ای سميّ حضرت مقصود، گمان منما که اين زندانی ياران ربّانيرا فراموش نمايد اگر در صدور نامه قصور گردد اين از حصول موانع مجبره موفور است و الّا عبدالبهاء را آرزو چنان که بياران هر دم نامه نگارد و بياد روی و خويشان پردازد. امّا دل و جان شب و روز با نهايت عجز و نياز بدرگاه احديّت در مناجات که ای دلبر مهربان عاشقان را پرتو جمال بنما و مشتاقان را بنسيم جان پرور زنده نما تشنگان را مآء معين ده و منجذبان را موهبت مخصوص مبذول دار. علی الخصوص آن خاندان که رجال قدمای ياران و نسآء سر حلقه امآء رحمن. در بدايت اشراق پرتو نيّر آفاق گرفتند و بهدايت کبری موفّق شدند. همواره پر نشئه از جام سرشار بودند و زنده برائحهٔ طيّبه آن زلف مشکبار خدّام امين بودند و امآء نور مبين. پروردگارا آن دودمان را بنواز و مظاهر موهبت ابدی ساز تا ترا بستايند و محفل محبّت اللّه بيارايند و قوّت يد بيضا بنمايند و عليهم و عليهنّ البهآء الابهی عع