هر چند در اين جهان فانی شادمانی نيافتی و کامرانی ننمودی هيچ صبحی شکفته و خندان نبودی و هيچ شامی با سر و سامان نگشتی ولی خبر نداری که همه رفقا گرفتار اين بلا گمان مفرما که در اين دنيا نفسی نَفَس راحتی کشيد و يا دمی شبنمی از دريای راحت يافت حوادث زمان و وقايع امکان همواره در کمين است و صيّاد تقدير و قضا گوشه نشين با وجود اين چگونه انسانی غريق آسايش و راحت گردد علی قول شاعر پارسی:
“ نوک خاری نيست کز خون شهيدان سرخ نيست آفتی بود آن شکار افکن کز اين صحرا گذشت“
و شاعر ترک گفته:
” يوقدر سپر بو گنبد فيروز فامده
ذرّات جمله تير قضايه نشانه در“
شاعر عرب گفته :
” عِشْ خالياً فالحبّ راحته عنا فاوّله سقم و آخره قتل“
باری الحمد للّه ياران تسلّی عظيم دارند و تشفّی صدور در موارد بلاء عقيم، زيرا از راحت جان و کام دل در اين جهان منقطعند بجهان ديگر پی بردهاند در مورد بلا چون الطاف جمال ابهی بخاطر آرند هر تلخی شيرين گردد و هر سمّ نقيع شهد و انگبين شود.