانی کنيد و بنوع بشر مهر پرور گرديد. بيگانگانرا مانند آشنا معامله نمائيد و اغيار را بمثابه يار نوازش فرمائيد. دشمن را دوست بينيد و اهرمن را ملائکه شماريد. جفاکار را مانند وفادار بنهايت محبّت رفتار کنيد و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا مسک معطّر بمشام رسانيد. خائفان را ملجأ و پناه گرديد و مضطربان را سبب راحت دل و جان. بی‌نوايان را نوا بخشيد و فقيران را کنز غنا شويد دردمندان را درمان گرديد و مريضانرا طبيب و پرستار. بصلح و سلام خدمت نمائيد و دوستی و راستی و حقّ پرستی و آشتی در جهان نيستی تأسيس نمائيد.

ای حزب اللّه، همّتی بنمائيد بلکه اين عالم انسانی نورانی گردد. و اين دوره غبرا جنّت ابهی شود. ظلمت احاطه نموده است و خلق و خوی وحشيانه مستولی گرديده. عالم بشر جولانگاه وحشيان درنده گرديده و ميدان جاهلان نادان. نفوس يا گرگ خونخوارند و يا حيوان بی‌ادراک. يا سمّ قاتلند و يا گياه عاطل و باطل مگر اندکی از نفوس که فی الحقيقه فی الجمله مقاصد خيريّه دارند و در فکر راحت و آسايش عالم انسانی هستند. امّا شما بايد در اين مورد يعنی خدمة بعالم انسانی جانفشانی کنيد و بجانفشانی شادمانی و کامرانی نمائيد.

ای حزب اللّه، حضرت اعلی روحی له الفداء جانرا فدا نمود. و جمال مبارک در هر دمی صد جان فدا فرمود. و تحمّل مصائب و شدائد شديده کرد. حبس و زنجير شد آواره و سرگون ديار بعيده گشت. و عاقبت در سجن اعظم ايّام بسر برد. و همچنين جمّ غفيری از ياران الهی در اين سبيل شهد شهادت نوشيدند و جان و مال و اهل و عيال کلّ را فدا و نثار فرمودند. چه قدر خانمانها که ويران گشت و چه قدر خاندانها که تاراج و تالان گرديد. چه بنيانها که از بنياد برافتاد. و چه قدر قصور معموره که قبور مطموره شد. جميع بجهت اينکه عالم انسانی نورانی گردد و نادانی بدانائی مبدّل شود و نفوس بشری رحمانی گردند و نزاع و جدال بکلّی از بيخ و بنياد برافتد و ملکوت صلح بر عموم بشر استيلا يابد. حال شما همّت نمائيد که اين دلبر آمال در انجمن عالم جلوه نمايد و اين موهبت حاصل شود.

ای حزب اللّه، مبادا خاطری بيازاريد و نفسی را محزون کنيد و در حقّ شخصی چه يار و چه اغيار چه دوست و چه دشمن زبان بطعنه گشائيد در حقّ کلّ دعا کنيد و از برای کلّ موهبت و غفران طلبيد. زنهار زنهار از اينکه نفسی از ديگری انتقام کشد ولو دشمن خونخوار باشد. زنهار زنهار از اينکه نفسی خاطری بيازارد ولو بدخواه و بدکردار باشد. نظر بخلق ننمائيد توجّه بخالق کنيد قوم عنود را مبينيد ربّ الجنود را ملاحظه کنيد. خاک را نبينيد پرتو آفتاب تابناک بينيد که هر خاک سياه را روشن و پديدار کرده.

ای حزب اللّه، در موارد بلا صبر و سکون و قرار يابيد هر قدر مصائب شديد شود مضطرب نشويد در کمال اطمينان بفضل حضرت يزدان مقاومت طوفان محن و آلام نمائيد.

