… حال من ايّامی چند در اين قطعه مصريّه می‌گذرانم و…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

١٠٤

… حال من ايّامی چند در اين قطعه مصريّه می‌گذرانم و حکمت بالغه در اين سفر بسيار، بعد ظاهر و آشکار گردد ولی بعضی از آشنا و بيگانه به اطراف چنان اشتهار داده‌اند که عبدالبهآء نعوذ باللّه از ابرار احرار نکوهشی در رسائل خويش نموده و از عبدالحميد ستمکار جفاکار نيايش کرده يعنی ظالم را مظلوم گفته و احرار ابرار را مذموم شمرده و اين اخبار از نجف اشرف از ناحيه مقدّسه حضرت امير عليه السّلام صادر شده. سبحان اللّه نفوسی که در آن ناحيه مبارکه ساکن و مجاور قبر مقدّس و جدث مطهّرند بايد مصدر حقيقت و ناشر صدق و استقامت و مربّی ملّت باشند، چگونه راضی شدند که بهتانی به اين عظيم تشهير گردد و حظيره مقدّسه به صدور اين افترا تحقير گردد. سلطان مخلوع عبدالحميد جمال مبارک را بيست سال در زندان اسير سلاسل و اغلال نمود و نهايت ظلم و عدوان مجری داشت و اين عبد را سی و چهار سال مسجون و به انواع تضييق مظلوم و مقهور نمود و در کتاب اقدس که سی سال پيش مطبوع و در ميان جميع ملل منشور گشته و به السنه مختلفه اوروپا ترجمه و منتشر گرديده صراحةً در حقّ او منصوص می‌فرمايد يا معشر الرّوم نسمع بينکم صوت البوم أ اخذکم سکر الهوی أم کنتم من الغافلين يا ايّتها النّقطة الواقعة فی شاطئ البحرين قد استقرّ عليک کرسيّ الظّلم و اشتعلت فيک نار البغضآء علی شأن ناح به الملأ الأعلی و الّذين يطوفون حول کرسيّ رفيع نری فيک الجاهل يحکم علی العاقل و الظّلام يفتخر علی النّور و انّک فی غرور مبين. و اين کلمات زجريّه و خطابات شديده ايضاً در کتب ردّيّه بر اين امر که در زمان سلطان مخلوع تأليف شده مروی و موجود. حال نفسی که به صريح کتاب اقدس بر سرير ظلم جالس و به بوم تسميه شده است و به جاهل تعبير گرديده ممکن است که اين عبد چنين شخصی را مظلوم گويد. نظير آنست که شخصی از فدائيان آل رسول تمجيد يزيد نمايد و يا سنان ابن انس را شاه مظلومان شمرد، اين الانصاف و اين نفوس اجتنبت الاعتساف. و حضرات احرار ابرار اين عبد را از سجن رهائی دادند و چنين عدل و انصافی منظور داشتند که الآن در نهايت روح و ريحان در کشور يوسف کنعان ايّامی با ياران می‌گذراند، چنين نفوس را چگونه اشرار گويم و ظالم غدّار را سرحلقه ابرار شمرم. فواللّه هذا افترآء تضحک منه الثّکلی زيرا صبيان تصديق چنين بهتان ننمايند تا چه رسد به عاقلان. عاقبت البتّه حقيقت واضح شود. الباطل له جوله و الحقّ له صوله. يريدون ان يطفئوا نور اللّه بافواههم. امّا ما شصت سال است که هدف سهام مفترياتيم لهذا به اينگونه تهمت‌ها خو کرده‌ايم کما قال الشّاعر:

رمـــانی الـدّهـــــر بالارزآء حتّی فــــؤادی فی حــــديـــــد من نبــــــــال

فصــــرت اذا اتتنی من ســـهام تکسّرت النّصال علی النّصال

ولی محلّ تأسّف اينجاست که از ناحيه مقدّسه نجف اشرف که بايد همواره نور حقيقت بتابد چنين تهمت و بهتان ما انزل اللّه به من سلطان صدور يابد زيرا آن خطّه مبارکه مرکز کوکب حقيقت و مرقد هيکل شاه ولايت است. در تفاسير آيه مبارکهٔ و لا تکن للخائنين خصيماً مطالعه نمائيد که آفتاب افق نبوّت کبری کوکب لامع يثرب و بطحآء عليه التّحيّة و الثّنآء از ايمان قبيله عظيمه بنی‌ظفار گذشتند و راضی نشدند که تهمت سرقت يک انبان آرد در حقّ شخصی يهودی ثابت شود بلکه حکم فرمودند که يهودی بری از اين بهتان و طعمه که يکی از افراد بنی‌ظفار بود سارق انبان است و قبيله بنی‌ظفار به جهت اين حکم سرور ابرار جميع مرتدّ شدند و از مدينه به نزد اشرار قريش شتافتند و به نهايت عداوت و بغضا قيام نمودند، فاعتبروا يا اولی الأبصار. فنعم ما قال يحيی عند خطابه جمهور الکبرآء قال ايّها الوجهآء اخلاقکم فرعونيّه و اطوارکم نمروديّه و قصورکم شدّاديّه و ثروتکم قارونيّه و نواياکم دنيويّه و دسائسکم شيطانيّه فأين المحمّديّه. از قرار حوادث اخيره حضرت فاضل محترم نحرير خراسانی ايّده اللّه تکذيب اين بهتان فرموده‌اند که اين دو شخص محض ترويج به اين ناحيه مقدّسه آمده بودند نه فکری ديگر. البتّه در نزد ايشان واضح و آشکار است که اهل بها از فساد بيزارند و از فتنه در کنار و البتّه سلطان مخلوع را که مانند علّت کابوس بر جسم جمهور مستولی بود مظلوم نخوانند و احرار ابرار که سبب آزادی اخيار شد اشرار ننامند. سبحان اللّه در ايّام سلطنت عبدالحميد به کرّات و مرّات از دشمنان آشنا و بيگانه لوايحی به مابين همايون تقديم شد که اين عبد با احرار عثمانيان همداستان است و شب و روز در هدم بنيان استقلال بذل مجهود می‌نمايد و به کرّات و مرّات هيئت تفتيش و تحقيق از مابين پادشاهی آمده و اين عبد را در تحت تضييق و تحقيق و تعذيب گرفت و صدمات شديده زد. در سجن نيز محاط به جواسيس ابليس بودم و در زندان محصور به مراقب و نگهبان. هر روز تلغراف رمزی در کار بود و هر شام حوادث مشئوم آشکار. گاهی تهديد نفی فيزان بود و گهی تخويف غرق در دريای بی‌پايان.

هيچ صبحم خفته يا خندان نيافت هيچ شامم با سر و سامان نيافت

حال که احرار ابرار به ميدان آمدند هر نامهربان ترويج و تشهير می‌نمايد که اين عبد ضدّ آزادگان است و مخالف حرّيّت‌پروران. فنعم ما قال الشّاعر:

لاله ساغر گير و نرگس مست و بر من نام فسق / داوری دارم خــــــدايا من که را داور کـــنــــم

باری ميدان بهتان وسيع است. به افترای ديگر پردازند، شايد عقول سقيمه قبول نمايد و ادراکات قاصره معقول شمرد. اين افترا و بهتان نه چنان واضح و نمايان است که محتاج مدافعه باشد…

منابع