عبودیت، امانت عظمی

فاروق ایزدی‌نیا
نسخه اصل فارسی

عبودیت، امانت عظمی

فاروق ایزدی‌نیا

مقدّمه

بی‌گمان جمیع واقفیم که در ساحت حق جز عبودیت و محویت پذیرفته نمی‌شود. در واقع هر کاری که فرد مؤمنِ به حق انجام می‌دهد، باید در کمال محویت و فنا باشد؛ یعنی برای خود هستی و وجودی در ساحت حق قائل نگردد. اگر کوچک‌ترین شائبۀ هستی در اعمال او باشد، شاید به عزّ قبول حقّ فائز نگردد حتّی اگر اعظم خدمات با بیشترین تأثیرات باشد. بیان حضرت عبدالبهآء در حقّ ابراهیم خیرالله درسی بزرگ به ما می‌دهد. میرزا محمود زرقانی نوشته است، "ابراهیم خیرالله قصد ریاست داشت و حضرت عبدالبهاء فرمودند، "اگر انسان خود را در امرالله ذلیل و حقیر دانست، نزد کلّ عزیز می‌شود. بالعکس به مجرّد خیال بزرگی ذلیل و ساقط می‌گردد." (بدایع‌الآثار، ج1، ص11)

وقتی شائبۀ هستی در آدمی باشد، برای اقدامات خود اهمّیتی قائل می‌شود و همین مهم شمردن اقدام خود می‌تواند به تحرّکات نفس امّاره منجر شود و در مقام مقایسه با اقدامات دیگران و فعّالیت‌های سایر نفوس بر آید و خویشتن را برتر شمرد و در اینجا است که سرآغازی بر سقوط و هبوط او خواهد بود.

حتّی ایمان به خداوند نمی‌تواند علّتی برای خودبرتربینی باشد. چه که اگر پرتو خورشید نتابد، هر قدر که آدمی تلاش بکند از حرارت و نور شمس بهره‌ای نخواهد برد. بنابراین، باید شاکر به درگاه الهی باشد که پرتوی از شمس حقیقت بر او تابیده است تا از آن نصیبی برگیرد. جمال قدم در لوح مدینةالصّبر، که نخستین لوح نازله در باغ رضوان بغداد است، خطاب به احبّای ستمدیدۀ نیریز می‌فرمایند، "اتّقوا الله و لاتُبطِلوا أعمالَکُم بالغفلةِ و لاتَمُنّوا عَلَی الله فی ایمانِکُم بمظهرِ نفسِهِ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم فی ما أیَّدَکُم عَلَی الأمر و عَرَّفَکُم سُبُلَ العزّ و التّقویٰ و ألهَمَکُم بَدایِعَ عِلمٍ مخزونا." (ایّام تسعه، ص287 / مضمون: تقوای الهی پیشه کنید و اعمال خود را با غفلت باطل مسازید و به علّت ایمانتان به مظهر ظهور الهی بر خداوند منّت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منّت گذارد زیرا شما را بر امر تأیید فرموده و راه‌های عزّت و تقوی را به شما شناسانده و از بدایع علم مخزون خود شما را الهام بخشیده است.)

حتّی تحمّل مشقّات و بلیات در سبیل الهی نیز باید دستاویزی برای تقدیم مراتب سپاس به درگاه حق باشد که او را در راه محبّتش امکان جانبازی و استقامت بخشیده است. زیرا اگر تأییدات حضرتش نباشد، نه استقامتی تواند نمود و نه قدمی در راهش تواند برداشت. این همه در نصوص مبارکه متجلّی است. فی‌المثل در مدینةالصّبر از قلم اعلی نازل، "فَاجهَدوا بأن لاتُبطِلوا اصطبارَکُم بالشّکویٰ و کونوا راضیاً بما قَضَی اللهُ علیکم و بِکُلِّ ما یَقضیۭ مِن بعدُ لأنَّ الدّنیا و زینَتَها و زُخرُفَها سَیَمضی أقَلَّ مِن آنٍ و لا بقآءَ لَها و تُحضرون فی مقعد عزٍّ محبوبا." (ایّام تسعه، ص288 / مضمون: پس بکوشید که بردباری و شکیبایی خود را با شکایت باطل نکنید و به آنچا که خداوند برای شما مقدّر فرموده و هر آنچه که بعداً مقدّر می‌فرماید راضی باشید زیرا دنیا و زینت و مال دنیا در کمتر از آنی از بین می‌رود و برای آن بقایی متصوّر نیست و شما به جایگاه عزّ محبوب احضار می‌‌شوید.)

بنابراین، در قدم اوّل باید به صفت محویت و فنا متّصف شد تا امکان تقرّب یافت. زیرا تقرّب الهی جز با عبودیت میسّر نیست و غیر از محویت ممکن نه.

مقام بلند بندگی

عبودیت مقامی بس بلند دارد. در حقیقت گذشتن از نفس خویش و فانی کردن خود در محبوب جاودانی جایگاهی است که به راحتی به آن نتوان رسید. زیرا در یک طرف بندگی عالم قرار دارد و در سوی دیگر بندگی خداوند. بندگی خدا با عرفان به مظهر ظهورش آغاز می‌شود و با سوختن در کورۀ امتحانات، ناخالصی‌ها برطرف می‌گردد و هر دم اوجی تازه می‌گیرد.

جمال قدم میفرمایند: "یا بندهء علی، بندگی حق افضل است از بندگی عالم. از فضل بی منتهای الهی به عرفان مشرق وحی و مطلع آیات فائز شدی. این است مقام بلند بندگی که مراتب آن در اسفار بیان از قلم رحمن نازل. طوبی لک و لمن فاز بهذا المقام العظیم." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 32، ص113)

حضرت عبدالبهاء تأکید دارند، "در این درگاه عبودیت لازم و در این آستان پاسبانی واجب. این بندگی آزادگی دو جهان است و این رقیت بزرگی در ایوان." (مکاتیب عبدالبهاء، ج9، ص250)

آدمی تواند چنان اوج گیرد که "از شئون حضرت بی‌چون گردد". در واقع اوج گرفتن انسان در آن است که تدریجاً به قوّت ایمان و ایقان شوائب نفس را بسوزاند تا محو و فانی شود و روح الهی در او متجلّی گردد. حضرت عبدالبهاء چه زیبا این واقعیت را ترسیم می‌فرمایند:

هوالأبهی ای محبّ بهآء، نور حقیقت چون در زجاجۀ احدیّت اشراق نمود، عاشق و معشوق دست در آغوش گشتند و احدیّت چنان حکمش نافذ و قاطع که گویی معشوق بوده نه عاشق، یا عاشق بوده نه معشوق. و اسمآء و صفات و تشخّصات و تعیّنات و نَسَب و اضافات شئون ذات بودند به نحو اشرف به کمال بساطت و وحدت؛ و چون آن نور هویّت در زجاجۀ واحدیت جلوه فرمود، اسمآء و صفات پدیدار گشت و صُوَر علمیّۀ الٓهی اعیان ممکنات نمودار گردید.

