و انت الّذی يا الهی تقدّست اسمائک الحسنی و تنزّهت امثالک…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

١٧٣

و انت الّذی يا الهی تقدّست اسمائک الحسنی و تنزّهت امثالک العليا عن ادراک عقول زهت و ادرکت حقائق الاشياء لأنّ عناکب الاوهام ‌انّی لها يا الهی ان تنسج بلعاب ادراکها علی اعلی قباب کلّت عن الوصول ‌اليها اطيار الافکار مع ذلک هل يقتدر اولو النّهی و الأفهام‌ ان يعرفوا اسرار حقيقتک‌ المکنونة عن حيّز الاکوان ربّ انّ حقيقة ‌الامکان تعجز عن ادراک اسرار حيّز الکيان فکيف يا الهی لها ان تدرک السّرّ المصون و الرّمز المکنون الّذی ما اطّلع به الحقائق النّورانيّة فی حيّز الوجود فی عالم الکمون.

الهی‌ الهی کلّت اجنحة ‌الافکار عن الصّعود الی ملکوت الاسرار و ذهلت عقول الابرار عن الوصول الی الجواهر المکنونة خلف الاستار ربّ انّ حقيقة الادراک فی حيّز الامکان من حيث هی هی قاصرة‌ عاجزة بالبرهان عن الاحاطة بسرّ من اسرار الرّحمن لانّ کلّ ادراک محيط بالحقيقة المدرکة‌ فی حيّز الوجود فکيف الحدوث يحيط بالسّرّ القديم الّا ان يکون القديم محاطاً و الحدوث محيطاً و هل يمکن ذلک لانّ المحيط اعظم من المحاط و العالم محيط بالمعلوم مع ذلک کيف الطّريق اليک و السّبيل الی ملکوت قدسک فليس لنا الّا العجز و الفقر عند ظهور اسرار الابداع فکيف الحقيقة المنيعة‌ الغائبة عن حيّز الاوهام و الافکار و لکن‌ انّک بفضلک‌ العظيم و جودک المبين و رحمتک‌ الّتی سبقت‌ العالمين قد ابدعت حقيقة نورانيّة و کينونة صمدانيّة و هويّة رحمانيّة و جعلتها مرآةً صافيةً لامعةً حاکيةً مستفيضةً عن غيب الامکان و مشرقةً لائحةً فائضةً علی الاکوان حتّی تنقذ عبادک المخلصين من عبادة اوهام انطبعت فی قلوب العارفين اذاً ما دون الاصفياء يا الهی عند ما يناجون او يسجدون او يرکعون تتصوّر فی اوهامهم حقيقةً‌ موهومةً محاطةً مدرکةً للعقول والافکار و يعبدونها و هم خائضون فی بحور الظّنون و الاوهام لأنّ غيبک المنيع لايدرک و ذاتک البحت لا يوصف السّبيل مسدود و الطّلب مردود و مهما تعارج اهل العروج انّما يرجعون الی آية‌ اودعتها فی حقيقة‌ الاشياء سرّ الوجود و هذا منتهی الارتقآء لاهل الشّهود و تلک الآية عالية من ان تعرف بجميع شئونها فی حيّز الصّعود فلک الحمد بما هديتنا الی مرکز الجلال معرض الجمال مطلع الانوار مشرق الآثار مهبط وحيک بين‌ الابرار و انقذتنا من ‌الظنّون و الاوهام و نجّيتنا عن عبادة ‌الاصنام الّتی تصوّرها العقول و الافهام و لک الشّکر علی ما فتحت ابواب العرفان علی اهل الايقان و انزلت من سماء الطافک ماءً طهوراً و سالت اودية القلوب بذلک الفيض المدرار و السّيل المنحدر من مرکز الاسرار ربّ ربّ قد اظهرت السّبيل و اقمت الدّليل و هديت الکلّ الی ملکوتک الجليل قد شاعت الآثار و ذاعت الاسرار و تزلزلت ارض الحقائق و ارتعدت الفرائص و اکفهرّت النّجوم و انتثرت الکواکب و اظلمت الشّمس و تساقطت الثّوابت و ظهر البرهان و اشرق شمس العرفان و بانت کلّ سرّ غامض فی حيّز الاکوان و تجلّی جمالک بقوّة قاهرة علی الآفاق و قدرة محيطة علی الملوک و المملوک فی يوم الاشراق.

