۲۵۳ - ای ياران نورانی عبدالبهاء

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

۲۵۳ - ای ياران نورانی عبدالبهاء

ای ياران نورانی عبدالبهاء، شمس حقيقت چون از افق احديّت بنورانيّت غير مسبوقه اشراق بر آفاق فرمود شرق و غرب روشن و لامع گشت و جنوب و شمال فجر ساطع شد ظلمتی باقی نماند و ضلالتی فی الحقيقه بر قرار نگشت يَکادُ زِيتُها يُضِيْءُ شد وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ النّار نورٌ عَلی نور گشت جهل و نادانی فانی شد و علم و دانائی روشنائی گشت پرده و حجاب دريده شد و جمال حقيقت درخشيده گشت موسم خريف گذشت و فصل بهار جانپرور رسيد صولت دی شکست و شوکت ارديبهشت خاور و باختر را احاطه نمود بنياد گلخن بر افتاد و طراوت گلشن جلوه نمود غراب ظلمانی نوميد شد و بلبل گلشن ابهی نغمه رحمانی سرود طرف چمن سبز و خرّم گشت و مرغان گلزار به نغمه و آواز آمدند. امّا ضلالت عبارت از اغماض عين شد و پرده کوری چشم و شين گشت. ظلمتی نيست ولی چون چشم بر هم نهی ظلمات است پرده‌ای نيست چون بوهم افتی حجاب است. اين اقوام مختلفه و طوائف کثيره که در ضلالتند پرده کينونت ايشان است و کوری چشم ايشان و الّا آفاق روشن است و اشراق محيط بر کائنات. پس شما به تمجيد ربّ مجيد پردازيد که در اين دور جديد هر يک در ميدان عرفان فريد و وحيد گشتيد. اين عطا و اين وفا و اين الطاف بی منتهی هر چند در اين ايّام مستور و پنهان است ولی عنقريب آشکار وعيان گردد که محرمان راز را چه ساز و آواز است و مقرّبان درگاه کبريا را چه عزّت در درگاه بی نياز. عنقريب مشهود و واضح گردد که عبوديّت آستان مقدّس سلطنت دو جهان است و بندگی درگاه احديّت سروری کون و مکان.

ای يزدان پاک اين ياران به محبّتت گريبان چاک کردند و از پرتو هدايت رخ روشن و تابناک نمودند از عالم خاک گذشتند و دل بجهان افلاک بستند خاکسار درگاه تواند و عاکفان بارگاه تو جز تو نخواهند و بغير از تو نجويند و جز راز تو نگويند ظهير شو مجير شو و آزادی به هر اسير بخش و از سلاسل و زنجير نفس و هوی نجات ده و بر بندگی و شرمندگی و آزادگی و سادگی موفّق نما و از کودکی و آلودگی و خستگی و ماندگی رهائی ده توئی مقتدر و توانا و توئی بخشنده و درخشنده در جهان غيب و عيان و عليکم التّحيّة و الثّناء.


منابع