پس بکوش و جانفشانی کن و جهد نما و پریشانی؛ تا حقیقت ناطقت و عین ثابتت از مقام واحدیّت به صحرای دلگشای احدیّت توجه نماید. چه که سالک در آن مقام از کثرت محویّت و قوّت فنا از شئون حضرت بی‌چون گردد و کلمۀ "انّا لله و انّا الیه راجعون" گوید. وجود شهود او است و عبودیت مقام محمود او و انعدام محض غایت مقصود او. پس تا توانی پای را در بندگی استوار کن تا به آزادگی یگانگی پی بری و از بیگانگی بیزار شوی و شب و روز کمر خدمت بربندی و به تبیان آیات بیّنات پردازی و کار جهانی بسازی و به آهنگ ملکوت نغمه بر آری که حجاب از جمیع ابصار بر اندازی. ع‌ع (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهآء، شماره 13، ص250)

در واقع عبودیت امانت عظمای الهی است که به نوع انسان سپرده شده است و هیچ یک از کائنات از عهدۀ آن بر نیامدند. حمل این امانت مستلزم تحمّل مشقّات بسیار است. حضرت عبدالبهاء که خود "قافله‌سالار بندگی" است، می‌فرماید: "عبوديت آن ذات احديت امانت عظيمه است که ثقل اعظم است و آسمان و زمين و جبال از حملش عاجز. پس حاضر شو که اين بار گران را در کمال روح و ريحان چون اين عبد حمل نمايی و مورد طعن و سبّ و شتم و تکفير و تفسيق و شبهات امم گردی تا قطره‌ای از بحر بلايای جمال قدم روحی لعباده الفدا نصيب بری." (مکاتيب عبدالبهاء، ج5، ص147-146) در مقام دیگر می‌فرمایند که عبودیت کمرشکن است و کمر عبدالبهآء را نیز شکسته است. بیان مبارک چنین است: "اگرچه این عبودیت ثقل عظیم است و امانت کبری؛ کمرها را شکسته و قوای عظیمه را مضمحل نموده از آن جمله کمر عبدالبهاء، به جمالش قسم، که به کلّی منکسر گشته." (منتخباتی از مکاتیب، ج6، ص290).

این نکته اشاره به آيهء‌ کريمهء‌ قرآنيه است که فرمود بعد از خلق کائنات خواست امانت خود را به يکی از مخلوقات بسپارد. احدی توان آن را نيافت که آن را بپذيرد و حمل نمايد، "إِنَّا عَرَضنَا ٱلأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰواتِ وَ ٱلأَرضِ وَ ٱلجِبَالِ فَأَبَينَ أَن يَحمِلْنَهَا وَ أَشفَقنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا ٱلإِنسَٰانُ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُوما جَهُولا." (سوره احزاب، آيه 72 / ما امانت را به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم. پس آنها از حمل آن ابا کردند و از آن ترسیدند و انسان آن را حمل کرد زیرا ظلوم و جهول بود. بنا به تبیین حضرت عبدالبهاء ظلوم و جهول به معنای مظلوم و مجهول النّعت است.)

عبودیت و حبّ الهی

با توجّه به این که در تبیین "امانت الهی" مذکور در آیۀ قرآن، در آثار مبارکه به موضوعات عدیده اشاره شده، باید ارتباطی بین عبودیت و سایر موارد یافت. برای مثال یکی از دیگر از مواردی که به عنوان امانت الهی اشاره شده، حبّ خداوند است که در اثری از جمال مبارک به عنوان "اعظم عطیۀ الهی" نیز ذکر شده است. در مناجاتی می‌فرمایند، "فاستقمنا علی حبّک بین خلقک؛ لأنّ هذا اعظمُ عطیّتک لبریتّک." (ادعیه محبوب، ص211)

جمال قدم تصریح دارند که حبّ الهی نیز امانت او نزد انسان است و باید که این امانت را درست حفظ کند. "قد خلقنا کلّ الأشياء علی حدّ سواء و عَرَضنا عليها أمانة حبّی بکلمةٍ مِن لدنّا؛ فمن حمل نجی و أمن و کان من الّذينهم کانوا مِن فزع يومئذٍ آمنون و مَن أعرض کفر بالله المهيمن القيّوم و بها فرّقنا بين کلّ العباد و فصّلنا بينهم و انّا کُنّا فاصلون." (آثار قلم اعلی، ج4، ص283 / مضمون: جمیع اشیاء را یکسان آفریدیم و امانت حبّ خود را به کلمه‌ای به آنها عرضه کردیم. هر کس آن را حمل کرد نجات یافت و در امان ماند و از جمله کسانی شد که از خوف این یوم در امان ماند و کسی که اعراض کرد به خداوند قیّوم کافر شد و به این وسیله بین بندگان فرق گذاشتیم و آنها را جدا کردیم.)

حضرت عبدالبهاء نیز تأکید دارند که محبّةالله امانت خداوند است و باید آن را حفظ نمود. حتّی تأکید دارند که این امانت را کائنات نتوانست حمل نماید، بقوله الأحلی: "... فيضی در عالم وجود اعظم از حبّ نيست. اين است آيت کبری، اين است امانت عظمی. ولی چون شرائط و شواهد آن بسيار عظيم است، لهذا جميع کائنات تحمّل آن نداشت و استعداد و قابليت ظهور آن را نيافت، لهذا از حمل آن عاجز و قاصر بود. اين موهبت تخصيص به عالم انسان يافت. اگر چنان که بايد و شايد شرائط و شواهد در نفسی تحقّق يابد فتبارک‌الله احسن‌الخالقين ظاهر و آشکار گردد و عليکما البهاء الأبهی. ع‌ع" (منتخبات مکاتیب، ج2، ص93)

سایر موارد مربوط به امانت الهی، از قبیل عهد و میثاق الهی، کلام الهی و وحی صمدانی، مجاهده و طلب حق، استقامت در مقالۀ "امانت عظمای الهی" مورد بحث قرار گرفته است.

شرایط عبودیت

در اینجا طلعت میثاق به شرایط عبودیت اشاره می‌فرمایند. تردیدی نیست که قیام به بندگی مستلزم گذشتن از خواسته‌های نفسانی است و توجّه به عالم ربّانی و اقدام صرفاً برای رضای الهی. به این علّت است که قیام به موجب شرایط آن دشوار ولی مناقب آن عظیم است. مرکز میثاق می‌فرماید، "ای بندهء‌ جمال ابهی عبوديّت عظيم است عظيم؛ امانت الهی و رحمت ربّانی است؛ آسمان و زمين از حملش عاجز و جبال پُرتمکين از تحمّلش قاصر؛ انسان است که حمل اين امانت توانَد. ملاحظه نما که اين چه عطائی و بخششی است که سبقت بر جميع کائنات نموده و قوای اعظم عالم مقاومت نتواند." (منتخبات مکاتيب3، ص124)

بنابراین، باید شرط اصلی را که محویت تامّ است رعایت نمود. یعنی اثری از وجود و هستی در آدمی باقی نماند تا روحی الهی در او سریان یابد. حضرت عبدالبهاء هدایت می‌فرمایند، "ای واقف در مواقف عبوديت از مقتضای عبوديت خلوص نيت و فنا و محويت است، يعنی در جميع شئون فنای محض و فقر صرف و فدايی کلّی تام است؛ يعنی اثری و شائبه‌ای از وجود و هستی او باقی نمانَد و به فرائض محويت که از شرائط عبوديت است قيام نمايد. در اين حال از مشرق تقديس انوار توحيد چنان بر او بتابد که همه انوار گردد." (مکاتيب8، ص168)

خدمت دوستان

از جمله علائم عبودیت خدمت حق و خلق است به هر نوعی که از عهدۀ انسان بر آید. نظر به کوچک یا بزرگی خدمت نباید نمود و خدمت خود را با خدمت دیگران نیز مقایسه نباید کرد. باید نیت خالص باشد تا خدمت مقبول گردد.

