ای خسته تير جفا در سبيل الهی، جمال قديم در پنجه ستم هر لئيم و زنيم گرفتار گشت تو که عبد منيب هستی بايد در بلايا شريک و سهيم باشی. لهذا قطره ئی از آن صهباء در کام تو ريخت تا نشئه مدام يابی و ناکام نگردی. زنده شوی و آزاده سرمست گردی و تر و تازه. پس گوارا باد آن طعام لذيذ و جدی حنيذ يعنی تازيانه های تر و تازه و نُوشت باد آن جام عزيز يعنی صدمات بی اندازه قسم بروی و خوی او که اگر بدانی که چه چوب فرخنده و مبارکی بود آن تازيانه هر آينه هر روز آرزو مينمودی و چنان اشتهای صافی پيدا مينمودی که ربّ زدنی ميگفتی و ابيت عند ربّی و هو يطعمنی و يسقين بر زبان ميراندی و البهآء عليک و علی کلّ من ابتلی فی سبيل اللّه و اضطهد فی محبّة اللّه عع