هو اللّه
ای منجذبه ملکوت اللّه، نامه مفصّل رسيد. از قرائتش نهايت سرور حاصل گرديد. زيرا دليل بود که پی بحقيقت بلايا برده ئی که بلايای سبيل الهی انسانرا سبب تأييداتست بلکه قوّتيست ملکوتی و موهبتی است لاهوتی. أمّا بالنسبه بضعفاء مؤمنين بلايا امتحان وافتتانست که بسبب ضعف ايمان و ايقان از بلايا در مقام امتحان شديد افتند. ولی نفوسيکه ثابت و راسخند آنان را امتحان اعظم مواهب است ملاحظه نما که تلميذ کاهل جاهل را امتحان در علوم و فنون بليّه عظمی است. ولکن تلميذ زيرک دانا را امتحان در علوم فخر و مسرّت بی پايان. زر مغشوش را امتحان در آتش سبب روسياهی ولکن ذهب خالص را شدّت شعله آتش اسباب ظهور لطافت و شکفتگی. پس امتحان ضعفا را بلائيست و محتجبانرا سبب خجلت و رسوائی. مقصود اينست که در سبيل حقيقت هر مشکلی آسانست و هر بلائی موهبت بيمثال. لهذا بايد احبّای الهی و اماء رحمن از هيچ بلائی فتور نيارند و از هيچ مصيبتی قصور در خدمت جائز ندانند.
جناب دکتر دادلين را از قبل من نهايت اشتياق ابلاغ داريد و مسيس هاک را نيز تحيّت محترمانه تبليغ کنيد. آنان دو وجود مبارکند و در نزد عبدالبهاء عزيز و محترم. مرقوم نموده بوديد که بعد از رجوع آنچه ديديد و شنيديد مرقوم نموديد و مدد غيبی رسيد و تعاليم مانند دانه سبز و خرّم گرديد و شاخ و برگ برويانيد و شکوفه و ثمر بخشيد فی الحقيقه چنين است که مرقوم نموده بوديد. جناب مستر چيس نفس مبارکيست و طيّب و طاهر. بخدمت امر مشغول است و منادی حقّ است. عنقريب بموفّقيّت عظمی موفّق گردد.
در خصوص تسلّط ارواح شريره سئوال نموده بوديد ارواح شريره از حيات ابديّه محروم چگونه تأثير خواهند داشت. امّا ارواح مقدّسه را چون حيات ابديّه محتوم. لهذا فيوضاتشان در جميع عوالم الهی موجود. و وقتيکه شما در اينجا بوديد جواب چنين داده شد که ارواح مقدّسه را بعد از صعود تأثيرات عظيمه و فيوضات جسيمه محقّق و آثار عظيمه در آفاق و انفس مقرّر. و ارواح را بعد از تجرّد از اجساد تجسّم بجسم عنصری نيست. آنچه تخيّل ميشود اين اکتشاف خود انسان است که استمداد و استفاضه از ارواح مقدّسه نمايد. و چون در آنحالت از خود غائب گردد و در بحر توجّه مستغرق شود کيفيّتی روحانی که مقدّس از جسم و جسمانيست بنظر او جلوه نمايد گمان کند که اين جسم است. مثلش مانند رؤياست انسان در عالم رؤيا صور مختلفه مشاهده کند و مکالمه نمايد و استفاضه کند و در عالم رؤيا گمان کند که آنها هياکل مجسّمه هستند و جلوه جسمانيّت و حال آنکه صرف روحانيّت.
خلاصه حقيقت روح از جسم و جسمانيّات مقدّس و منزّه است ولی مانند عالم رؤيا فيوضاتش بصور و اشکال جسمانيست. بهمچنين در حالت اکتشافيّه ارواح را بصور و رسوم جسمانی مشاهده کند.
خلاصه کلام ارواح مقدّسه را نفوذی عظيم و تأثيری شديد است و بقا و تأثير آنان مشروط بوجود جسمانی و ترکيب عنصری نيست. ملاحظه نمائيد که در وقت خواب جسم انسان و قوای جسمانی از سمع و بصر و شامّه و ذوق و لمس عاری. يعنی جميع قوای جسمانی مختل با وجود اين حقيقت انسانيّه حيات روحانی دارد و قوای روحانی در نهايت نفوذ. در شرق و غرب اکتشافات عجيبه نمايد. و شايد اموری کشف نمايد که بعد از مدّت مديده در عالم جسمانی ظاهر گردد. پس معلوم شد که حقيقت انسانی را بقا و تأثير مشروط بقالب جسمانی نيست. بلکه اين قالب جسمانی آلتيست که روح انسانی پرتوی بر آن افکند مانند آفتاب که چون تجلّی بر مرآت نمايد روشن شود و چون تعلّق آفتاب از مرآت منقطع گردد آئينه تاريک شود. بهمچنين چون فيض روح از جسم منقطع گردد آن آلت معطّل شود.
