يا من تمتّع من نسيم عرار حديقة الرّحمن، چه نگارم که بحر معانی چون محيط اکبر پرموج ولی فرصت و فراغت تحرير بکلّی مفقود و ممتنع الوجود ولی باز از جواذب حبّ و سائق شوق بنگارش پرداختم که ای سرگشته باديه محبّت اللّه ناله جانسوزی بزن و ای گمگشته صحرای اشتياق يک آه آتشبار برآر. ای حمامه رياض عرفان نغمه ئی آغاز کن و ای هزبر غياض رحمن نعره ئی برآر خاموشی بيهوشی آرد و خمودت ظلمت بيفزايد. مهر رخشان باش و بدر تابان و البهآء عليک و علی کلّ متمسّک بعهد اللّه و ميثاقه عع