ای طبيب حبيب، شفاء جسمانی بگياهی و معجونی و خلاصه و درياقی ميسّر گردد و موقّت است عاقبت بيمار از دار اکدار بيزار گردد و ناچار روزی بدار القرار پرواز کند. ولی شفاء روحانی و صحّت و عافيت وجدانی مطلوب و محبوب و منتهی آرزوی اصحاب قلوب. زيرا شفای ابدی است و بقای سرمدی و مزاح روح را علاج ماء طهور و کأس کان مزاجها کافور و فيض مجلّی طور و تعاليم ربّ غفور. تا توانی خلق و خوی حقّ گير و واله و شيدای روی او شو و در سر کوی او مأوی گزين و بوی دلجوی او بمشام آر و بسوی او نماز آر تا از جهان و جهانيان بی نياز گردی و بعجز و ابتهال همراز و انباز عبدالبهآء شوی و عليک البهآء عع