ای آيت جود سلطان وجود، چندی پيش نامه ئی ارسال گشت و عقد لئالی نثار شد و حرفی از لوح اسرار محبّت اللّه اظهار گشت حال نيز چون بحر وفا بموج آمد و نفحه مسک ولا از اوج عُلی ساطع شد قلب در وجد و حرکت آمد و جان در وله و بشارت. خامه ذکر برداشته که نامه ئی بياد آن سرگشته باديه عشق الهی بنگارم که تا قميص جديد پوشد و بصر حديد بگشايد و روحی تازه يابد و حرارتی بی اندازه شعله ئی زند و نعره ئی بر آرد جامه ئی دَرد آواز رازی برآرد محفلی بيارايد و ميوه ئی ببار آرد آستينی بيفشاند و بآنچه لايق و سزاوار ايّامست قيام نمايد عع