وجود بر دو قسم است يکی وجود حق که مقدّس ازادراک خلق است او غيب منيع لا يدرک است او مسبوق بعلّت نيست بلکه موجد علّة العلل است او قديم لا اوّل است غنیّ مطلق است و وجود ثانی وجود خلق است وجود عام است که مفهوم ذهنی است عقل انسان ادراک مينمايد اين وجود حادث است محتاج است و مسبوق بعلّت است و حادث است لهذا حادث قديم نگردد و قديم حادث نشود خلق خالق نگردد و خالق خلق نشود قلب ماهيّت محال است.
در عالم وجود يعنی وجوديکه مفهوم ذهنی است و حادث است مراتب است مرتبه اولی جماد است بعد مرتبه نباتست در مرتبه نبات مرتبه جماد موجود ولی امتياز دارد کمال نباتی دارد و در مرتبه حيوان کمال جمادی و کمال نباتی موجود و کمال ديگر که کمال حيوانيست دارد سمع و بصر دارد و در مرتبه انسان کمال جمادی موجود و کمال نباتی موجود و کمال حيوانی موجود و از اينها گذشته کمال عقلی موجود که کاشف حقايق اشياست و مدرک کلّيّات.
پس انسان درحيّز کائنات اکمل موجوداتست و مقصد از انسان فرد کامل است وآن فرد کامل مانند آئينه است و کمالات الهی در آن آئينه ظاهر ومشهود امّا شمس از علوّ تقديس تنزّل ننمايد و داخل آئينه نگردد ولی چون آئينه صافيست و مقابل شمس حقيقت کمالات شمس حقيقت که عبارت از شعاع و حرارت است در آن آئينه ظاهر و آشکار گردد و اين نفوس مظاهر مقدّسه الهيّه هستند *