۲۹۷ - ای اسير سلاسل و اغلال در سبيل جمال ابهی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

۲۹۷ - ای اسير سلاسل و اغلال در سبيل جمال ابهی

ای اسير سلاسل و اغلال در سبيل جمال ابهی، آنچه مرقوم و مسطور بود متلوّ و ملحوظ گشت نغمه جانسوز بود که از حنجر روحانی صادر و شعله آتش افروز بود که از قلب رحمانی ظاهر. خوشا بحال تو که در زير زنجير رخی روشن و خاطری گلشن و دلی چون گلزار و چمن داری ظلمت زندان سبب نورانيّت وجدان شده و زحمت و مشقّت بی‌پايان رحمت دل و جان گشته تلخی بلا شهد وفا گرديده و سمّ نقيع نعم بديع گشته. اينست شأن اهل بها که ايوان را در زندان جويند و گلزار را در خار زار طلبند و رحمت کبری را در موارد زحمت عظمی خواهند شهد عنايت را در مرارت مصيبت چشند و صبح موهبت را در ظلمات کلفت تحرّی کنند . قسم بآفتاب حقيقی فجر هدايت که حسرت اين عنايت را که در حقّ آن جناب شده ميبرم يا لَيْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفوزُ فَوْزاً عَظِيما.


منابع
محتویات