حضرت عبدالبهاء خدمت را از جمله شرایط عبودیت بر شمرده‌ و احبّاء را به آن ترغیب و تشویق فرموده‌اند، بقوله الاحلی: ای جوان نورانی، رحمانی باش و آسمانی؛ ملکوتی باش و ربّانی. تا توانی دمی مياسا و نفسی بر مَياور مگر آن که اثری از تو ظاهر گردد و ثمری از تو حاصل شود. اثر و ثمر انجذاب به نفحات‌الله است و اشتعال به نار محبّت‌الله؛ نشر آيات توحيد است و دخول در ملکوت تجريد؛ ترتيل کتاب مبين است و تصوير صور ملأ عالّین. اگر عزّت ابديّه جویی خدمت به درگاه احديّت کن و در سبيل الهی تحمّل هر اذيّت و ذلّت بنما؛ آسود‌گی مجو آلود‌گی مخواه آزادگی طلب فرزانگی بخواه. همّتی کن که حمل امانت کبری نمائی إِنّا عرضنا الأَمانة علی السّموات و الأَرض و الجبال فابيْن أَن يَحملنها فحملها الإِنْسان. اينست توانائی اينست دانائی اينست موهبت آسمانی." (منتخباتی از مکاتیب، ج2، ص266 / پیام آسمانی، ج1، ص107)

خدمت دوستان و احبّاء نیز از جمله مواردی است که در سبیل عبودیت حق باید در نظر گرفت. زیرا حق از خدمت بندگان بی‌نیاز است و اگر خدمتی به آنها رجوع می‌کند صِرفاً نظر به لطفی است که به آنها دارد. جمال قدم در سورةالقمیص تصریح دارند، "قُل إنَّهُ لَن‌یحتاجَ بأحدٍ و إنَّ النّصر کُلَّهُ فی قبضته ینصُرُ مَن یشاءُ بأمرٍ مِن عنده و إنه لهو العزیز المقتدر الحکیم و إنّهُ لو یأمُرُ النّاس بالنّصر هذا مِن فضله علیهم لیبلّغَهُم إلی ما أراد و إنّه لَغنیٌّ عَنِ العالمین و بِیَدِهِ ملکوتُ کلّ شئ..." (آثار قلم اعلی، ج4، ص48 / مضمون: بگو او به احدی نیاز ندارد و نصرت تماماً در دست خود او است هر کسی را بخواهد یاری می‌رساند و اگر مردمان را به نصرت امر می‌کند از فضلش به آنها است تا آنها را به آنچه که می‌خواهد برساند و او از اهل عالم بی‌نیاز است و ملکوت همه چیز در دست او است.)

حضرت عبدالبهاء نیز تأکید دارند، "ذات احدیتش مقدّس از عبودیت عالم بشریت است و غنی از رقیّت مادون است. پس باید به عبودیت بندگانش پرداخت که عین عبودیت اوست." (مکاتیب عبدالبهاء، ج4، ص14)

بنابراین، اگر آنها را به خدمت امرالله و خدمت اهل عالم و خدمت دوستان و یاران فرا می‌خواند نهایت درجه فضل او به آنها است. جمال قدم در مورد خدمت به دوستان می‌فرمایند، "طوبی از برای نفوسی که خدمت و رعایت دوستان حق را منظور دارند، چنانچه بعضی به این مقام فائز شده‌اند و مهاجران و دوستان را به قدر وُسع محبّت نموده‌اند. انشاءالله کلّ به این مقام فائز شوند. اجر هیچ عملی ضایع نخواهد شد. إنّهُ علیمٌ بما یعملونَ أحبّائُهُ. إنّه لَهُوَ الحکیم الخبیر." (لئالی‌الحکمة، ج1، ص182)

و حضرت عبدالبهاء این خدمت را فخر عالم انسانی و موهبت رحمانی می‌دانند. در لوحی می‌فرمایند، "خدمت دوستان فخر عالم انسان است و عبودیت یاران موهبت رحمن. قسم به جمال قدم که اگر وقت داشتم و فرصت می‌یافتم، آرزوی خدمت و خضوع و خشوع در نزد هر یک از احبّاء داشتم. ولی چه کنم که نه فرصتی، نه وقتی، نه قوّتی، نه قدرتی، نه توانایی. لهذا شرمسارم و بی‌قرارم و از خود بیزارم." (بشارةالنّور، ص290)

یاران در حق یکدیگر جانفشانی نمایند

حضرت عبدالبهاء به این بسنده نمی‌کنند بلکه خدمت را باید در حدّ جانفشانی ارتقاء بخشید. می‌فرمایند، "ای دوستان جانی، حضرت احدیت محبّت دوستانش را محبّت خویش فرمود و نوازش یاران را خدمت جمال مبین شمرد. پس باید دوستان یکدیگر را به جان و دل دوست دارند و در حقّ یکدیگر جانفشانی نمایند. هیچ خدمتی دریغ ننمایند و هیچ مرحمتی را مشکل نشمارند. هر یک محبوب کلّ شوند و کلّ مقصود کل. شرط محبّت این است و بنیان مودّت این." (لمعات‌الانوار، ج2، ص449)

سلطنت باقی سرمدی در خدمت دوستان

باید قدمی از آن نیز فراتر گذاشت. زیرا مرکز میثاق خدمت دوستان را سلطنت ابدیه می‌دانند و چنین توصیه دارند، "ای دو خادمۀ احبّاءالله سزاوار این است که افتخار و مباهات بر ملکه‌های اقطار نمایید. زیرا سلطنت باقی سرمدی شما راست که به کنیزی جمال ابهی و خدمت اصفیاءالله فائزید. این کنیزی جمال قدم خدمت دوستان اوست. الحمدلله به آن فائزید و این عِقد لئالی کریمه را در گردن دارید و این طوق مرصّع را بر ترائب مزیّن. حمد کنید او را که به چنین موهبتی موفّق شدید. ع‌ع (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 52، ص545 / عِقد = گردن‌بند / مرصّع = جواهرنشان / ترائب = استخوان‌های سینه)

دلیل پرورش ما

آدمی ذاتاً میل به راحت و نعمت دارد؛ مایل است به جشن و شادی و سیاحت و تفریح پردازد. ولی مقصود از آفرینش و پرورش ما این نبوده است. بدین لحاظ است که مرکز میثاق می‌فرمایند، "جمال مبارک، روحی لأحبّائه الفدا، ما را تربیت نفرمودند و پرورش ندادند که راحتی کنیم تا به نعمتی رسیم یا شادمانی کنیم یا کامرانی نماییم. در زندان به سر بردند، ما را تربیت فرمودند که از بادۀ ناکامی سرمست گردیم و تحمّل هر مشقّتی نماییم تا در طینت ما نیّت صادقانۀ خدمت به امرالله سرشته گردد و در جانفشانی بی‌اختیار گردیم. دمی نیاساییم و راحت نجوییم..." (منتخباتی از مکاتیب، ج5، ص1)

