ای دوستان در اين ايّام وقوعاتی در اين زندان واقع گشته…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٢٨

ای دوستان در اين ايّام وقوعاتی در اين زندان واقع گشته و جميع از مقدّرات غيبيّه و تقديرات لاريبيّه است لهذا اين آوارگان در نهايت صبر و سکون و توکّل بر ربّ رؤوف سر تسليم نهاده‌ايم و ابداً حزن و اندوه و تشويش و اضطراب نداريم مطمئن به فضل و عنايات الهيّه و منشرح از نفحات قدس روحانيّه هستيم هرچند به ظاهر اسباب تفکّر و تحيّر موجود ولی به دل و جان منجذب فيوضات ربّ ودوديم. الحمد للّه در مدّت سی و شش سال در اين زندان در نهايت راستی و درستی و حقّ‌پرستی به حال خود مشغول و مخالف آداب و سلوک و شرع و قانون حرکتی از ما صادر نشده در اين مدّت به نفسی منازعه ننموده و تعدّی به حقوق شخصی نکرده و مخالف رضای حکومت سلوکی ننموده ادنی مراجعتی در اين مدّت به حکومت واقع نگشته و شکايتی نفسی از ما ننموده اين چند نفوس آواره در کمال سکون و وقار در گوشه قناعت و فراغت ايّامی بسر برده ولی چه فائده که در اين زندان نيز از حسد بدخواهان محفوظ نمانده و از تعرّض بدگويان مصون نگشته باز حاسدان در کمينند و بدخواهان در نهايت بغض و کين لهذا بعد از سی و شش سال حاسدان بدخواه به مفترياتی برخاستند و ولوله‌ای انداختند. مختصر اين است که شخصی در اينجاست مستنطق ياسين نام مدّت ده پانزده سال است که در اينجا مستنطق است اين شخص را نهايت احترام و رعايت مينمودم و انعامات کثيره محض کرم به او ميکردم حتّی وقتی شکايت از تأخير معاش و مواجب نمود سه ماه متتابعاً اعانت معاشيّه به او شد بعد روزی در نزد اين عبد آمد گفت شما چند نفر از هواداران خويش را به قصر بفرستيد تا با هواداران اخوی ميرزا محمّد علی منازعه نمايند و مضاربه کنند بعد من هواداران ميرزا محمّد علی را در تحت استنطاق مجرم و متّهم مينمايم و حبس ميکنم. من ملاحظه کردم باوجود نهايت رعايت چنين دسيسه و وساوسی مينمايد که در ميان طرفين مضاربه و مقاتله حاصل گردد بعد طرفين را در تحت استنطاق گرفته انتفاع زيادی نمايد باوجود اين محبّتها چنين خيانتی در خاطر دارد. لهذا من بالمرّه معاونت حتّی معاشرت را با او قطع نمودم اين وسيله در دست اخوی ميرزا محمّد علی افتاد ديد اين شخص از من مکدّر است فوراً با او ارتباط يافت و چون آن شخص مستنطق با جمعی در اين بلد نهايت ارتباط و الفت دارد علی‌الخصوص علما لهذا با ميرزا محمّد علی شب و روز مجالس و معاشر شدند و اساس فساد و فتنه‌ای گذاشتند جميع به تعليم برادر و مجدالدّين بود و مؤاربه در ميان مستنطق و بعضی از علما و ايشان اين که اگر بلائی بر سر من وارد شود جانشين ميرزا محمّد علی خواهد بود آن وقت واردات محمّد علی بی‌پايان گردد و مستنطق و آن علما ثروت بی‌پايان خواهند يافت.

