هولاند - بلاريکوم، جناب مستر جورج انزلين عليه بهاء…

حضرت عبدالبهاء
نسخه اصل فارسی

هولاند

بلاريکوم، جناب مستر جورج انزلين عليه بهاء اللّه الابهی

هو اللّه

ای منجذب بملکوت اللّه، نامه‌ ئی که بتاريخ ٢٢ مای ١٩١٩ ارسال نموده بودی رسيد. از مضمون نهايت سرور حاصل گرديد الحمد لله آن شخص محترم تشنه چشمه حياتست و طالب سبيل نجات تحرّی حقيقت مينمايد و از تقاليد بکلّی بيزار اين عصر عصر حقيقت است افکار پوسيده هزاران ساله منفور عاقلان با هوش و عالمان پر جوش و خروش. در اين قرن عظيم جميع اصول قديمه پوسيده بکلّی متروک شده در هر خصوص افکار جديده بميان آمده. مثلاً معارف قديمه متروک معارف جديده مقبول، سياسيات قديمه متروک سياسيّات جديده مقبول، علوم قديمه بکلّی متروک علوم جديده مرغوب، آداب قديمه فراموش شده. آداب جديده بميان آمده، مشروعات جديده و اکتشافات جديده و تحقيقات جديده و اختراعات جديده حيرت بخش عقول گرديده. جميع امور تجدّد يافته. پس بايد که حقيقت دين الهی نيز تجدّد يابد تقاليد بکلّی زائل شود، و نور حقيقت بتابد تعاليميکه روح اين عصر است ترويج گردد و آن تعاليم حضرت بهاءاللّه که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است.

از جمله تحرّی حقيقت که بايد بکلّی تقاليد را فراموش کرد و سراج حقيقت را روشن نمود. من جمله وحدت عالم انسانيست که جميع خلق اغنام الهی هستند و خدا شبان مهربان. و بجميع اغنام الطاف بی پايان مبذول ميدارد. نهايت اينست بعضی جاهلند بايد تعليم داد. بعضی عليلند بايد علاج نمود، بعضی طفلند بايد ببلوغ رساند نه اينکه طفل و عليل و نادان را مبغوض داشت بالعکس بايد بی‌ نهايت مهربان بود از جمله دين بايد سبب الفت و محبّت بين بشر باشد و اگر چنانچه سبب بغض و عداوت باشد فقدانش بهتر. از جمله بايد دين و عقل مطابق باشند عقل سليم بايد تصديق نمايد. از جمله حقّ و عدل است و مساوات و مواسات طوعی يعنی انسان طوعاً و بکمال رغبت بايد ديگری را برخود ترجيح دهد، ولی نه بجبر بلکه بمحبّت الهی چنان يک ديگر را دوست دارند که جان فدا نمايند چنانچه بهائيان در ايرانند.

و من جمله تعصّب دينی، تعصّب جنسی، تعصّب ترابی، تعصّب سياسی هادم بنيان انسانيست تا اين تعصّبات موجود عالم انسانی هر چند بظاهر متمدّن ولی بحقيقت توحّش محض است و جنگ و جدال و نزاع و قتال نهايت نيابد. از جمله صلح عموميست. و از جمله تأسيس محکمه کبری تا جميع مسائل مشکله دولی و مللی در محکمه کبری حلّ گردد از جمله حرّيّت الهی يعنی خلاصی و نجات از عالم طبيعت. زيرا انسان تا اسير طبيعت است حيوان درندره است. از جمله مساوات رجال و نساء. زيرا عالم انسانی را دو بال يکی ذکور و يکی اناث تا هر دو بال قوی نگردند عالم انسانی پرواز ننمايد و فلاح و نجاح حاصل نکند. از جمله اينکه دين حصن حصين است و عالم انسانی اگر متمسّک بدين نباشد هرج و مرج گردد و بکلّی انتظام امور مختل شود.

از جمله اينکه مدنيّت مادّی بايد منضمّ بمدنيّت الهی باشد. مدنيّت مادّی مانند زجاج است و مدنيّت الهی مانند سراج، مدنيّت مادّی مانند جسم است ولو در نهايت جمال باشد مدنيّت الهی مانند روح است، جسم بی روح فائده‌ ئی ندارد. پس عالم انسانی محتاج بنفحات روح القدس است بدون اين روح مرده و بدون اين نور ظلمت اندر ظلمت است. عالم طبيعت عالم حيوانيست تا انسان ولادت ثانی از عالم طبيعت نيابد. يعنی منسلخ از عالم طبيعت نگردد حيوان محض است. تعاليم الهی اين حيوان را انسان نمايد و از اين قبيل تعاليم بهاءاللّه بسيار که حيات ميبخشد و جهانرا روشن مينمايد. هر چيز تجدّد يافته است. البتّه بايد تعاليم دينی نيز تجدّد يابد.

ای مستبشر ببشارات اللّه، کمر همّت بربند و بتمام قوّت قيام نما تا آن اقليم را بتعاليم الهی روشن نمائی و خارستانرا گلزار و گلشن کنی و يقين بدان که تأييدات ملکوتيّه پی در پی ميرسد. و عليک البهاء الابهی حيفا ٢٦ اغسطس سنه ١٩١٩ ع‌ع


منابع
محتویات