مختصر اينست که انسان عبارت از حقيقت روحانيّه است و آن حقيقت نافذ در کلّ اشياست. و آن حقيقت است که اکتشاف اسرار غيبيه نمايد. و آن حقيقت جميع علوم و صنايع و بدايع و آثار ظاهر کند. جميع آنچه از آثار بشريّه ملاحظه مينمائی جلوهئی از ادراکات اوست و محيط بر جميع اشياست و مدرک جميع اشياء ملاحظه نمائيد که اين علوم و فنون و صنايع و بدايع موجوده وقتی هر يک در حيّز غيب بوده و مجهول و سرّ مکنون و غير معلوم بوده. روح انسان چون محيط بر جميع اشياست اکتشاف ادراک آن نموده. و از حيّز غيب آنرا بعرصه شهود کشيده. پس ثابت و محقّق شد که روح انسانی کاشف اشيا و مدرک اشيا و محيط بر اشياست.
امّا ترقّيات روح بعد از صعود بملکوت مجرّد از مکان و زمانست و ترقّيات بعد از صعود ترقّيات کماليست نه مکانی. مانند ترقّی طفل از عالم جنينی بعالم رشد و عقل و از عالم نادانی بعالم دانائی و از مقام نقص بعالم کمال. و چون کمالات الهيّه نامتناهيست لهذا ترقّی روح را حدّی معلوم نه.
و امّا آنچه که مؤرّخين اورپ و امريک در حقّ حضرت محمّد رسول اللّه مرقوم نمودهاند اکثر افتراست. ملاحظه نمائيد شخصی که بعلّت صرع مبتلا ممکن است که چنين ملّت عظيمه ئی تأسيس نمايد لهذا قول مؤرّخين اورپ در حقّ آن ذات مقدّس واضح البطلانست. شما ملاحظه نمائيد که آنشخص بزرگوار در باديه عرب ميان خيمه نشينان بی خبر تولّد يافت و با آنان الفت و معاشرت نمود و نشو و نما فرمود و کلمه ئی تحصيل معارف نکرد. و بحسب ظاهر از قرائت و کتابت عاری بود. با وجود اين چنين ملّتی تأسيس نمود و چنين شريعتی گذاشت. و از مسائل علميّه بياناتی در نهايت بلاغت نمود و چنين قومی را از حيّز نادانی و توحّش بأعلی درجه مدنيّت و سعادت رساند. چنانکه در اندلس و بغداد علوم و معارف و صنايع و بدايع در آنعصر ترقّی فائق نمود حال ممکن است که چنين شخص بزرگواری مبتلای بصرع باشد.
امّا اسم اعظم تأثيراتش در امور جسمانی و روحانی هر دو محقّق و مسلّم است.
امّا مسأله جنّت که حضرت محمّد بيان نموده آن حقايق روحانيّه است که بصور و قالب جسمانی بيان شده است. زيرا در آن وقت نفوس استعداد ادراک معانی روحانی نداشتند. مانند حضرت مسيح که خطاب ميفرمايد اين انگور را ديگر نخواهم خورد مگر در ملکوت پدر. حال مقصود واضح است که حضرت مسيح مرادش اين انگور نبوده بلکه کيفيّتی روحانی و کمالی ربّانی بوده که او را تعبير بانگور فرموده. آنچه در قرآن نازل کلّ از اين قبيل است.
در مکتوب اخير که مرقوم شد که من نه مسيحم و نه ابدی و ترجمه شده است مقصود اينست که من نه مسيحم و نه اله ابدی بلکه عبدالبهاء هستم. حقيقتش اينست. و البتّه نفوسيکه در ظلّ امر مبارکند و مؤمن و موقن و ثابت بر پيمان و بموجب وصايا و نصايح الهيّه عمل مينمايند کلّ بحيات ابدی موفّقند. بجهت حصول صحّة قرين محترم مستر کوپر بدرگاه احديّت دعا نما و او را تسلّی بخش. اميدوارم که مؤيّد گردد محزون مباش بفضل و عنايت جمال ابهی مسرور باش.
و امّا تجسّم ارواح بواسطه مديوم شخصی که مثل حالت غش از برايش حاصل شود در آن حالت مانند انسانيست که در خوابست آنچه احساس و ادراک ميکند تصوّر مينمايد که جسم و جسمانيست و حال آنکه بحقيقت آنچه میبيند روحانيست.
ای امة اللّه ناس را ببشارات الهيّه باهتزاز آريد و بروح سرور و فرح آسمانی زنده نمائيد. اصل اساس توجّه بملکوت ابهی است و انجذاب بجمال اللّه. آنچه تأثير در عالم وجود دارد محبّت اللّه است که روح حيات است و سبب نجات جميع ياران و اماء رحمان را از قبل عبدالبهاء تحيّت ابدع ابهی ابلاغ داريد. و عليک البهاء الابهی ع ع