جوهر مقصود اين است تا آن که مستنطق و عونه خفيّاً کسانی چند را به تقديم لوائح فساديّه به عتبه عليا واداشتند آن لوائح به عتبه عليا رفته از آنجا هيئت تفتيشيّه به اينجا ارسال شد ولی افسوس که هيئت محترمه را با وجود عدالت و بی غرضی اطّلاعی از وقايع سالفه نه که اين مستنطق و عونه او با ميرزا محمّد علی باطناً مرتبط و با کمال عداوت و بغضا هستند لهذا هيئت محترمه نظر به عدم اطّلاع مستنطق معهود را طلب فرموده و از او استفسار کردند و استيضاح مسائل جستند او نيز در نهايت مکر و خدعه تفاصيلی ذکر نمود و نفوسی که عونه او هستند آنها را به مقام شاهد گذراند و چون هيئت تفتيشيّه به کلّی حسب المأموريه اين تحقيقات را مکتوم داشتند لهذا شخص صادقی نبود که حقيقت واقع را بيان نمايد و الی‌الآن قضيّه مکتوم است ولی از قرائن چنين معلوم ميشود که رفقای برادر سرّاً تبليغاتی مخالف واقع افترا نموده‌اند و گفته‌اند و به جهت اثبات باز سرّاً نفوسی را تحريک نموده‌اند که آن نفوس نيز تصديق نمايند و اين آوارگان نيز سی و شش سال است در اين زندان نه دوستی داريم و نه آشنائی قاطبه اهالی و وجوه مملکت در نهايت خلاف و شقاقند ديگر معلوم است چه گفته‌اند و چه خواهند گفت. سبحان‌اللّه شخصی حمدی نام در باغ ما هشت سال پيش شاگرد باغبان بود بعد گاوها را دزديد و دست دزدان داده بردند در سائر جهات فروختند قضيّه معلوم شد اقامه دعوی بر او نموديم و دزدی او ثابت شد و مدّت مديدی در حبس ماند و قيمت گاوها را از او تحصيل نموديم بالطّبع اين شخص در نهايت بغض و عداوت است مستنطق چند روز پيش او را آورده خفيّاً تعليماتی به او داده که هيئت تفتيش تو را خواهند خواست و چنين و چنان از تو سؤال خواهند کرد و بايد تو چنين جواب گوئی از قرار مسموع از خود حمدی مذکور هيئت تفتيشيّه او را نيز خواسته‌اند و از چنين دشمنی استفسار فرموده‌اند زيرا هيئت محترمه مطّلع بر وقوعات سالفه نيستند و نميدانند که اين شخص با ما چه بغض و عداوتی دارد**.**

و از جمله پروتستانها به سبب مسئله امريکا و اوروپا نهايت عداوت را با ما دارند وقتی که امريکانيها آمده بودند شخصی از پروتستانت به درجه‌ای به غليان آمده بود که نعره و فرياد ميزد در آن وقت از شدّت بغض و عداوت در نزد بعضی از اهالی عکّا گفته بود که شما گمان ميکنيد که بهائيان بر ضدّ شما نيستند من از شخصی شنيدم که معاذاللّه نسبت به دين اسلام بد ميگفت حال بعد از چهار سال مستنطق او را خواست گفت بايد که آنچه شنيده بودی در نزد هيئت تفتيشيّه بيان کنی آن شخص باوجود بی‌دينی و نهايت عداوت ملاحظه کرد دوباره دروغ نزد و گفت من چنين چيزی نشنيدم بعد مستنطق او را تهديد نمود که عواقب اين مسئله از برای تو مضرّ است بيا و چنين و چنان بگو آن شخص ابا کرد رفتند خانه او را جستجو کردند و او را آوردند حبس کردند بعد توفيق افندی عبداللّه که از وجوه اسلام است و رفيق آن پرتستان است از برای او خبر فرستاد که اگر چنان که لازم است تقرير ندهی به ليمان ابدی ميروی آن شخص پرتستانت نيز هراسان شد و آنچه منتهای آرزوی مستنطق بود بيان و هذيان گفت. سبحان‌اللّه باوجود آن که طائفه پرتستانت خون ما را ميخورند زيرا اين گروه ميخواهند که جميع ملل را داخل در پرتستانت کنند و مبالغ کلّيّه در اين مورد صرف مينمايند حال ملاحظه ميکنند که در امريکا و اوروپا جمع کثيری از خود ايشان که آباء و اجدادشان هزار و نهصد سال پرتستانت يا از سائر مذاهب مسيحيّه بود آنها مقرّ و معترف به جميع انبيا و رسل گشتند و مؤمن به جميع کتب و مقرّ و معترف به بزرگواری بهاء الله حتّی قرآن تلاوت مينمايند البتّه اين مسئله بر آنها گران است و به قدر امکان به افترا و بهتان پردازند مختصر اين است که حضرت ملّای رومی ميگويد:

