ای موقن بآيات اللّه، از غرائب آثار و عجائب اسرار پروردگار در هر کور و دوری سرّ فدا بود يعنی جمعی از کأس مآء طهور مزاجها کافور سرمست و مدهوش شده رقص کنان بقربانگاه فدا ميشتافتند و بآتش انجذاب ميگداختند و هلهله گويان و پا کوبان خندان و شادمان نعره طوبی لی بشری لی بعنان ملأ اعلی می رساندند. ولی تا بحال چنين وجد و سرور و جذب و حبور که در ميدان جانفشانی از حضرت روح اللّه بظهور رسيد از نفسی مسموع نشد. چه که آن طفل صغير هنوز بوی شير از فم مطهّرش ميآمد با کمال صباحت و ملاحت چون بدر منير از افق اغلال و زنجير رويش تابان و لبش خندان و لسانش ناطق بذکر رحمن و بصرش متوجّه بملکوت يزدان بود در تحت سلاسل و اغلال چنان نعره يا بهآء الأبهی برآورد و زبان بتبليغ گشود که شور و وله در ملکوت وجود انداخت و عوانان را مات و متحيّر ساخت و خندان و رقصان و پاکوبان در ميدان فدا جانفشانی نمود. يا ليت کنت معه فافوز فوزاً عظيماً باری اينست قدرت و قوّت انجذاب در دور جمال مبارک روحی لشهدآء سبيله الفدا. تا بحال چنين واقع نگشته که کودکی خوردسال گوی سبقت و پيشی را از مردان ميدان ببرد و از افق فدا با کمال انقطاع با رخی تابان طلوع نمايد اينست شأن نفوس مقدّسه در اين کور عظيم و اشراق مبين ملاحظه فرمائيد طفل صغيری چون بر ميثاق الهی. ثابت و مستقيم بود بچه سلطان مبينی مبعوث شد که هر منکری مبهوت گشت اينست شأن متمسّکين بعهد و پيمان الهی. بعضی از گماشتگان که در طريق نگهبان بودند روايت نمودند که آن نوگل بوستان الهی در بين راه در تحت سلاسل و اغلال خندان و غزلخوان بود و البهآء عليک عع