ما من اذن صاغية الّا سمعت النّداء و ما من نفس قدسيّة الّا اهتزّت من النّفحات قد سبقت نفوذ کلمتک بين الابرار و الاخيار و شهدت الالسن بعظمة ظهورک فی عصر الانوار مع ذلک يا الهی احتجبت عن هذا النّور المبين عصبة‌ الانکار و اعرضت عن جمالک المنير ثلّة الاغيار انّهم ما آمنوا بجمالک الاعلی و مظهر نفسک الجامعة لفيوضات لا تتناهی کم من آيات نزّلت و کلمات تمّت و آثار دوّنت فما اقنعت تلک القدرة العظيمة‌ الغفلاء و ما اعنت تلک القوّة القديمة البلهآء و لا نفعت تلک الآيات البيّنات و لا افادت تلک الصّحف و الزّبر الجامعة الکلمات ثمّ بعد ذلک بما اظهرت قوّتک القاهرة علی الکائنات فقاوم مطلع الانوار کلّ الملل و الأمم فی هذا السّجن العظيم و اعلی کلمته تحت السّلاسل و الاغلال فی هذا الحصن المنيع و انتشرت آثاره فی الآفاق و شاع و ذاع صيت امرک فی الاقاليم الشّاسعة الاقطار و هذا برهان ساطع و دليل قاطع لاولی البصائر و الابصار . الهی الهی اسئلک بالطافک الّتی اخترت بها المخلصين بين العالمين و بها فضّلتهم علی من فی السّموات و الأرضين بان تکشف الغطاء عن الابصار و تجزل العطاء علی الابرار و تهدی الغافلين الی الماء المعين و تسلک بهم فی هذا الصّراط المستقيم انّک انت الکريم انّک انت العظيم ‌انّک انت الرّحمن الرّحيم.

ای ثابت بر پيمان در جميع صحف و الواح الهی که از حضرت نقطهٔ اولی روحی له الفدآء نازل حجّت کلّيّه ‌آيات الهيّه است و در جميع الواح بيان به ظهور من يظهره الله بشارت فرموده و ظهور آن نيّر اعظم را به هيچ شرطی مشروط نفرموده بلکه جميع امور را منتهی به تحريص و تشويق‌ ايمان به جمال رحمان فرموده . بيان را مطالعه نمائيد در هر فصلی از فصول منتهی به‌ آن گردد که مبادا در يوم ظهور نفوس محجوب مانند و معاذ الله به نفس بيان احتجاج و اعتراض بر جمال رحمان کنند. از جمله ميفرمايد ايّاک ايّاک ان تحتجب بالواحد البيانی او بما نزّل فی البيان لانّه خلق عنده. و واحد بيانی نفس مقدّس است و حروفات حيّ ثمانی عشر يا به آنچه که در بيان نازل ملاحظه فرمائيد که به صريح عبارت ميفرمايد و به چه‌ تأکيد بيان ميفرمايد که ‌مبادا به واحد بيان محتجب از آن شويد و يا به آنچه در بيان نازل محتجب گرديد.

اين معلوم است که حضرت نقطهٔ اولی نفس مقدّسه روحی لتربته ‌الفداء واقف بر يوم ظهور و جمال موعود و سرّ مکنون و رمز مصون بودند اين تصريح به جهت تأکيد است تا مبادا نفسی اعتراض نمايد که فلان شخص چون موقن به اين ظهور اعظم نشد محلّ شبهه و ريب است. حال اهل بيان را ملاحظه کن که به چه اوهامی تشبّث نموده‌اند فرياد بر آرند أَيْنَ مکتب من يظهره ‌الله و أَيْنَ ملوک البيان و أَيْنَ المعابد و أَيْنَ شهداء البيان و حال آن که‌ اگر کار بر اين منوال باشد اهل فرقان نعره زنند و فرياد بر آرند و بگويند أَيْنَ الطّامّة ‌الکبری و أَيْنَ القيامة ‌العظمی و أَيْنَ تکوّر الشّمس و أَيْنَ انشقاق ‌القمر و أَيْنَ انتثار النّجوم و أَيْنَ تزلزل الأرض و أَيْنَ انفطار السّماء و أَيْنَ سير الجبال و أَيْنَ حشر الوحوش و أَيْنَ تسجّر البحور و أَيْنَ الحشر و أَيْنَ النّشر و أَيْنَ الصّراط و أَيْنَ الميزان و أَيْنَ ملائکة العذاب و أَيْنَ يوم کان عند ربّک خمسون ‌الف عامّ و ‌أَيْنَ‌النّعيم و أَيْنَ الجحيم و أَيْنَ‌ النّار الموقدة و أَيْنَ‌ الجنّة ‌المزلفة و أَيْنَ‌ الکوثر و السّلسبيل و أَيْنَ عين‌ التّسنيم و الماء المعين و أَيْنَ‌ ملائکة ‌العذاب و أَيْنَ زبانية‌ النّار و أَيْنَ و أَيْنَ و أَيْنَ. حضرت اعلی روحی له ‌الفداء ميفرمايد جميع اين وقايع در يوم ظهور در طرفة العين منقضی شد خمسين الف عام در ساعتی منتهی گشت . پس چون جميع ‌اين وقايع عظيمه در لحظه‌ای از لحظات وقوع يافت آيا مکتب من يظهره الله در خمسين عام منتهی نميشود؟ ملاحظه کنيد که چقدر اسير اوهامند.