در سال گذشته بعضی از بيوفايان از يار و اغيار و بيگانه و آشنا بدربار اعليحضرت پادشاه عثمانيان در حقّ اين آوارگان سعايتی نمودند و افترا و بهتانی زدند که اين آوارگان بری از آن مفترياتند. حکومت بمقتضای مصلحت بتحقيق و تدقيق اين مفتريات برخاست و جمعی از مفتّشين را باين بلد ارسال فرمود. ديگر معلوم است که بدخواهان چه ميدانی يافتند. و چه طوفانی برپا نمودند تحرير و تقرير نتوان نمود. اگر نفسی حاضر بود ميدانست که چه قيامتی برپا شد و چه زلزله و مصائبی رخ داد با وجود اين با نهايت سکون و اطمينان و صبر و قرار متوکّلاً علی اللّه رفتار شد. بقسميکه اگر کسی نميدانست گمان مينمود که در نهايت آسايش وجدان و راحت دل و جان و شادمانی و کامرانی هستيم. و نوعی واقع گرديد که نفس مدّعيان و مفتريان در تحقيق و تفتيش با مأمورين سهيم و شريک شدند و مدّعی و حاکم و شاهد نفوس واحده گرديد. ديگر معلوم است که چه واقع گشت. با وجود اين انصاف اينست که اعليحضرت پادشاه عثمانيان اعتنا باين سعايتها و روايتها و حکايتها و مفتريات تا بحال ننمودند. و بعدل و انصاف معامله کردند فی‌الحقيقه هر کس غير اين پادشاه بود اين آوارگان را اثری باقی نميماند. انصافش اينست نبايد از انصاف گذشت.

و امروز در قطعه آسيا فی‌الحقيقه پادشاه آل عثمان و پادشاه ايران مظفّر‌الدّين شاه مثل و مانندی ندارد. اگر بدانيد که فساد دشمنان و فتنه بدخواهان علی الخصوص برادر نامهربان چه در اينجا و چه در ايران بچه درجه است. و با وجود اين فساد و اين فتنه اين دو پادشاه بسکون و وقار حرکت ميفرمايند. البتّه يقين مينمائيد که هر دو عادلند اگر ملوک سلف بودند البتّه روزی هزار نفر از خلق در ايران تلف ميشد. پس در حقّ اين دو پادشاه دعا کنيد و طلب عون و عنايت نمائيد و فتح و نصرت جوئيد علی الخصوص پادشاه آل عثمان که محض عدالت تا بحال با اين آوارگان معامله فرموده است.


مناجات

پروردگارا ياران غرب را بنفثات روح القدس مشام معطّر فرمودی. و افق غرب را بنور هدايت روشن نمودی. دوران را نزديک کردی و اغيار را يار مهربان فرمودی. خفتگانرا بيدار کردی و غافلانرا هوشيار فرمودی.

ای پروردگار اين دوستان بزرگوار را مؤيّد و موفّق برضای خويش فرما و خيرخواه بيگانه و خويش کن بجهان ملکوت ابدی درآر و از فيض لاهوت نصيب بخش. بهائی حقيقی کن و ربّانی صميمی فرما. از مجاز برهان و در حقيقت مستقرّ فرما. آيات ملکوت کن و کواکب درخشنده در افق ناسوت نما سبب راحت و آسايش عالم انسانی فرما و خادم صلح عمومی کن کلّ را از باده وصايا و نصائح خويش سرمست کن. و جميع را در سبيل تعاليم خود روش و سلوک عطا بخش.

ای پروردگار آرزوی اين بنده درگاه آنست که ياران باختر را بينم دست در آغوش دوستان خاور نموده‌اند و افراد انسانی بنهايت مهربانی اعضای يک انجمنند و قطرات يک بحر طيور يک گلشنند و لئآلی يک دريا. اوراق يکشجرند و انوار يک شمس. توئی مقتدر و توانا و توئی قادر و عزيز و بينا ع‌ع


منابع
محتویات