خدمت والدین

یکی از موارد مهمّ عبودیت درگاه الهی خدمت والدین است. موضوع کسب رضایت والدین و خدمت به آنها در امر مبارک از اهمّ موارد ذکر شده و حتّی کسب رضای الهی موکول به رضای والدین شده است. از طرفی خدمت و اطاعت والدین موهبتی است که نباید فرزندان را از آن محروم ساخت. جمال مبارک تصریح دارند که، "آباء باید کمال سعی را در تدیّن اولاد مبذول دارند. چه، اگر اولاد به این طراز اوّل فائز نگردد از اطاعت ابوین، که در مقامی اطاعةالله است، غافل گردد. دیگر چنین اولاد مبالات نداشته و ندارد و یفعلُ بأهوائه ما یشاء." (گنجینه حدود و احکام، ص88)

در مقام دیگر می‌فرمایند، "آباء باید در دین ابناء و اتقان آن جهد بلیغ نمایند. چه، هر فرزندی از دین الهی خارج شود البتّه به رضای ابوین و حقّ جلّ جلاله عمل ننماید. جمیع اعمال حسنه به نور ایمان ظاهر و مشهود و در فقدان این عطیۀ کبری از هیچ منکَری اجتناب نکند و به هیچ معروفی اقبال ننماید." (پیام آسمانی، ج1، ص98)

بنابراین، خدمت والدین و کسب رضای آنها بسیار اهمّیت دارد و چون اطاعت از آنها در مقامی اطاعةالله است و کسب رضای آنها موجب کسب رضای الهی است، اگر ما در خدمت والدین قصور نماییم، عندالله مأخوذ خواهیم بود و شاید اصلاً نتوانیم رضای او را کسب کنیم. این نکته آنقدر اهمّیت دارد که جمال قدم در لوحی به امضاء خادم‌الله به یکی از احبّاء می‌فرمایند که به پسرش سلام برساند و بعد می‌افزایند، "امیدوارم از فضل و عنایت ربّانی در جوانی به خدمت امر و خدمت آن جناب مؤیَّد و موفّق شوند. چه که حقّ ابوین عند المحبوب بسیار عظیم بوده..." (مآخذ اشعار در آثار بهائی، ج3، ص258) تأکید حضرت عبدالبهاء در لوحی خطاب به ایادی امرالله جناب ابن اصدق چنین است، "حقوق پدر و مادر مقارن حقوق حضرت احدیت است و «بالوالدین احساناً» دلیل واضح مبین." (پیک راستان، ص239 / مائده آسمانی، ج5، ص126)

حضرت عبدالبهآء حتّی خدمت پدر و مادر را بر خدمت به ملکوت الهی مرجّح می‌دانند. خطاب به خانمی از احبّای الهی می‌فرمایند، "ای دختر ملکوت نامه‌هايت رسيد و از مضمون معلوم گرديد که والدهٴ محترمه‌ات صعود به جهان پنهان نموده و تنها مانده‌ای و آرزويت خدمت پدر عزيز است و خدمت به ملکوت‌اللّه. متحيّری که به کدام پردازی. البتّه به خدمت پدرت پرداز و در اين ضمن هر وقت فرصت يافتی به نشر نفحات اللّه مشغول شو." (منتخباتی از مکاتیب، ج1، ص136)

در این مقام باید به دو شهید عزیز نازنین اشاره داشته باشیم که لوح نازلۀ از یراعۀ عظمت حضرت بهاءالله به افتخار آنها حاوی نکاتی راجع به لزوم احترام به والدین و اطاعت از آنها است. توجّه به این مطلب بسیار حائز اهمّیت است. جناب اشرف زنجانی که در نوزده سالگی در زنجان به شهادت رسید و مادرش به علّت استقامتی که در شهادت فرزند دلبندش نشان داد مورد عنایت حق قرار گرفت و به "امّ اشرف" شهرت یافت، در ادرنه بود که حضرت بهاءالله به او امر فرمودند به زنجان باز گردد چون مادرش دلتنگ او است و در لوحی که به افتخار او عزّ نزول یافت جمیع را نهی می‌فرمایند که مبادا کاری کنند که والدین آنها محزون شوند. بخشی از این لوح مبارک نقل می‌شود:

"قل یا قوم عزّزوا أبوَیکُم و وقّروهما بذلک ینزّل الخیر علیکم مِن سحاب رحمة ربّکم العلیّ العظیم ... ایّاکم أن ترتکبوا ما یحزُنُ به آبائُکُم و امّهاتکم. أنِ اسلکوا سبیلَ الحقّ و انّهُ لسبیلٌ مستقیم و إن یُخیّرْکُم أحدٌ فی خدمتی و خدمة آبائِکُم و امّهاتِکُم أنِ اختاروا خدمتَهُم ثمّ اتّخذوا بها إلَیَّ سبیل. کذلک نَصَحناکَ و أمَرناک أنِ ٱعمَلْ بما اُمِرتَ مِن لدن ربّک العزیز الجمیل." (مائدۀ آسمانی، ج8، ص187-188 / مضمون: بگو ای مردم، پدر و مادر خود را عزیز بدارید و آنها را احترام کنید. به این وسیله خیر و نیکی از ابر رحمت خداوند بر شما نازل گردد... مبادا کاری کنید که پدران و مادران شما محزون شوند. در راه حق قدم بردارید که راه راست است و اگر کسی شما را در خدمت من و خدمت پدران و مادرانتان مخیَّر کند خدمت آنها را اختیار کنید سپس به آن وسیله به سوی من راهی پیدا کنید. اینچنین تو را نصیحت و امر کردم. به موجب آنچه امر شدی عمل کن.)

ملاحظه می‌شود که چقدر خدمت به والدین عظیم است که حضرت بهاءالله خدمت و عبودیت نسبت به آن ساحت رفیع را از طریق خدمت و کسب رضایت والدین می‌دانند. حال اگر کسی سبب محزون شدن پدر یا مادر شود، بدیهی است که نارضایتی جمال قدم را به دنبال خواهد داشت و البته، همانطور که در بیان فوق ذکر شده، خیر نخواهد دید.

