هو العزيز القديم - در اين وقت که بلبل گلزار بقا قصد…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٣٥

هو العزيز القديم

در اين وقت که بلبل گلزار بقا قصد آشيان وفا نموده و شاهد انجمن عاشقين عزم ديار قسطنتين فرموده تا از شاخسار دارالسّلام بغداد به آشيان دارالاسلام اسلامبول برپرد و از اين مرز و بوم به خطّه و ديار روم شتابد و در آن گلستان به بدايع الحان قدسی تغنّی فرمايد که شايد انفس ترابی از مقرّ فانی برپرند تا در ظلّ همای حقيقی مقرّ گزينند و چون اطيار عرشی به گلشن باقی طيران نمايند اين عبد فانی خامه را با مداد قرين نموده که شايد از تلاقی اين دو نالهٔ جانسوز فراق از عالم دل و جان به عالم ظهور و بيان پيوندد و نمی از يمّ اشتياق به آفاق مترشّح گردد تا از اين رشحات محبّت قلوب محبّان در خروش آيد و از اين آتش جگر سوز هجران دلهای دوستان به جوش آيد و لکن چه توان نمود که قلم را اين الم در خور نه و الواح را اين الحاح وسعت نه زيرا که هر عالمی بيش از قدر و اندازهٔ خود تحمّل ننمايد و از عهده بر نيايد البتّه درياهای بی پايان عشق در نهر های امکان جاری و ساری نشود و ارواح قدسيّهٔ لامکان در قالب مکان نگنجد. پس خوشتر آن است که ابواب لسان را از عالم مجاز بر بنديم و به لب و زبان حقيقت پردازيم و از عرصهٔ الفاظ به فضای جانفزای عوالم معنی پرواز نمائيم.

” با تو بی لب اين زمان من نو بنو راز های کهنه ميگويم شنو“

البتّه اين عالم خوشتر و دلکشتر است از عوالم ديگر زيرا که قاصد اين مقصد ممنوع نگردد و فيض اين سحاب مقطوع نشود بلکه در مرور ايّام و دهور اين پيک معنوی در سير و سلوک است و اين هدهد سبای قدسی در بشارت و سرور.

و امّا آن که سبب اين حرکت و علّت اين مسافرت آن است که دولت ايران با تيغ و سنان از سه سال قبل تا به حال پاپی اينجانب شده اند و هرگز ذرّه‌ای اهمال و اغفال نورزيدند بلکه به تمام جدّ و جهد مشغول بوده اند به خصوص يک سال يا بيشتر است که در تدبير بيش از طاقت خود کوشيدند. خلاصه در اوائل از دولت عثمانی خواهش نمودند و کوشش کردند که ايشان را با جميع متعلّقان گرفته دست بسته تسليم ما نمائيد. دولت روم جواب نمودند بعد دول ديگر را به توسّط انداختند و دول اجنبيّه از دولت ايران حمايت و توسّط نمودند و لکن دولت روم بالمرّه جواب نمودند که دولت ايران چنين خواهش و طلبی ننمايند زيرا که چنين امر محال و ممتنع است.

بحمدالله هر چه کوشش نمودند دست ايشان کوتاه گشت و شجرهٔ عنايت الهی بلند تر شد و هر چه دام تزوير و شست تدبير از برای اين طيور هوای قدسی و شاهباز فضای الهی نهادند خود به آن مبتلا گشتند و غافل از اين که تقديرات الهی فوق تدبير ايشان است. بعد از يأس از اين مرحله از دولت روم بتوسّط دول ديگر خواهش نمودند که وجود ايشان در عراق عرب که سرحدّ ايران است سبب اضطراب قلب ماست و علّت انقلاب مملکت ايران حال که شما ما را به آنچه طلب نموديم مأيوس نموديد پس ايشان در محلّ ديگر باشند چه ضرور که در سرحدّ تشريف داشته باشند. باز دولت روم قبول ننمودند بعد ميرزا حسينخان وزير مختار دولت ايران که دراسلامبول است قهر کرده هفت روز از خانه بيرون نيامده و هر چه وکلای دولت روم در عقب او فرستادند به مجلس نرفت.

بعد صدر اعظم اسلامبول به نامق پاشا که حاکم عراق است نوشت که دولت ايران ما را تنگ آوردند شما اين تفاصيل را خدمت ايشان عرض نمائيد شايد ميل نمايند چند وقتی به اين صفحات تشريف بياورند و شايد قدری داد و فرياد و ناله و نوحهٔ ايران کمتر شود و لکن در کمال احترام نوشته بود و سفارش زياد به جهت مهمان دار راه و مصارف طريق و سوار به جهت محافظت همراه کنند و به هر قسم که خود ايشان ميل داشته باشند معمول دارند. بعد پاشا در روز سيّم عيد رمضان که بنده و سرکار آقا عمو به ديدن عيد رفته بوديم پاشا بسيار اظهار اشتياق نمود در اين که خدمت ايشان برسد و لکن تمنّای آن داشت که ايشان به منزل او تشريف ببرند بعد ايشان جواب فرمودند که من در مقرّ حکومت ميل ندارم وارد شوم اگر پاشا ميل ملاقات دارند قرار در مسجد ميدهيم. بعد ايشان به مسجد تشريف بردند و پاشا آمد وارد مسجد شد و بر گشت و وزير خود را با کاغذ های صدر اعظم در خدمت ايشان فرستاد که من آمدم در مسجد و لکن از جمال شما خجالت ميکشم که در مجلس اوّل چنين عرايض را نمايم.

بعد وزير پاشا تفصيلات را عرض نمود و گفت که پاشا حرفش اين است که‌ اگر ميل به تشريف بردن نداريد نوشته مرقوم بفرمائيد به صدراعظم و ما ميفرستيم و اگر خير ميل به تشريف بردن داريد اعلام بفرمائيد. مقصود اين است بسته به ميل خود شماست. ايشان جواب فرمودند که اگر دولت عليّه کمال احترام را معمول ميدارند من به جهت بعضی مصالح به رفتن آن صفحات چند وقتی بی ميل نيستم. بعد پاشا پيغام فرستاد که من آنچه بفرمائيد و ميل داشته باشيد معمول خواهم داشت. خلاصه امروز که روز چهارشنبه دهم ذيقعده‌ است در باغ نجيب پاشا هستيم چون چند روز است که نقل مکان نموديم از بغداد به اين باغ و انشاء الله چند روزديگر عازم اسلامبول هستيم. و چند روزقبل خود نامق پاشا به ديدن ايشان آمد به باغ و بسيار اظهار اخلاص و محبّت نمود. باری در اوّل که ذکر رفتن اينجانب شد اعدا فرح زيادی نمودند و لکن به مفادّ آيهٔ مبارکهٔ يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و يأبی الله الّا ان يتمّ نوره و لو کره‌ الکافرون خدا چنان اسبابی فراهم آورد که فرح ايشان به حزن و اندوه تبديل شده به قسمی که ايلچی عجم که در بغداد است بسيار پشيمان شده است از اين حيله و تزويری که نمودند و نامق پاشا در آن روز که ‌آمد خدمت ايشان گفت پيش اصرار به رفتن شما داشتند وحال بسيار اصرار به نرفتن شما و يمکرون و يمکر الله و الله خير الماکرين.


منابع