هو الابهی - ای بنده درگاه الهی هرچند تا به حال در مکاتبه…

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٢٥٦

هو الابهی

ای بنده درگاه الهی هرچند تا به حال در مکاتبه فتور و قصور رفت ولی در عالم دل و جان در جميع احيان يادت مونس قلب و ذکرت انيس روح و ريحان بود. ياران الهی حاضر انجمنند و موجود در پيرهن. آنی فراغت از يادشان ممکن نيست، چگونه فراموشی و نسيان راه يابد. قسم به آن جمال پرکمال که دل و جان آرزوی جانفشانی در محبّت دوستان الهی دارد و اشتياق و حرقت فراق در نهايت اشتداد است. خطوط و رقم در هجران و حرمان اگرچه بهتر همدمست ولی نفحات حدائق قلوب تسلّی نفوس را واسطه اعظم. از فيوضات جليله ربّ مجيد چنان اميد است که اين پيک نيک‌پی نعم القاصد و البريد گردد و در کلّ اوان مشام از نسيم خوش رياض قلوب احبّاء اللّه عطری استشمام نمايد که رائحه طيّبه‌اش آفاق را حيات باقيه مبذول دارد تا حقيقت مقدّسه ولقد کرّمنا بنی‌آدم در قطب امکان به موهبت بی‌پايان مشهود و عيان گردد. آدم در اکوار الهيّه و ادوار مقدّسه رحمانيّه اوّل من آمن است چه که بديع اوّل است و بنی‌آدم نفوسی هستند که در آن کور در ظلّ آن کلمه رحمانيّه درآيند و بمنزله سلاله و نسل او هستند. لهذا و فضّلناه علی کثير ممّا خلق مراد فضيلت اين نفوس است بر سائرين ماعدا نفوسی که بمنزله آبا هستند چه که آن نفوس مستثنی هستند و همچنين نفوسی که از عالم بشريّت منسلخ شدند و به صفات ملکوتيّه متّصف گشته‌اند آن نفوس از ملأ عالين و ملائکهء مقرّبين محسوبند و به سمت ملکيّت موسوم. آن مظاهر اگرچه به ظاهر در هيکل بشری مبعوثند ولی فی‌الحقيقه هويّت مقدّسند و کينونت منزّه، اين حقائق مقدّسه نيز مستثنی هستند. تفکّر و تأمّل فی هذا التّفسير بالايجاز فانّه يغنی عن الاطناب ولو کان لی مجال و قلمی سيّال لفسّرت هذه الآية المبارکة تفسيراً تهتزّ له القلوب و تنشرح به الصّدور و تلتذّ باستماعه الآذان فانّه روح الحيات فی فؤاد الانسان ولکن ما يحمله و ما العلاج فانّ الآذان ممدوده ولکن الالسن ممنوعه و الموانع مشهوده و نرجو من اللّه ان يفتح علی قلوب الاحبّاء ابواب الفتوح و يشرح بنور معرفته الافئدة و الصّدور و ينطق السنتهم بابدع المعانی بين ملأ النّور. و البهاء عليک و علی کلّ من ثبت علی الميثاق و تمسّک بالعروة الوثقی الّتی لا انفصام لها فی يوم الحشر و النّشور فانّ الثّبوت علی الميثاق مغناطيس للفيض و الاشراق و جالب کلّ خير فی الآفاق. ع ع

منابع