حضرت عبدالبهاء در مورد نحوۀ رفتار با والد غیربهائی می‌فرمایند، "بايد با پدر به کمال محبّت رفتار نمائی. امری که سبب ضُرّ امر اوست و يا علّت حُزن او ارتکاب آن محبوب نه." (امر و خلق، ج3، ص56)

در این مقام حکایت ژولیت تامپسون بسیار حیرت‌انگیز است. موقعی که حضرت عبدالبهاء با قطار عازم نیویورک بودند، اشتباهی در تاریخ ورود و ایستگاه محلّ ورود ایشان پیش آمده بود و در نتیجه جناب علی‌اکبر نخجوانی به یک ایستگاه و ژولیت تامپسون به ایستگاه دیگر رفتند تا از هیکل مبارک استقبال کنند. آن روز، ژولیت با حضرت عبدالبهاء دچار دردسر شد. با توجّه به دیر رسیدن هیکل مبارک، او از مادرش پرسیده بود که آیا می‌تواند میرزا علی‌اکبر را به منزل و سپس برای ناهار بیاورد. بانو تامپسون قبل از درگذشت شوهرش در منزلی مجلّل زندگی می‌کرد، امّا از آن به بعد در وضعیت نامطلوبی می‌زیست و خیلی از این تغییر و تحوّل ناراحت بود و جواب منفی داد. ژولیت که از "غرور کاذب" مادرش بسیار خشمگین بود از این جواب متغیّر شد و پا بر زمین کوبید و با عصبانیت از منزل خارج شد. وقتی به بیت حضرت عبدالبهاء رسید، هیکل مبارک به او اعتنایی نفرمودند و فقط پرسیدند، "حال مادرت چطور است؟ مسرور است؟" (دفتر خاطرات ژولیت تامپسون، ص4-363)

در اینجا داستان دو برادر تداعی می‌شود که شنیدنش خالی از لطف نیست. آن را به عارف نامی، شیخ خَرَقانی، نسبت می‌دهند که: " نقل است که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود. برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن. چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد و در خواب شد. در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم. او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر. مرا در کار او می‌کنید. گفتند زیرا که آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولیکن مادرت از آن بی‌نیاز نیست که برادرت خدمت کند." (تذکرةالاولیاء از عطّار نیشابوری)

شهید دیگر حضرت بدیع است که در لوح نازله خطاب به پدر بزرگوارش می‌فرمایند در جایگاهی است که احدی از مقرّبان بدان راه ندارد. معهذا، از پدرش می‌خواهند که اگر این فرزند زمانی نسبت به پدر بی‌احترامی نموده، او را ببخشد. در لوح ابابدیع آمده است، "لو فات منه فی خدمتک شیءٌ فاعفٌ عنه ثُمَّ ٱرضَ کذلک یأمُرُکَ سلطانُ الأمر إنّه هو العزیزُ العلّام. إنّا کَتَبنا لکلّ ابنٍ خدمة أبیه کذلک قَدَّرنَا الأمر فی الکتاب." (لئالی درخشان، ص414 / مضمون: اگر از او در خدمت به تو کوتاهی شده، او را عفو کن و از او راضی باش. اینچنین سلطان امر به تو امر می‌کند. او عزیز و علّام است. ما واجب کردیم بر هر فرزندی خدمت پدر [و مادرش] را. اینچنین امر را مقدّر کردیم در کتاب.)

این تأکید حضرت بهاءالله گویای اهمّیت پدر و مادر و خدمت به آنها است. اگر فرزندان کوتاهی کنند، یا کسی آنها را به تمرّد از پدر و مادر فرا بخواند، قطعاً نظر لطف حقّ از آنها گرفته خواهد شد. زیرا نصّ مبارک است که با اطاعت از والدین و احترام و تکریم آنها و کسب رضای ایشان است که خیر از سحاب رحمت الهی بر آنها نازل خواهد شد.

اهمّیت خدمت به خانوادۀ شهدا

شهدا نفوسی هستند که جان در ره جانان فدا کرده‌اند و خانواده خود را رها کرده‌اند. لهذا، خانواده شهدا نزد حق بسیار عزیزند و شایان مراعات و خدمت. بدین لحاظ است که طلعات مقدّسه بر این مطلب تأکید دارند که احبّاء باید به خدمت خانواده شهدا قیام کنند. حضرت عبدالبهاء در لوحی خطاب به جناب محمّدطاهر مالمیری می‌فرمایند:

"ای ثابت بر پیمان، نسیم معطّری از حدیقۀ دل و جان تو می‌وزد و رائحۀ خوشی به مشام مشتاقان می‌رسد. حقّا که ثابتی و راسخ و نابتی و فائز. به خدمت حق قیام داری و زبان به ستایش یزدان بیارایی؛ یتیمان شهدا را می‌نوازی و بازماندگان سُعدا را مهربانی می‌نمایی. امّا محفل روحانی یزد نرد خدمت باختند و در میدان عبودیت بتاختند و در قطب عالم به محبّت جمال قدم عَلَم برافراختند. إنّی أبتَهِلُ إلَی الله و أتضرّع الیه أن یَجعَلَهُم آیاتِ الهُدی و رایاتِ التّقوی و قدوةً بها یقتدی و اسوةً بها یهتدی.

اذن حضور خواسته بودی من نیز در نهایت اشتیاقم. ولکن من بالوکاله از تو زیارت نمایم و تو بالنّیابه از من خدمت ایشان می‌نمایی و عبودیت بازماندگان شهدا می‌فرمایی. روحی لهمُ الفدا؛ کینوتی لهُمُ الفدا؛ ذاتیتی لهُمُ الفدا. قسم به حق که اگر موانعی حائل نبود و حرّیّت و آزادی حاصل، این زندانی سر را پا می‌نمود و به آن دیار می‌شتافت که شاید به خدمت آن بقایای شهدا موفّق گردد. لهذا نهایت آمال چنین است که تو موفّق گردی و مؤیَّد شوی و به خدمت کوشی. دیگر با وجود این اختیار با شما است. هر طور خوش داری مُجریٰ داری مُجریٰ دار. مقبول است و محبوب. و علیک البهاء الأبهی. ع‌ع 17 ربیع2، 1302 (خاطرات مالمیری، ص286)

اهمّیت عمل الیوم

عبودیت که ناشی از عشق به خداوند است ممکن است به هر نوعی ظاهر شود. گاهی عملی بس کوچک در مرآت علم الهی مانند کوه مشاهده می‌گردد. نصّ جمال مبارک است که، "امروز بابی مفتوحست اوسع از سموات و ارض و لحاظ فضل مقصود عالميان متوجه کل. عمل بسيار جزئی در مرآت علم الهی اکبر از جبل مشاهده مي‌شود. يک قطره آب اگر در سبيلش داده شود در آن مرآت، دريا ديده مي‌شود. چه که اين يوم يوميست که در جميع کتب حق جل جلاله انبيا و اصفيای خود را به آن بشارت فرموده." (مجلّه عندلیب، شماره 40، ص3)

بنابراین، نظر به کوچک و بزرگی خدمت نباید نمود. چه بسا خدمتی که با حُسن نیت و در کمال خلوص صورت گرفته نزد خداوند بسیار مقبول واقع شود مگر نه آن که به نصّ کتاب اقدس "عُلِّقَ کُلُّ شیءٍ بقبولی." (اقدس، بند 36 / آثار قلم اعلی، ج2، ص59) برای نمونه به نظر عنایت جمال مبارک به احبّائی که اقدام به ارسال قلمۀ انار نموده‌اند توجّه نماییم:

در لوحی از جمال قدم به امضاء خادم‌الله چنین مسطور، "ذکر جناب ملّا محمّدعلی طبیب علیه بهاءالله را نمودند. بعد از عرض در حضور، یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد لتقرّ عینه بمشاهدة آثارالله ربّ العالمین. قلمۀ زرشک مرسلۀ ایشان در بستان وارد. اجره علی الله. اعمال این یوم از سیّد اعمال لدی الله مذکور. طوبی لمن فاز. یسئلُ الخادمُ رَبَّهُ بأن یؤیِّدَ عبادَه علی ما یُحبُّ و یَرضی و لایمنعَهُم عن فیوضات ایّامه. إنّه علی کلّ شیءٍ قدیر.