اين که ميفرمايد او بما نزّل فی البيان مقصود همين است که اهل بيان نگويند أَيْنَ ملوک البيان و أَيْنَ مکتب من يظهره‌ الله. سبحان‌ الله ‌اين قوم آن ظهوراعظم را مشروط به اين قضيّه مينمايند که مانند طفلان در دبستان صبيان داخل شود واين برهان ثبوت حقّيّت اوست فما لهؤلآء القوم لا يکادون يفقهون حديثا. سبحان الله بعد از شهادت حضرت اعلی روحی لتراب اقدامه الفداء شخص معهود چه قيامی نمود و چه اقدامی کرد و چه لسان فصيحی گشود و چه بيان بليغی ظاهر کرد؟ جميع ياران الهی شاهد و گواهند که بعد از شهادت حضرت اعلی روحی له الفداء غيبوبت نمود مختفی شد به صفحات نور فرار کرد و از آنجا با لباس درويشی در نهايت ابتذال به صفحات مازندران و گيلان حرکت نمود تا به کرمانشاه رسيد. در وقتی که جمال مبارک را از ايران اخراج نمودند با وجود سطوت پادشاهی و عداوت و بغضای جميع اهالی درنهايت وقار به کرمانشاه وارد شدند شخص معهود ابداً جسارت ملاقات ننمود و چون جمال مبارک وارد عراق شدند آن شخص خفيّاً با لباس تبديل وارد بغداد گرديد و در محلّهٔ عرب منزل و مأوی نمود و ابداً جسارت ملاقات به نفسی نکرد. کاری که از ايشان حاصل شد، خدمتی که ظاهر گشت اين بود که از اطراف بنات معدوده طلب نمود و به آنان اقتران کرد من جمله امّ المؤمنين همشيرهٔ ملّا رجبعلی که از زوجات مطهّرهٔ حضرت اعلی بود و ابداً اقتران به صريح بيان جائز نه با وجود اين مؤانست کرد و بعد از ايّام معدوده به سيّد محمّد مشهور بخشيد و آن مخدّره تا نهايت حيات در تحت نکاح سيّد محمّد بود اين قضيّه در نزد کلّ معلوم و مشهود است.

ملاحظه‌ فرمائيد که جوهر وجود آن حقيقت نورانيّه و کينونت صمدانيّه و لطيفهٔ ربّانيّه در ميدان فدا جانفشانی فرمود و دم مطهّرش ميدان آذربايجان را رنگين کرد بعد از اين مصيبت کبری و رزيّهٔ عظمی اگر در آن شخص معلوم ذرّه‌ای وفا بود ديگر خود را به مؤانست نساء و الفت زوجات و تعدّد قرينات هيچ آلوده‌ مينمود؟ جمال مبارک از بدايت امر الی يوم صعود واضحاً مکشوفاً من دون ستر و حجاب در مقابل جميع امم و ملل و ملوک مقاومت فرمودند و اعلاء کلمة الله فرمودند و الواح ملوک نازل شد و سرّ سجود ظاهر گشت و واضحاً مشهوداً من دون تأويل خطاب شديد صريح به اکثر ملوک فرمودند و آنچه از قلم اعلی نازل پی در پی ظاهر گشت و اخبارات واقع شد و بشارات لامع گشت و انذارات واضح گرديد. هل يستوی الظّلمات و النّور لا و ربّک الغفور و لکنّ النّاس فی خوضهم يلعبون و لا يبصرون و لا يسمعون و لا يفهمون يَدْعون من دون‌ الله ما لا يَضُرّهم و ما لا يَنْفعهم ذلک هو الضَّلال‌ البعيد يَدْعو لَمن ضَرّه‌ اقربُ من نفعه لَبِئس المَوْلی و لبئس العَشير و عليک البهآء الابهی. ع ع


منابع