هو الابهی - ای بنده باوفای جمال مبارک حقّا که منادی ميثاقی و جانفشان در ره نيّر آفاق.

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

٤١٣

هو الابهی

ای بنده باوفای جمال مبارک حقّا که منادی ميثاقی و جانفشان در ره نيّر آفاق. بعد از صعود حضرت مقصود روحی لاحبّائه الفداء فی‌الحقيقه بکلّی جسم و جان را فراموش نمودی و به وفا قيام فرمودی و تحمّل جفا نمودی و کوه و دشت و صحرا پيمودی و در هر خطّه و دياری ندای يابهاءالابهی برآوردی و اهل ملکوت ابهی طوبی لک ثمّ طوبی به مسامع سکّان بساط کبرياء رساندند و ملأ اعلی زبان به تمجيد گشودند. در ايران در هر نقطه‌ای به نشر نفحات اللّه پرداختی و در هر مجمعی مانند شمع به نور معرفت اللّه برافروختی. حال نوبت هندوستان است و عبوديّت آستان در آن سامان. پس مانند مرغ تيزپر بحر و برّ بپيما و خود را به آن کشور برسان و در انجمن ياران بالاخصّ پارسيان بلکه در جميع هندوستان چنان نعره‌ای بزن که کوه و دشت و بيابان را از مژده به وجد و طرب آری. و در آن اقليم ميدان صاف است و به سبب حرّيّت و آزادگی وقت مصاف ولی اوّل ورود با ديگران بياميز و الفت و معاشرتی کن تا آشنائی حاصل شود و قلوب مائل گردد. پس به مجمع ياران شتاب تا بگويند که اين سرور عارفان ما نيز سرگشته و سودائی آن مه تابان بود و از جمله رندان، ما نشناختيم. اوّل گول فصاحت و بلاغت و ديانت و معرفت او را خورديم و گمان می‌کرديم غراب گلخن ظلمانی است، آخر معلوم شد که اين بلبل گلشن رحمانيست. حيف صد حيف که با آن فصاحت گفتار و حسن کردار و خوشی رفتار و چشم ميگون و قامت موزون و جبين مبين و زبان نمکين و طراوت رخ و حلاوت وجه از جمله بهائيان بود. چه فايده که گول خورديم و گوی را از ميدان در ربود. هذا ما نطق به السّفهاء فی القرون الاولی يوم بعثة الانبياء و قالوا انّا تطيّرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنّکم و ليمسّنّکم منّا عذاب اليم و عليک التّحيّة و الثّناء. ع ع

منابع