ذکر جناب محمّدقلی‌خان علیه بهاءالله رانمودند که ایشان هم در ارسال قلمۀ انار اقدام فرمودند. هنیئاً لجنابه. ذکرشان در پیشگاه حضور به شرف اصغا فائز. این بس واضح و معلوم که این گونه امور مع آن که در این ایّام مخصوص نزد اولیای حق جلّ جلاله مقامی نداشته، ولکن نزد حق مقامش عالی. چه که مُدِلّ است بر اقبال و محبّت و خدمت إنّه لایضیّعُ أجر المحسنین. ذرّۀ عمل الیوم در افق اعلی به مثابۀ شمس مشاهده می‌شود و قطره مانند بحر. این است یک مقام از مقامات فضل. طوبی للفائزین. لذا یک لوح مخصوص از سمآء رحمت مرحمت الهی نازل و ارسال شد. انشاءالله به لقایش فائز شوند." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 44، ص225)

خدمت و عبودیت جمال مبارک

فردی از احبّاء عریضه‌ای خدمت جمال مبارک فرستاد و ضمن مطالب گوناگونی که مرقوم داشت، طالب خدمت کردن به آن حضرت شد. جمال قدم در لوحی که خطاب به او عنایت فرمودند به کلامی قائل شدند که درسی بزرگ برای جمیع بندگان الهی خواهد بود. ابتدا کلام مبارک و سپس مضمون آن به فارسی نقل خواهد شد. این بیان مبارک درسی زیبنده برای جمیع ما است:

"و امّا ما أرَدْتَ خدمتی؛ إنّی عبدٌ مِن عبادِ الله و اُحِبُّ أن أخْدِمَ ﭐلّذینَ هُمْ آمَنوا بالله و آیاتِهِ بنفسی و جسدی و کانَ اللهُ عَلیٰ ما أقولُ شهید؛ و مَن یکونُ خادماً کیفَ یأخُذُ خادماً لِنفسِهِ و هذا ذَنْبٌ لایُقاسُ بذَنْبٍ إنْ أنتَ مِنَ العارفین و اُحِبُّ أنْ أکونَ خادماً لأحِبّاءِالله و أصفیائِهِ و أخْفَضُ جِناحی لِلَّذینَهُم أرادوا وَجْهَهُ بِقَولِهِ فَاخْفَضْ جَناحَکَ لِلْمؤمنینَ و السّلامُ علَیکَ مِن هٰذَا المسجونِ الوحیدِ الغریب." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 81، ص107 / مضمون: و امّا این که خدمت کردن به مرا خواستی؛ من بنده ای از بندگان خداوندم و دوست دارم به کسانی که به خدای و آیاتش ایمان آورده اند به نفسم و جسدم خدمت کنم و خداوند بر آنچه میگویم گواه است. و کسی که خودش خادم است چگونه خادمی از برای خویش بگیرد و این گناهی است که هیچ گناهی با آن قابل مقایسه نیست اگر تو هستی از عارفان و دوست دارم که خادم یاران الهی و برگزیدگان او باشم و سر خضوع و فروتنی در مقابل کسانی که طالب رضای (یا لقای) الهی هستند فرود آورم که فرمود "با مؤمنان فروتنی کن." و سلام بر تو باد از سوی این زندانی تنهای غریب. [عبارت "و اخفض جناحک للمؤمنین" در سورۀ قرآنی حجر، آیۀ 88، نازل شده است.])

مناجات آزادی بنده

جالب است که وقتی یکی از نفوسی که در خدمت حضرت بهاءالله بود تقاضای آزادی کرد جمال قدم در مناجاتی به بندگی خود شهادت دادند. حضرت بهاءالله در این مناجات فرمودند:

"فَسُبحانَکَ اللّهمّ یا الهی إذاً قام مملوکٌ لدی باب مملوکٍ اُخریٰ و أرادَ مِن هذَا المملوکِ حُرّیّةَ نفسِهِ بعدَ الّذی کانَ مالکُهُ مملوکاً لنفسِکَ و خادماً لحضرتک و فانیاً لدی ظهورات ربوبیّتک و أشهدُ حینَئِذٍ بین یدیک بما تشهدُ لنفسک بنفسک بأنّک أنت الله لا إله إلّا أنت لم‌تَزَلْ کُنتَ فی علوِّ القدرةِ و القوّةِ و الجلال و لاتزالُ تکونُ فی سموّ العزّةِ و الهَیبَةِ و الجمال. کُلُّ الملوک مملوکٌ لدی باب رحمتِکَ و کُلُّ الأغنیآء فقرآءٌ لدی شاطئ قدس سلطنتک و کُلُّ الکُبَرآء صُغَرآءٌ فی ساحة عزّ مرحمتک و مع ذلکَ کیفَ یقدَرُ هذا المملوکُ أنْ یدّعیَ فی نفسِهِ مالکیّة أحدٍ بل وجودُهُ فی ساحة عزّک ذنبٌ لن‌یعادلَهُ ذنبٌ فی مملکتک. فسبحانَک فسبحانک عن کلّ ذلک و عمّا یَصِفُک الواصفونَ و عمّا یذکُرُکَ الذّاکرون و حینَئِذٍ یا إلهی لمّا طلَبَ مِن هذا العبدِ حُرّیّةَ نفسِهِ لذا اُشهِدُکَ حینَئِذٍ بأنّی أطلَقْتُهُ فی سبیلِک و حَرَّرْتُهُ لإسمِکَ و فَکَّیتُ عُنُقَهُ عن حبلِ العبودیّة لیَعبُدَکَ فی آناءِ اللَّیلِ و أطرافِ النّهار و لئَلّا تَفُکَّ عُنُقی عن حبلِ عبودیّتک و إنَّ هذا أمَلی و رَجائی و إنَّک أنت عَلی ذلک لَشهیدٌ قدیر." (نسخۀ خطّی / مضمون: مقدّسی تو ای خدای من آنگاه که بنده‌ای به درگاه بندۀ دیگری آمد و آزادی خویش را خواست با آن که مولای او خود بندۀ تو و خدمتگزار حضرتت و فانی در مقابل ظهورات ربوبیت تو است و شهادت می‌دهم در این هنگام در مقابل تو به آنچه که خود در حق خویشتن شهادت می‌دهی به این که تو خدای یکتایی و نیست خدایی جز تو. همیشه در بلندای قدرت و قوّت و جلال بوده‌ای و همواره در بلندای عزّت و هیبت و جمال خواهی بود. کلّ پادشاهان بندگان درگاه رحمت تو و جمیع ثروتمندان در کنارۀ دریای قدس سلطنت تو فقیرند و جمیع بزرگان در ساحت عزّ مرحمت تو کوچک و ناچیزند و با این همه این بنده چگونه می‌تواند خودش مدّعی مالکیت کسی شود بلکه وجودش در ساحت عزّ تو گناهی است که هیچ گناهی در پهنۀ آفرینش تو همانند آن نیست. مقدّسی تو از جمیع اینها و هر آنچه که هر کسی تو را وصف کند و هر ذاکری تو را ذکر نماید. در این حین، ای خدای من، چون او از این عبد تقاضای آزادی نموده، پس تو را گواه می‌گیرم که اینک او را در راه تو رهایی بخشیدم و به اسم تو آزادش ساختم و گردنش را از ریسمان بندگی فارغ نمودم تا شب و روز به عبودیت تو مشغول باشد که مبادا گردن مرا از ریسمان عبودیت خود محروم فرمایی و این است آرزوی من و تقاضای من و تو بر این همه شاهد و توانایی.)

