هو الابهی اللّه ابهی - يا من انجذب بنفحات اللّه قد…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

١٦٧

هو الابهی اللّه ابهی

يا من انجذب بنفحات اللّه قد تجلّی جمال اللّه الابهی من سيناء الظّهور مشرق النّور شجرة الطّور و اشرق علی الآفاق بضياء الميثاق و سطع و برق و لاح و تلألأ و تشعشع فی الوجود بنور السّجود فابتهجت منه النّفوس و انشرحت منه الصّدور و تهلّلت منه الوجوه و انتعشت منه القلوب و قاموا اهل الوفاق و نادوا ملأ الآفاق و اداروا کأس الميثاق فی محفل الاشراق و انتشئوا و سکروا من صهباء العرفان و رنّحتهم بما هبّت عليهم نسمات القبول و سطعت عليهم انوار الوصول و نفحت عليهم نفحات ربّک الودود و قام مرکز العهد بعبوديّة لم تر عين الوجود مثلها مبتهلاً متذلّلاً متضرّعاً قانتاً لِلّه ربّ العالمين و اکبّ بوجهه علی تراب الذّلّ و الانکسار معفّراً جبينه بغبار الضّراعة و الابتهال و يقول ربّ ثبّت قدمی علی صراط العبوديّة فی عتبتک السّاميه انّک انت المتعال. ع ع

در جميع اوقات ظهور مظاهر مقدّسه که مقام ذرّ بقا و الست يوم لقاء بود اقداح ميثاقی به دور آمد و نيّر عهدی اشراق فرمود ولی مرکز ميثاق عند العموم غيرمعلوم و عند الخواصّ مرموز و محفوظ و مصون و عند العوام مجهول. مثلاً حضرت روح روحی له الفداء علم عهدی برافراختند مرکز عهد حضرت فخر رسل روحی له الفداء بود ولی مرموز و مستور و غيرمعلوم تا آنکه بعد از هزار سنه و چيزی ظهور فرمود و گفت اين ظهور محمّدی مرکز عهد عيسويست. گفتند آن مرکز عهد به علامات و شروطی که تعيين فرموده تحقّق يابد و به اوهامشان هيچ يک از آن علامات ظاهر نشد و هيچ يک از آن شروط مشهود نگرديد لهذا استکبار کردند. ولی در اين کور عظيم و دور جليل الحمد للّه مرکز ميثاق مشهود و معلوم و محور عهد واضح و مشهور لدی العموم. اهل آفاق عموماً شاهد ميثاق و شرق و غرب مطّلع بر پيمان نيّر آفاق. با وجود اين معدودی از پرورده مهد همّت گماشته‌اند که اين عهد را برهم زنند و صبيانی قيام نموده‌اند که بنيان پيمان براندازند هيهات هيهات صَغُر شأنهم و کَبُر استکبارهم. باری کلمه توحيدی بر زبان رانند و هر يک خويش را شريک و انباز حقّ شمرند و در ايّام مبارک زمزمه الوهيّت نمودند و دور باش فاخسأ انّک رجيم شنيدند و آن جناب بر نغمات سرّيّه بعضيشان مطّلع که در کبر نمرود بودند و به جميع حقود و حسود. جز هوی الهی نپرستند و جز نفس معبودی نجويند. در جميع احوال در فکر خويش بودند و به هر کسی نيش می‌زدند. حال اين نفوس و اطفالِ علقه و مضغه اضغاث و احلامی تصوّر نموده‌اند و نشر اراجيفی کرده‌اند که مظهر عبوديّت کبری و مطلع فقر و فنا نعوذ باللّه قيام بر امری نموده که بکلّی مخالف مشرب حقيقی و مباين اعتقاد صميمی اوست و آن بقای وجود و شهود هستی خويش است با وجود آنکه از اين قلم و لسان تا به حال جز عبوديّت محضه و فنای صرف کلمه‌ای صادر نه و در جميع احوال مکبّاً علی التّراب و منيباً الی ربّ الآيات بوده. خلاصه تا به واسطه اين اراجيف اذهان ضعفا را تخديش نمايند و قلوب ياران را به تشويش اندازند. پس آن جناب در آن صفحات بايد به قدرتی الهی و قوّتی معنوی و ثباتی ميثاقی و رسوخی ربّانی و نفحه‌ای روحانی و تأييدی آسمانی قيام نمائيد و چون سدّی از زبر حديد گرديد تا يأجوج نقض و مأجوج زلزال نقبی نتوانند و ثقبی نگشايند. رائحه کريهه‌ای انتشار ندهند و نفوس ضعيفه را نلغزانند. قسم به مربّی غيب و شهود چنان جنودی مؤيّد ثابتين است که سپاه شرق و غرب مقاومت نتواند و مقابلی نکند. بعضی از ياران مرقوم نموده بودند که آرزوی طواف مطاف ملأ اعلی را دارند. مأذونند و منظور، حيّ علی هذا الورد المورود حيّ علی هذا الرّفد المرفود. ع ع

منابع