چون قلم در دست حسّادی فتاد ﻻجــــرم منصـــــــور بر داری فتاد

يعنی مادام برادر به هوس جانشينی اين نوع فساد مينمايد و بدخواهان در اين مملکت بعضی محرّر لائحه و بعضی شارح لائحه و بعضی شاهد لائحه و نفسی موجود نه که به هيئت محترمه تحقيقيّه بيان حقيقت کند و شمّه‌ای از وقائع سالفه عرض نمايد و غمخواری نيز در ميان نه و ما آواره و بی معين و نصير و بی‌آشنا و بی‌حامی و در اين ديار غربت ديگر معلوم که عاقبت چه خواهد شد**.**

باری شما نظر به اين امور ننمائيد توجّه به خدا کنيد و توسّل به ملأ اعلی جوئيد به موجب لوح بشارات و لوح کلمات و لوح اشراقات و لوح تجلّيات سلوک و حرکت نمائيد وصايای حضرت بهاء الله را فراموش نکنيد از برای جميع بشر رحمت مجسّم باشيد و مروّت مشخّص آيت فضل الهی باشيد و رايت موهبت ربّانی نظر به اعمال و افعال خلق نکنيد بلکه به خالق نظر نمائيد جميع را او خلق نموده است و کلّ آيت قدرت او هستند و چون آيت قدرت او هستند نهايت رعايت را مستحقّند. به کلّ مهربان باشيد و با جميع در نهايت صدق و امان. آنان آنچه کنند و آنچه روا دارند ضرری ندارد شما بايد بالعکس معامله کنيد جور را به عدل، بغض را به محبّت اهانت را به اعانت مخالفت را به موافقت زهر را به شهد سمّ را به درياق مقابله کنيد.****

الحمد للّه عصر انوار است و قرن علم و عرفان اخلاق و اطوار سابقه امم غيرموافق در اين عصر مکرّم چون که چشمها روشن است و قلوب اهل عرفان گلزار و گلشن بايد به نفحات رحمانيّه معامله به خلق نمود و به محبّت اصليّه ملاطفت کرد انسان را حضرت يزدان مظهر رحمانيّت نموده تا انوار محبّت و الفت بر عالم امکان بتابد اين است موهبت يزدان اين است عنايت حضرت رحمن**.**

ای ياران الهی اگر زخمی خوريد بر زخم دشمن مرهم نهيد اگر سمّی داده شويد شهدی ببخشيد و درد بدخواهان را درمان گرديد اگر دشنام بشنويد تحيّت و سلام گوئيد ملاحظه مينمائيد که اهل عالم گوی سبقت و پيشی را از درندگان برده‌اند و در صحرای منشوريا چه قيامت برپا که دريای اصفر به خون مقتولان بحر احمر گشته ناله و حنين کشته‌گان است و فرياد و فغان مصيبت زدگان که به عنان آسمان رسيده اقلاًّ شماها بکوشيد تا به عالم انسان روح و ريحان دهيد و سبب دوستی و راستی و محبّت بی‌پايان گرديد تا درندگان فرشتگان گردند و خونخواران مهرپرور و مهربان شوند، گرگان اغنام گردند و پلنگان آهوان خوش خرام شوند باز کبک پرقهقهه گردد و شاهين کبوتر خوش آواز و نغمه شود شجره زقوم فاکهه مطبوع به بار آرد و حنظل مذموم شهد مکرّر مقبول دهد به اخلاق و اطواری مبعوث گرديد که ايران را رشک روضه جنان نمائيد و فارس را فردوس حضرت رحمن نمائيد سرير سلطنت شهريار ايران را بنده صادق مطيع باشيد و پايه سدّه ملوکانی را خاضع و خاشع و وضيع به موجب تعليمات حضرت بهاءالله در اين خصوص حرکت فرمائيد و در حقّ ما دعا کنيد و به درگاه احديّت عجز و نياز نمائيد بلکه از تير افترای گرگان اين آوارگان محفوظ و مصون مانند و عليکم التّحيّة و الثّناء.** عباس**


منابع