هوالابهی - الهی الهی تسمع ضجيجی و صريخی و انينی و حنينی…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٨٠

هوالابهی

الهی الهی تسمع ضجيجی و صريخی و انينی و حنينی فی جنح‌ اللّيالی و تری ذلّی و انکساری و صبری و اصطباری و فقری و اضطراری و توجّعی و تفجّعی و بثّی و حزنی فی ايّامی المتوالی. ای ربّ لک‌ الحمد علی هذا البلاء الّذی اعدّه من اعظم‌ النّعماء و الآلآء لأنّه ‌فی سبيل محبّتک‌ الملتهبة ‌لظی نيرانها بين ‌الضّلوع و الاحشاء هذا منائی و رجائی يا الهی و هذا برد لوعتی يا محبوبی و هذا روآء غلّتی يا طبيبی و هذا کاشف غمّتی يا حبيبی و انّی ابسط اليک اکفّ الدّعاء و اتضرّع اليک فی کلّ بکور و مساء مستجيراً بعتبتک السّامية العليا مستشفعاً بکلمة وحدانيّتک النّقطة الأولی الّتی تشبّک صدرها فی سبيلک بالف رصاص مرشوق من يد الأعدآء و بجمال القدس الّذی آنسته بطلعتک الرّحمانيّة عند طلوع شمس ساطعة‌ الفجر علی الافق الاعلی ان تقدّر لعبدک هذا کأس الفناء من يد العطاء و اکشف‌ الغطاء بالصّعود الی عتبتک السّامية البنآء فی ملکوتک الابهی و خلّصنی من هجوم اهل الجفاء و رشق سهام الطّعن و البغضاء و تتابع نبال الشّحنآء و تکسّر نصال الافتراء بعضها علی بعضها من الزّعمآء انّک انت العطوف الرّؤف الرّحمن . ع ع

يا حبيب عبدالبهآء شمس حقيقت هر چند از افق ناسوت افول فرمود و له الفضل و الجود که از افق غيب ملکوت جهان جان عالم پنهان در نهايت سطوع و اشراق است. بعد از صعود جميع دول و ملل منتظر آن بودند که کوکبش غارب گردد و ظلّش زائل، علم مبينش سرنگون شود و نور جبينش محو و نا بود شود له الفضل و الاحسان که سراج امرش لامع شد و صبح عنايتش ساطع طور احديّتش شامخ شد و طود وحدانيّتش باذخ رايت سلطنتش بلند شد و آيت قدرتش ثابت و واضح نزد هر هوشمند کوس الوهيّتش ولوله در آفاق انداخت و ناقوس ربوبيّتش ندای يا بهاءالابهی از شرق و غرب برافراخت گاه شعله به امريک زد گاه پرتو به افريک و ترک و تاجيک گه نعره در سقلاب انداخت گه آتش به قبچاق زد. اليوم در آفاق عالم اين صيت ذائع و شايع و جميع طوائف و امم درجستجو ولی بيفکرانی چند فرياد برآرند که ليلهٔ يلدا شده است و ظلمت دهماء امر الله از ميان رفته و شريعت الله منسوخ گشته مدّعی ظهور جديدی پيدا شده ندای انّی انا الله بلند شده و تفوّق به جمال قديم نموده مقصود به اين اراجيف نقض خويش مستور دارند و به لعاب عنکبوت پرده بر سرادق ميثاق حيّ لايموت کشند در غمرات اوهام مستغرقند و کلمهٔ توحيد بر زبان رانند نقض ميثاق کنند اسم نيّر آفاق بر زبان رانند در ليل ديجور شبهات متوقّفند و اين النّور من ملکوت الغيب‌ الابهی السّاطع علی الجهات گويند.

باری نفوس پاک چون جناب ميرزا ابوالفضل عليه بهاءالله الابهی شب و روز در اثبات امر مبارک به دلائل قاطعه و حجج ساطعه و بيان واقع و کشف قناع و ترويج دين الله و نشر نفحات مشغول و نفوسی چون طيور ليل در نشر شبهات جاهد و منفور، ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا. ما را مقصود چنان که آفاق مشکبار گردد و بعضی را مراد چنين که رايحهٔ کريههٔ اختلاف مشام عالم و دماغ امم را معذّب نمايد. باری گاهی نسبت به اين عبد ادّعای ربوبيّت دهند و اين را اساس مخالفت بيان کنند و حال آن که عبدالبهآء سلطنت دو جهان را به عبوديّت آستان مقدّس تبديل ننمايد و تاج وهّاجش خاک عتبهٔ مقدّسه است ولی مفتری به خطّ خويش و مهر خويش مرقوم نموده است و الآن حاضر است که ادّعای شمسيّت و ظهوری اعظم از جمال مبارک نموده و اين نصّ عبارتی از عبارات‌ اوست که ميگويد تالله الحقّ قد ظهر شمس الله الاکبر و کلّ شمس عنده من کلّ صغير اصغر الی قوله و نزّلت عليّ هذه‌ الآيات و انا صغيراً و جمال مبارک اين قول او را ردّ فرمودند و از همان وقت آن توقيع صادر که اگر آنی از ظلّ امر الخ.

بلی در نوشتجات اين عبد عبارتی موجود که شمس حقيقت از برج حمل طلوع نمود و اينک از برج اسد مشرق، اين عبد حاضر بايد به فرمايش شما از من سؤال نمايند نه‌ به‌ اوهامات خويش و اغراض نفسانيّه ‌تأويلاتی نمايند و حال آن که مقصد اين عبد کور حضرت اعلی و کور جمال مبارک روحی لهما الفداست. ظهور نقطهٔ اولی سطوع آفتاب از برج حمل بود و اينک شمس حقيقت جمال مبارک از برج اسد طالع و لائح يعنی اين کور مبارک به‌ انوار شمس حقيقت از برج اسد که در اشدّ شعاع و حرارت و ظهور است مزيّن است .

امّا کلمهٔ چشم همه روشن، آن از حضرت ورقاء شهيد روحی له الفداست همچنان که مرقوم فرموده اند آن جناب درست است. و امّا کلمهٔ من يدعو النّاس باسمی فهو منّی، اين کلمهٔ مبارک جمال ‌ابهی روحی لاحبّائه الفداست دخلی به‌ اين عبد ندارد اخطأ الرّاوی و النّاشر و النّاقل ضعف الطّالب و المطلوب.

باری ‌آن جناب‌ بايد انشاء الله ‌به ‌قوّه‌ای ملکوتيّه و قوّتی ميثاقيّه و الهاماتی ربّانيّه مقاومت شبهات اهل فتور نمائيد زيرا همسات حضرات بکلّی نار موقدهٔ ربّانيّه را در قلوب مخمود مينمايد. شعله ای بزن و آتشی از محبّت الله بر افروز و البهآء عليک. ع ع ۱۶ صفر ۱۳۱۷


منابع