هوالأبهی - ای افنون رفيع سدره الهی قريب به غروب است…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٢٣٩

هوالأبهی

ای افنون رفيع سدره الهی قريب به غروب است و از طلوع تا به حال اين خامه در تحرير و فريادش بلند است که قد جفّ القلم. اين عبد در جواب گويد ن و القلم و ما يسطرون اين نامه به حضرت افنان است و هنوز فرصت يسطرون باقی. ای خامه اگر تو خسته و ناتوان شدی جان و وجدان عبدالبهآء به ذکر افنان سدره منتهی در روح و ريحان تو اگر کلال و ملال يافتی من در نهايت شوق و اشتعال. ای قلم با يار محترم در گفتگوئی ای خامه به شاخه طوبی نامه مينگاری پر جذب و وله باش و پر شوق و طرب تا افنان از کأس پيمان سرمست و نشوان شوند و از خمخانه الست صفرای عشق شکنند و در بزم ميثاق چون شمع اشراق نمايند و ظلمات شبهات ناقضين را محو کنند و به قوّت پيمان و ايمان الهی که در هيچ کوری شبيه و مثالی نداشته کمر پيمان‌شکنان بشکنند و چون ستاره سحری از افق عهد بتابند. ای افنان شجره مبارکه ملاحظه فرما که ملوک عالم مقاومت امر اللّه نتوانستند و عاقبت خائب و خاسر گشتند باوجود آن که با جنود بی‌پايان و جيوش پرجوش هجوم نمودند هر يک افواجش چون امواج جهانگير بود و هر کدام سپاهش زلزله‌بخش کره زمين حال معدودی افسردگان پيمان و ايمان الهی را نسيان نموده در فکر آن افتاده‌اند که بنيان ميثاق را در هم شکنند و اساس عهد از بنياد براندازند فبئس ما ظنّوا و بئس ما زعموا فسوف تراهم فی غمار الهوان يستغرقون و فی خوض الذّلّ يلعبون و فی سکرتهم يعمهون. باری اميد از آن فرع مجيد چنان است که ناقضين را چون سدّ آهنين مقاومت نمائی و چون شعاع آفتاب عهد ديده ناکثين را کور کنی و مانند شهاب لامع هر مهاجم ماردی را دافع گردی و مثل اشعّه ساطعه هر خفّاشی را فرار دهی. ياران بزم پيمان را نور رحمانی باشی و منکران ميثاق را نار سوزانی گردی طالبان را نجم هدايت شوی و باغيان را سبب تنبّه از نوم ضلالت سبطيان را سلسبيل نيل عنايت گردی و قبطيان را چون خون در نهايت مرورت. ای افنان سدره منتهی اگر مرکز عهد و ميثاق مبغوض و مغضوب و منفور گردد ديگر عزّت از برای که ماند؟ اگر فرع منشعب از اصل قديم که منصوص عظيم و مبيّن کتاب مبين و به حکم قاطع الهی به نصّ ميثاق رحمانی مطاع و مرجع کلّ است رأس المشرکين شمرده شود، و حال آن که جميع اغصان و افنان و منتسبين و احبّاء مأمور به توجّه به او و ناظری به او هستند، آيا ديگر از برای نفسی ذکری و يا حرمتی و يا وجودی باقی ميماند؟ لا واللّه لا واللّه لا واللّه ملاحظه فرما که اين صبيان چقدر بی فکر و امعانند که چنين تصوّر نمايند که اگر اين نهال دست‌نشان جمال يزدان از ريشه برافتد شاخه ايشان امتداد يابد و يا اين بنيان عظيم برافتد کلبه آنها معمور گردد، هيهات ثمّ هيهات ثمّ هيهات**.** عنقريب ملاحظه فرمائيد که چون خفّاشان در زوايای خمول خزند و چون موران در حفره خذلان دوند و انوار پيمان آفاق جهان را احاطه نمايد و شمس ميثاق اشراق بر آفاق کند و علم عهد مرتفع شود و نسيم عنايت بوزد و ابر رحمت ببارد و مه تابان الطاف بدرخشد و کأس مواهب بدور آيد و رندان بزم ميثاق سرمست گردند و فرياد برآرند، منجمدان را دردی محتجبان را مرگی چه که ميثاق در قطب آفاق استقرار يافت و جنود نقض مضمحل در کافّه جهات و البهاء عليک**.** ع ع


منابع