هو الله - الهی الهی هؤلآء عباد کشفت عن اعينهم الغطاء…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

١٧٤

هو الله

الهی الهی هؤلآء عباد کشفت عن اعينهم الغطاء و جزلت لهم العطاء و نوّرت ابصارهم بمشاهدة‌ آياتک الکبری حتّی ترکوا الضّلالة و العمی و اهتدوا الی نور الهدی و انقذتهم من غمار الضّلالة و الغوی و نجّيتهم من ظلام حالک مستول علی الوری ربّ کلّ واحد منهم رضيع ثدی عنايتک و غريق بحر هدايتک و متوجّه اليک و منجذب‌ الی ملکوت فردانيّتک لک الحمد بما هتکت الاستار و اظهرت الاسرار و اشرقت بالانوار و اظهرت الآثار حتّی لاح نور الايقان و اضاء صبح الاطمينان و تنوّر القلوب و الوجدان و قاموا علی خدمة امرک و اعلاء کلمتک و نشر ذکرک و نثر لئالئ معرفتک و ايقاد نار محبّتک و لک الشّکر علی ذلک انّک انت المعطی الهادی المهيمن الکريم‌ اللّطيف الودود لا اله‌ الّا انت الملک‌ الحقّ المقتدر العزيز الرّؤوف.

ای کاش آن شخص را ميديدند و اطوار و احوال و کردار او را به ميزان الهی می سنجيدند تا واضح و معلوم شود که به سبب انحراف حتّی عقل و شعور مسلوب شده تا چه رسد به اسرار و عرفان ربّ غفور. اهل فرقان اعتراض به حضرت اعلی روحی له الفداء مينمودند و ميگفتند اين القيامة ‌الکبری و اين‌ الطّامّة‌ العظمی‌ اين الميزان و اين امتداد الصّراط اين السّؤال و الجواب و اين الحساب و الکتاب اين الحشر و النّشور و اين قيام اصحاب القبور اين طلوع الشّمس من مغربها و اين‌ انتثار النّجوم‌ من مطالعها و اين زلزلة‌ الأرض‌ فی مشارقها و مغاربها اين‌ النّفخ فی‌ الصّور و اين‌ النّقر فی ‌النّاقور اين تسعّر النّار و اين تزيين ‌الجنّة بفاکهة‌ الثّمار اين الکوثر و السّلسبيل و اين الماء المعين. باری اعتراض مينمودند که اين وقايع عظمی صريح کتاب الله و شروط قيامت کبری است .

امّا حضرت اعلی ميفرمايند که جميع اين وقوعات خمسين الف سنه در دقيقه‌ای در طرفة ‌العين واقع و منقضی شد با وجود اين اهل بيان گويند اين ملوک‌ البيان و اين معابد اهل التّبيان اين اجراء الاحکام و اين مکتب من يظهره الله فتبّاً لکلّ جاهل و سحقاً لکلّ متجاهل. قدری بايد در حجبات اهل فرقان نظر کرد و اشکالات و شبهات آنان صد هزار مرتبه اعظم از اين است. گذشته از اين جمال مبارک در ايّام عراق دو سال غيبوبت فرمودند شخص معهود در پس پردهٔ خوف چنان محجوب که نام و اثر بکلّی مفقود کار به درجه ای رسيد که ذکری از امر الله نماند نفوسی بودند معدود و مخمود و در زاويهٔ خمول مخفی و مستور تا آن که جمال قدم روحی لاحبّائه‌ الفداء مراجعت فرمودند. به محض ورود به عراق چنان پرتو انوار به آفاق زد که عقول واله و حيران شد صيت امر الله بلند گشت و آوازهٔ اشراق شمس حقيقت به شرق و غرب رسيد فريداً وحيداً به نفس مقدّس مقابل من علی الأرض قيام فرمودند و واضح و آشکار بدون ستر و حجاب به اعلاء کلمة‌ الله در آفاق پرداختند خضعت له‌ الاعناق و ذلّت له الرّقاب و خشعت له الاصوات و شخص معهود در زاويهٔ خمول خزيده و از ترس و خوف در صفحات بصره و سوق الشّيوخ نام خويش را حاجی علی گذاشته و کفش و کچ فروشی مينمود و اين قضيّه را حتّی بيانيان شاهد و گواهند نفسی انکار نتواند. و چون به قوّت اسم اعظم امر الله را عظمتی حاصل و خوف و خشيت از ميان رفت شخص معهود اظهار وجود فرمود و حال در جزيرهٔ قبريس چون تحت حمايت انگليس است به مکاتبه پرداخته زيرا ابداً خوفی نيست حرّيّت اديان و آزادی هر ملّتی موجود.

يا لله اين شخص محترم قريب چهل سال است که در جزيرهٔ قبريس است چه قدرتی بنمود با وجود حرّيّت و کمال آزادگی اديان و ملل که انسان واضحاً صريحاً در ميادين و معابر و معاهد اقامهٔ حجّت و برهان ميتواند که بنمايد آيا اين شخص محترم توانست که يک نفس هدايت نمايد و يا آن که در مجمعی و محفلی لسان نطق بگشايد و يا آن که شخصی را مذعن به اندک دانائی خويش نمايد و يا آن که حرکتی نمايد که ذکرش در محلّی و يا روزنامه ای مذکور شود؟ آيا عجزی اعظم از اين تصوّر توان نمود؟ لا و الله. امّا جمال مبارک در سجن اعظم در کمال اقتدار مقابل من علی الأرض قيام فرمود و به ملوک و سلاطين الواح مرقوم و ارسال فرمود حتّی به مرحوم ناصرالدّين شاه لوح مخصوص فرستاد و در جميع اوروپا آن لوح نشر گرديد. مختصر اين است که امر مبارکش را در سجن اعظم فی الحقيقه درتحت سلاسل و اغلال بلند فرمود چه قدرتی است اعظم ازاين؟ و الله الّذی لا اله ‌الّا هو اگر اندک انصافی باشد همين برهان کفايت است و به برهان ديگر احتياج نيست. و از اوّل ابداع تا به حال هيچ مظهر مقدّسی از مظاهر الهيّه در يوم خود امر خويش را در سجن اعظم در تحت سلاسل و اغلال بلند نکرد و اين قضيّه در ايّام خود ما واقع گشت حکايت و روايت نيست که ادنی شبهه حاصل شود صيت الهی از سجن اعظم بلند شد و آوازهٔ امر حقّ در سجن اعظم جهانگير گشت و ندای الهی از تحت سلاسل و اغلال آفاق را به حرکت آورد فانصفوا يا اولی الانصاف. و از اين گذشته البتّه ميدانيد که شخص معهود حال در چه حالت است به ظاهر ظاهر نيز در خسران مبين است جميع اولاد هر يک در حالتی عجيب يکی ترسا شده و ديگری در کليسا پارسا يکی وقف شرابخانه است و ديگری خادم بتخانه البتّه اين تفاصيل به گوش کلّ رسيده غافلان اگر انکار کنند شخصی معتمد بفرستند تا تماشا کند مقصد اين است حال مقتدا چنين فيا اسفا علی الاتباع و البنات و البنين. ولی بحر اعظم را اين گونه کفها مقاومت ننمايد يک موج زند و خاشاک و خس را به کنار اندازد و دريا در نهايت صفا جلوه نمايد کلّاً پريشان و پشيمان گردند و نادم و بی نشان شوند فسوف ترون الغافلين فی خسران مبين و عليکم البهآء الابهی.


منابع