هو الله - ای يادگار آن دو مرحوم مغفور محترم نامهٔ شما…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٩

هو الله

ای يادگار آن دو مرحوم مغفور محترم نامهٔ شما رسيد و بی نهايت سبب فرح و سرور گرديد که الحمد لله از بلوک نور ظهور و بروزی گرديده و نامه ای از نفسی رسيده که از سلالهٔ ياران قديم است و هموطنان عزيز. سبحان الله شرق به نور اشراق منوّر است و غرب به رائحهٔ محبّت الله معطّر افريک و امريک و ترک و تاجيک و اروپا و صحرای آتريک به نفوذ امر الله پرشور و شعله گرديده و لکن موطن جمال مبارک با وجود آن که عنوان نور دارد محروم و مهجور مانده بيگانگان آشنا شدند و آشنايان بيگانه ماندند. بلال حبشی و صهيب رومی و عداس آشوری و سلمان پارسی محرم راز گشتند و سيّد قرشی ابو لهب و بستگان و خويشان جمال محمّدی محروم از انوار گرديدند. در انجيل ميفرمايد که جميع انبيا در شهر و موطن خود بی قدر و مقدار بودند فی الحقيقه چنين است و همچنين حضرت مسيح ميفرمايد که از شرق و غرب عالم ميآيند و داخل ملکوت ميگردند و ابناء ملکوت خارج ميشوند. حال صيت امر الله و آوازهٔ ظهور بهاءالله اقاليم سبعه را به ‌اهتزاز و حرکت آورده ولی اهل بلوک نور محروم گشته، فاعتبروا يا اولی الأبصار. جمال مبارک در مراجعت از مازندران به طهران چون مرور از نور فرمودند در تاکر و در دارکلا ولوله و شور انداختند جمّ کثيری مؤمن و موقن شدند و روز به روز در ازدياد بودند. در تاکر مرحوم آقا ميرزا حسن و آقا ميرزا غلامعلی و ملّا زين‌العابدين و ملّا عبدالفتّاح و ملّا علی بابای بزرگ و ملّا علی بابای صغير و محمّد تقی خان و آقا محمّد تقی و عمو علی و آقا علی پسر ملّا زين‌العابدين و عبدالوهّاب بيک خلاصه جمع کثيری منجذب به نفحات قدس گرديدند.

بعد از يک سال يحيای غير حصور توجّه به نور نمود در ايّام قليلی تزلزل و اضطراب انداخت و چون عرصه را تنگ و احتمال خطر در آن بلد ديد ياران باوفا را بگذاشت و سفر نمود و به لباس درويشی فرار به گيلان و مازندران و کرمانشاه کرد و جميع آن بيچارگان را به کشتن داد فَرَّ يَفِرُّ فَراراً و ابرار را گرفتار کرد. آن نفوس اکثر شهيد شدند لکن وضعی که در آن قريه گذاشت و رفتاری که نمود سبب شد که نار محبّت الله در آن قريه بکلّی مخمود شد حتّی بعض نفوس را واداشت که ميرزا خداوردی مرحوم را زدند.

به خاطر دارم من وقتی که طفل بودم و در نور بودم ميرزا خداوردی مرحوم های های ميگريست ميگفت که من پنجاه سال خادم اين خانواده بودم آيا جايز بود که به تحريک ميرزا يحيی گل بابا مرا علی رؤوس الاشهاد بزند و دشنام دهد و براند. باری از سوء حرکات آن شخص نور ظلمت شد و ميان رود مخمود گرديد. در دارکلا روزی در مجلس جمال مبارک چنان بيان فرمودند و دليل و برهان گستردند که چون برخاستند چهار مجتهد که دو تا داماد ميرزا محمّد تقی مجتهد ملّا عبّاس و ملّا ابوالقاسم بودند دويدند که کفش مبارک را جفت کنند. آن وقت چنان شد و بعد چنين گشت. باری حال الحمد لله تو هدايت يافتی و پدرت را آن وقت که من بودم نام عمو علی بود ومن او را بسيار دوست ميداشتم و همچنين مرحوم ميرزا خداوردی را. شکر خدا را که وجود آنان ثمری داشت حال تو بايد که بی نهايت شکرانه نمائی که به اين فيض موفّق شدی و سبب شوی بلکه در نور شمعی بر افروزی .

جناب آقا ميرزا محمّد تقی ناظم و جناب ملّا محمّد عطّار و جناب ميرزا يوسف علی و جناب ملّا يوسف علی و جناب ميرزا عبدالعلی و جناب آقا علی محمّد را تحيّت ابدع ابهی برسانيد و عليک البهآءالابهی . ع ع


منابع