نفوس سه قسمند

بی‌گمان نفوس انسانی یکسان نیستند. هر کسی در اطاعت از هدایات الهی در نقطه‌ای واقف است و به نحوی رفتار می‌کند. چون مأمور هستیم که، "حاسب نفسَک فی کلّ یوم قبل أن تُحاسَب" (کلمات مکنونه عربی، فقره 31)، حال ببینیم ما در کدام نقطه و جایگاه هستیم. چه می‌کنیم و در چه سبیلی حرکت می‌کنیم. آیا طبق وصایای مبارکه حرکت می‌کنیم یا در قید نفس و هوای خویش هستیم و هر کاری را به نحوی توجیه می‌نماییم و بگوییم که اگر چنین کردم در جواب فلان عمل بود و اگر این حقّ را زائل و پایمال کردم در پاسخ به فلان کار بود، اگر نسبت به والدین قصور کردم به جهت رفتار آنها با من بود و غیره. حضرت عبدالبهآء نفوس را سه قسم می‌دانند. در لوح مبارک چنین نازل:

"دوستانا يارانا نفوس و اشخاص بر سه قسم منقسم گشته‌اند: قسمی ظالم علی نفسه يعنی نفوسی که به کلّی خود را از رحمت نيّر آفاق چون ناقضين ميثاق محروم نمايند. و قسمی متوسّط‌الحال و مقتصد الاحوال يعنی نفوسی که معترف به وحدانيّت الهيّه و فردانيّت ربانیه و رحمانيّت جمال قدم جلّ اسمه و به عهد و پيمان مذعن ولی چنان که مقتضای اين اعتراف و اذعان است عامل و قائم نه؛ و قسم ثالث سابق الی الخيرات است يعنی نفوس قدسيّه‌ای که منجذب نفحات ملکوت ابهی هستند و مشتعل به نار محبّت‌اللّه و ثابت و راسخ بر عهد و پيمان و قائم بر خدمت امر جمال رحمن و ناطق به ثنای يزدان و موفّق بر عبوديّت جمال ابهی چون عبدالبهاء.

اين است که می‌فرمايد «منهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق الی الخيرات.»" (مُنتخباتی از مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج3، ص ١٢٥)

جسم و جان در خدمت خدا

جالب است که در نظر مرکز میثاق اعظم موهبت آن است که کلّ وجود انسان در سبیل خدمت حرکت کند و جز این هیچ مدّ نظرش نباشد. زیرا همه چیز فانی است غیر از خدمتی که به درگاه حق و برای ارتقاء خلق انجام شود. حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند، "اگر از برای نفسی اسبابی فراهم بیاید که این قوای جسمانیش را و این اعضاء و ارکانش را در سبیل خدمت جمال مبارک صرف کند، موهبتی اعظم از این نمی‌شود و در نهایت هم به شهادت فائز شود. این قوای جسمانی انسان اگر در سبیل هوا و هوس متلاشی شود، دیگر چه حسرتی اعظم از آن. اوقات گذشت، قوا به تحلیل رفت، بدن آب شد، اعضاء و اعصاب از هم پاشید، نَفَس آخر رسید؛ امّا در چه افکاری؟ امّا در چه گذشت؟ در هوی و هوس و نتیجه حسرت و ندامت ابدی. دیگر ذلّتی اعظم از این نمی‌شود. ذلک هو الخسران المبین. امّا اگر ببینید الحمدلله به فضل و موهبت جمال مبارک جانش، دلش، روحش، اعضایش، قوایش، ارکانش، جمیع در سبیل محبّت‌الله، در بلایا و محن و رزایا گذشته، چه سروری اعظم از این. من که موفّق نشدم، انشاءالله شماها به این موهبت مؤیَّد گردید." (مناهج‌الاحکام، ج1، ص192)

تکلیف احبّاء

ای یار مهربان، سؤال از تکلیف فرموده بودی؛ تکلیف این است که شریک و سهیم عبدالبهآء گردی و به عبودیّت آستان مقدّس در کمال انقطاع قیام نمایی. از جان بگذری و از جمیع مَن فِی الوجود چشم پوشی و با دلی پاک و رخی تابناک در انجمن ابرار به ثنای پروردگار بپردازی و در کمال خضوع و خشوع و پاکی و بندگی و آزادگی در حضور احبّاء رحمن به خدمت موفّق شوی. این است تکلیف مخلصین و این است صفت مقرّبین. ولی باید حکمت نازله در صحف الٓهی را منظور دارید تا سبب فزع و جزع نادانان و متکبّران از رؤساء ادیان نشود. زیرا در یوم فزع اَقدام ضعفا بلغزد و اطفال شیرخوار از ثدی عنایت محروم مانند. لأنّ الأمر عظیمٌ عظیم و الحمل ثقیلٌ ثقیل فأبین أن یحمِلْنَها فَحَمَلَهَا الإنسان و علیک التّحیّة و الثّناء. ع‌ع (آهنگ بدیع، سال 16، شماره 10)

پرواز به اوج به بال و پر عبودیت

تردیدی نیست که همگان مایل به عروج و صعود به درگاه ربّ محمودند؛ یعنی تقرّب به بارگاه الهی جویند و اوج نامتناهی جویند. امّا برای این پرواز باید بال و پری مناسب داشت تا امکان طیَران فراهم آید. حضرت عبدالبهاء تنها بال و پر مناسب را عبودیت می‌دانند:

"هوالابهی ای منجذب به شمیم نسیم عنایت، سرّ یزدان و راز رحمن را در آئینۀ حقیقت و دریای عبودیت اکتشاف و پرتو جهان‌افروز بزرگی و آزادگی و رستگاری را در مطلع بندگی و خاکساری آستان پروردگار مشاهده کن. در حیّز امکان، تا عنان لامکان، بلندی و صعود و ترقّی، جز به بال و پر عبودیت نتوان و قربیت حضرت مقدّسه جز به تحریک جناح رقیّت ممکن نه. پس، بدان که منتهی آرزوی این مرغ بی پر و بال پرواز در اوج بندگیست نه آزادگی؛ و طیَران در حضیض چاکریست نه فلک سروَری. پس، تا توانی مرا به این صفت بخوان و به این نعت ستایش کن تا دلم خرّم گردد و جانم به شادی همدم. جمال قدم، اسم اعظم، روحی لأحبّائه الفدا، تاج بندگی را بر تارک این عبد از اکلیل سروَری ترجیح داده. چه که به این مفتخر و متباهی بوده و هستم. ع‌ع" (اخبار امری، 2 آذرماه 1350)

اوّل وصیت حضرت عبدالبهاء عبودیت درگاه احدیت است

با توجّه به مواردی که ذکر شد، باید گوش هوش به توصیه‌های مرکز میثاق ربّ آفاق سپرد که چنین بیان می‌فرایند:

