ای سليل سيّد مدينه تدبير و انشآء و امير اقليم عقل و نُهی، مدّتيست که با تو گفتگوئی ننمودم و از راز درون دم نزدم حال بغتةً بتحرير اين نامه پرداختم زيرا روی و خوی تو بخاطر آمد و خدماتيکه در امر مينمائی از پيش نظر گذشت فی الحقيقه بجان و دل ثابتی و بتمام قوّت بامر خادم. در رضای الهی شيوه ئی نمانده که نزدی و در اعلای کلمة اللّه تدبيری نبوده که ننمودی. فی الحقيقه جدّ بزرگوار را سليل جليلی و خاندان آن سرور ابرار را شمعی منير بسيار مسرور از آنيم که آن دودمان بنيان متينی نهادند و بنياد قصر مشيدی گذاردند که اعلی غرفه اش بعنان آسمان ميرسد و روح آنشخص بزرگوار در ملکوت ابهی افتخار مينمايد. چه نويسم که از خلوص نيّت و فرط همّت و پرستش حقيقت و عبوديّت درگاه احديّت آن يار وفادار در نهايت روح و ريحانست و عليک البهآء الابهی عبدالبهآء عبّاس ٩ رمضان ١٣٣٧