ای ورقات منجذبه به نفحات اللّه مرا مقصد چنان بود که به هر يک نامه مخصوص نگارم ولی افسوس که کار از وقت بيش است بلکه هزار درجه است. مثلاً هر ساعتی بايد کار هزار ساعت ديده بشود. ملاحظه کنيد که چه خبر است. لهذا ممکن نبود که منفرداً مرقوم گردد و البتّه ورقات طيّبه معذور می دارند و اين نامه را خطاب به هر يک منفرداً می شمارند. عبدالبهآء را بعد از چهل سال سجن عکّا ابواب حرّيّت باز شد فوراً مصمّم بر آن گشت که به اطراف جهان شتابد و روی از راحت و آسايش خويش بتابد و با ضعف و ناتوانی در دريا و صحرا بتازد ولی امراض مزمنهای مدّت سجن در اين جسم ضعيف لانه و آشيانه نموده بود لهذا مانع از حرکت بود. عاقبت متوکّلاً علی اللّه معتمداً عليه به خطّه و ديار غرب شتافت و به عون و عنايت جمال مبارک روحی لعتبة تربته الفدآء در ضعف و ناتوانی خفّت حاصل شد يعنی بعضی از آن علل زايل گرديد. تأييد ملکوت ابهی رسيد و نصرت ملائکه مقرّبين جلوه نمود. هرچند اين مور ضعيف ناتوان بود ولی عون و صون احديّت مشهود و عيان. لهذا ندای رحمانی به سمع اعالی و ادانی رسيد و آهنگ تضرّع و ابتهال به مسامع مظاهر عظمت و جلال واصل شد. ولولهای در آن کشور افتاد و نظر عنايت جمال مبارک جمعی را هدايت کرد و گروهی را به حرکت آورد. علیالخصوص ورقات مبتهله آن صفحات را ملاحظه شد که نساء بيش از رجال همّت دارند و طالب حقيقتند و جهد و کوشش مینمايند و در اطوار و آداب در نهايت وقارند. به ظاهر بی پردهاند ولکن در حقيقت در نهايت عفّت و عصمت مگر گروه اراذل چه از رجال و چه از نساء، آنان رسوای عالمند و بی شرم و بيحيا. باری ورقات طيّبه بسيار با عقل و هوشند و پرجوش و پرخروش. از طيش و عيش هر دو بيزار و از تن پرستی و خمودت در کنار. حال اميد چنان است که پرده نشينان شرق که در سبيل جمال مبارک جام بلا نوشيدند و در هر روزی به مصيبتی مبتلا گشتند و از هر جام تلخی آشاميدند و هر زحمتی کشيدند آنان چنان به وجد و طرب آيند که پرتو سرور آنان بر ممالک غرب زند و جهان فرنگ را به آهنگ آرد تا ورقات اروپا استمداد انجذاب از نساء احباب در ايران نمايند زيرا ورقات شرق سبقت دارند و السّابقون السّابقون اولئک هم المقرّبون مقرّر. از خدا خواهم که کنيزان عزيزان الهی در شيراز به تسبيح و تقديس خداوند بینياز آواز و شهنازی برآرند که مخدّرات غرب را به وجد و حرکت آرند و عليکنّ البهآء الأبهی. ع ع