هو الله - ای ثابتان بر ميثاق نيّر اعظم اشراق چون از…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٣٦

هو الله

ای ثابتان بر ميثاق نيّر اعظم اشراق چون از افق عراق طلوع فرمود و پرتوی نورانی از منبع رحمانی بر آفاق نثار کرد جمهور خفّاشان با دبدبه و کبکبه شان از جميع جهات هجوم نمودند که شايد آن نور مبين را از انظار مقرّبين ستر نمايند و خود در ظلمات دهما پرواز نمايند و در ليلهٔ ليلا جولانی در ميدان دهند. چون عاجز از مقاومت به حجّت بودند تدبير در مسافرت جمال قدم کردند و صد هزار تزوير به کار بردند که شايد کوکب اشراق از افق عراق غروب نمايد و پرتو تقديس از اوج احديّت باز ماند.

اين بود که جمال قدم را از اقليم شرق به کشور غرب بردند ولی اين هجرت و غيبت سبب اعلاء کلمة‌ الله و علّت نشر نفحات الله گشت عقاب امر الله در اوج عظمت پرواز نمود و آفتاب کلمة‌ الله در مشرق قوّت و قدرت اشراق کرد. اين توهين سبب تأييد شد و اين تغريب سبب تقريب گرديد بنيهٔ امر الله قوّت يافت و صيت امر الله شهرت گرفت. آوازهٔ اين امر در ايران شيوع داشت اين غربت سبب شد که جهان گير گشت و در جميع جهان اشتهار يافت. اين قضيّه هر چند سبب عبرت بود ولی نادانان را علّت غفلت گشت. چندی نگذشت که دوباره رايت عناد برافراشتند و تخم کينه در سينه کاشتند و عوانانی را بر تعرّض گماشتند وسيله‌ای بدست آوردند و واسطه‌ای پيدا نمودند و آن ميرزا يحيای معهود بود. حضرت سفير اين شخص بی تميز را وسيلهٔ کبيره نمود و بر فساد دلالت کرد. اين شخص چنان گمان نمود که اگر مصباح ملأ اعلی از زجاجهٔ غرب انتقال نمايد امر جديد و فيض جليل اضمحلال جويد لهذا با سفير همداستان شد و هزار فساد و فتنه در نهان و عيان احداث کرد گمان مينمود که‌ اين ضرّ بر هيکل مکرّم وارد گردد و اين فساد سبب اذيّت جمال قدم شود ولی او محفوظ و مصون ماند. هيهات هيهات آتش فتنه چون شعله ور شد آن شخص نادان را پيش از جمال رحمن حرکت دادند الی الآن در بئر خذلان و خسران در آه و فغان است.

ولی آن مهر تابان چون از افق زندان طلوع فرمود پرتو تقديس بر ارض مقدّس زد نارالله الموقده شعلهٔ شديد برافراخت و حرارت محبّت الله در قلب امکان برافروخت حقيقت جامعهٔ کلمة الله‌ از حضيض به‌ اوج اعلی رسيد و سرّ يريدون‌ ان يطفئوا نورالله بافواههم و يأبی الله‌ الّا ان يتمّ نوره و لو کره‌ الکافرون آشکار گشت. فنعم ما قال ‌الشّاعر: عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. ملاحظه فرما که حکمت الهيّه چقدر عظيم است در سه هزار سال پيش به لسان انبيا بشاراتی به ارض مقدّس داد که ای ارض مقدّس مژده باد موطأ قدم رحمن خواهی شد و خيمهٔ حضرت يزدان بلند خواهد گشت نفحات قدس مرور نمايد و نيّر تقديس پرتو افکند.

ای ارض مقدّس شاد باش و شاد باش آن مه تابان در آسمانت لائح گردد و آن خورشيد درخشان از خاورت بدرخشد. حضرت مقصود به حکمت بالغه خواست که وعده های دو هزار و سه هزار سال انبيا را وفا فرمايد اعدای خويش را برانگيخت و به قوّت نافذه در آويخت و آنها را واسطه نمود تا به دست خويش ريش و ريشهٔ خود از بن و بنگاه‌ براندازند و همچه سراج منيری را از زجاج وطن خود اخراج نمايند تا ارض مقدّس منوّر گردد و وعد انبيا تحقّق يابد وادی‌ ايمن انجمن ياران الهی شود و بقعهٔ مبارکه مرکز معارف روحانی گردد نور احديّت طلوع کند و ظلمت جهل زايل شود. هذا من حکمة ربّکم البالغة و نعمة موليکم السّابغة و رحمة محبوبکم السّابقة . ع ع


منابع