ای ياران عزيز عبدالبهآء، حضرت جوان روحانی در نامه نامی خويش نهايت ستايش و ثنا از آن ياران باوفا نموده که هر يک در محفل رحمانی شمعی افروخته اند و در گلشن ربّانی بلبلی جان سوخته. بقسميکه طيور چمنستان آفاق را الحان بديع آموخته اند و فی الحقيقه چنين است و اين خبر سبب سرور اين قلب حزين است که الحمدلله جمال ابهی در آغوش تربيتش نفوسی پرورش داده که نور هدی در جبين و نطقی شکرين و جلوه مانند طاووس علّيّين.
ای ياران عبدالبهآء، هر يک سزاوار نامه های متعدّديد ولی عبدالبهآء از کثرت مشاغل و غوائل فرصت تحرير حرفی ندارد با وجود اين الآن در نهايت روح و ريحان بذکر شما مشغول و بنگاشتن مألوف امّا اصل اين است که قلب بياد شما قرين و مذاق شکّرين و اين از نَفَس مشکين از روح الأمين. لهذا نامههای روحانی در هر آنی پی در پی از جهان قلب ارسال ميگردد پيک روحانی در ميانست و قاصد رحمانی عيان گوش هوش باز داريد و آن نغمه و آواز را بشنويد که همواره بگوش دل ميرسد و جان و روان می پرورد.
ای ياران عبدالبهآء الحمدلله مواهب اسم اعظم مانند آفتاب پرتوش ظاهر و شعاعش باهر و کلّ در ملکوتش حاضر. بپاداش اين بخشايش بايد دمی نياسائيد و نَفَسی بر نياوريد و سکونی نجوئيد و صبر و قراری نطلبيد چون شعله طور برافروزيد و مانند کأس مزاجها کافور سرشار گرديد تا جام لبريز بعزيزان بخشيد و باده شورانگيز بکام ياران ريزيد و عليکم التّحيّة و الثّنآء عع