"هوالله ای یاران الهی، اوّل وصیت این عبد این است که در عبودیت آستان یزدان شریک و سهیم عبدالبهآء گردید و به جان و دل بکوشید که به این موهبت عظمی موفّق شویم. زیرا در عالم وجود، بندگی آن درگاه، مقام محمود است و در حیّز شهود، موهبت ربّ ودود. فَوَاللهِ الّذی لا إلٓه إلّا هو که هر عزّتی ذلّت محض است و هر مقامی پست و بی‌ثمر؛ مگر ملازمت آستان و روش راستان و از ارکان اعظم عبودیت، خدمت ملل و امم. لهذا باید بندگان آن آستان خود را فدای جمیع اهل امکان نمایند و به دل و جان بکوشند تا آن که خدمتی به عالم انسان نمایند..." (اخبار امری، شماره 8، سال 53، 10 مردادماه 1353)

حبّ عبدالبهاء به بندگان جمال ابهی

بندگی جمال ابهی آنقدر نزد مبیّن آیات اهمّیت دارد که نهایت درجۀ محبّت خود به آنها را ابراز می‌دارد و این در واقع در اثر فروتنی و محویت احبّای الهی است که بین قلب آن مولای مهربار و احبّاء ارتباط برقرار می‌شود به نحوی که می‌فرماید، "الله ابهی ای یاران حقیقی، چه نویسم که قلب در نهایت انجذاب است و روح در غایت اشتیاق؛ آتشی از محبّت‌الله در دل افروخته و شمعی در زجاجۀ قلب روشن گشته که چون یاد یاران خطور کند شعله‌اش جهانسوز گردد و زبانه‌اش عالم‌افروز. ملاحظه کنید که در این بساط چه‌قدر محترمید، زیرا بند بندگی جمال قدم به گردن دارید و حلقۀ عبودیت اسم اعظم در گوش. پس به آنچه سزاوار این عبودیت و بندگی است مُجریٰ دارید تا رُخ در ملکوت ابهی بر افروزید. ع‌ع (مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهآء، شماره 87، ص443)

درسی از بهلول و جناب میرزا حیدرعلی اصفهانی در فروتنی

در پایان این گفتار به نکته‌ای دربارۀ فروتنی که از ویژگی‌های عبودیت است اشارتی بشود و یادی از بهلول گردد و درسی از جناب میرزا حیدرعلی اصفهانی فرا گیریم. جناب بدیع بشرویی در نقل بیانات شفاهی حضرت عبدالبهاء می‌نویسد، "بعد ذکر خلفای بنی عبّاس شد که سی و هفت نفر بر تخت خلافت نشستند و همه مقیَّد به نام و نشان؛ و از هیچ کدام نام و نشانی نمانده. ولی بهلول چون دیوانۀ خدا نامیده شده بود، تازه قبّه و بارگاه برایش می‌سازند. این است که همه چیز از برای نفوسی است که هیچ نمی‌خواهند، منقطع از هر چیز هستند. جز رضای جمال مبارک آرزویی ندارند و جز به خدمت امرالله به امری نپردازند. از نام بیزارند و از نشان در کنار." (در ظلّ شجرۀ میثاق، ص142)

درسی هم از جناب حاجی میرزا حیدرعلی اصفهانی فرا گیریم که از طرفی به اسفار گسترده برای تبلیغ و خدمت به امرالله و از طرفی به تحمّل مشقّات و حبس و زجر و از سویی به بندگی و فروتنی شهرت دارند. ایشان اواخر کتاب جاودانی خود، بهجت‌الصّدور، مرقوم داشته‌اند:

"بدون ادنی قابليت و لياقتی و در جهتی از جهات صوری و معنوی جزيی زيادتی نداشتن، هر نفسی هر جا می‌رفت و بر هر کس وارد می‌شد کمال محبّت و مرحمت و عطوفت و خضوع و خشوع و افتادگی و مهربانی را لله و خالصاً لوجه‌الله مي‌فرمودند و همه جا عزيز و محترم و مطاع و مکرّم بوديم و در حقيقت اوليه احباب هر جايی خود مبلّغ امرالله بودند که به زحمت و محنت کسب و تجارت و زراعت و اقتراف می‌فرمودند و مصروف ضيافت و مهمانی فانی و امثاله می‌نمودند و فانيان را اسباب و آلات تبليغ امرالله و جان‌فشانی خودشان می‌فرمودند. پس فانی و امثاله که به اسم‌الله سير بلاد می‌نمودند و به صِرف فضل من دون استحقاق اسماً منادی امرالله بودند از چيزی نگذشتيم، همه چيز يافتيم و چيزی فدا ننموديم. همه، همهء چيزها را لله برای ما فدا نمودند. زحمتی نکشيديم. احبّاءالله جان‌فشانی نمودند و از همه چيز گذشتند و به حقيقت فدا نمودند.

حاجی ملّا علی کنی، که اوّل عالِم طهران و حجّة‌الاسلام ايرانيان و الدّ دشمن بهائيان بود دربارهء مرحوم متصاعد الی الله آقا سيد ابوطالب نجل سعيد حضرت متعارج الی مقعد صدق ظلّ مليک مقتدر آقا ميرزا موسای قمی روحی لتربتها الفدا که به اسم‌الله از قم متواری شده بود و اموالش را متولّی‌باشی و متولّی‌های قم ضبط نموده بودند و (در) شهادتش می‌کوشيدند، گفته بود (يعنی حاجی ملّا علی در حقّ آقا سيد ابواطالب): "اگر اهل خدا است امری را حق دانسته است و لله از هر راحت و عزّت و آسايش گذشته است و اگر اهل دنياست (هر) کجا و (هر) جا که برود لله به صِرف خلوص ارادت هزار نفر از صميم قلوبشان او را دوست دارند و به دل و جان خدمتش نمايند و رعايت و صيانت و حمايتش نمايند و او را بر عيال و اطفال خود مقدّم دارند و ترجيح دهند و «يؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة». من حجّة‌الاسلام و رئيسم و جميع اهالی طهران بل ايران به من محتاجند و کمک و اعانت بسياری هم نموده‌ام و بسياری را هم از مهالک نجات داده‌ام معذلک کلُّهُ دو نفر ندارم که به‌راستی و درستی خدمتم کنند. کلّ به نفاق و احتياج اظهار ارادت می‌نمايند و اين شخص را به جان جان فشانی مي‌نمايند.»"

بعد، جناب میرزا حیدرعلی نتیجه‌گیری می‌کنند که، "پس فانی و امثاله در ظلّ امرالله به منتهی عزّت و سعادت رسيديم من دون اين که زحمتی بکشيم و فضل الهی چنان که تا حال همه جا و همه وقت صدهزار فرسخ استقبالش فرموده، بعد هم بيشتر اميدوار است استقبالش فرمايد. چه که گذشته آئينه آينده است و در جميع عوالم لانهايه و الهيه با اهل بهاء در ظلّ اهل بهاء در ظلال فضل بی منتهی محشورشويم. فانی حبس شد؛ هميشه در جميع دول عالم همه قبيل اشخاص به جهت فضائع که نعوذ بالله محبوس و معذّبند. زهی فخر و مباهات و شرف و عزّت که به اسم‌الله واقع شده است. چنان که در حبس هم معزّز و مفتخر بوده است." (بهجت الصدور، حاجي ميرزا حيدرعلي اصفهاني، ص٤٢٩-٤٣٠)

منابع
محتویات