رجال خلف سرادق عصمت

فاروق ایزدی‌نیا
نسخه اصل فارسی

رجال خلف سرادق عصمت

فاروق ایزدی‌نیا

مقدّمه

در آثار مبارکه وعده داده شده است که نفوسی در آتیۀ ایّام مبعوث خواهند شد که دارای صفات خاصّی هستند و این افراد به نصرت امر مبارک قیام خواهند کرد. این افراد دارای صفاتی هستند که به طور پراکنده در بیانات مبارکه مشاهده می‌شود. وعدۀ ظهور این نفوس بعضاً به صورت قطعی و بعضاً به صورت دعا داده شده است. گاهی اوقات نیز مشروط به شرایطی شده است.

عناوینی که برای این نفوس به کار رفته به صُوَر مختلف بیان گردیده که گویای اهمّیت آنها است. شاید بتوان گفت که هر یک از افراد احبّاء به طور بالقوّه واجد شرایط مبعوث شدن هستند، امّا قدم گذاشتن در این سبیل نیاز به شهامتی دارد که از ژرفنای دل انسان نشأت گرفته باشد؛ دلی که روحش معرفت‌الله، زینتش اقرار به "یفعل الله ما یشاء"، ثوبش "تقوی‌الله، و کمال آن استقامت در سبیل امرالله" باشد (اقتدارات، ص162).

از آن گذشته این نفوس باید از ثمر شجرۀ اثبات بهره برده و در زمرۀ نفوسی قرار داشته باشند که در حین عبور از صراط مستقیم الهی ابداً نلغزند و در کمال استقامت ظاهر شوند. نه شبهات نفوس مردوده در آنها تأثیر گذارد و نه لغزش صاحبان اسماء ایمان آنها را متزلزل سازد. وفای به عهد را سرلوحۀ کردار و رفتار خود قرار دهند و ابداً از آن عدول ننمایند و جز در سبیل فنای از نفس و بقای فی الله قدم نگذارند.

در این وجیزه سعی خواهد شد وعود الهیّه مورد بررسی قرار گیرد و صفات نفوس مزبور مطالعه شود. از آنجا که تا کنون به احدی از احبّای الهی اشاره نشده که در زمرۀ این نفوس هستند، در این باب سخنی به میان نخواهد آمد.

وعود الهیّه

اوّلین مرتبه که ندای الهی بلند شد و این وعده به سمع مظهر ظهور الهی رسید، در سیاه‌چال طهران بود. طلعت قدم وقتی دربارۀ دوران مسجونی در آن سجن انتن سخن می‌گویند، به چندین واقعه اشاره دارند. آنچه که در اینجا مدّ نظر است، ظهور آثار وحی در هیکل مبارک است و آن عبارت از دو مطلب است. اوّل موردی که به ریختن رودخانۀ عظیمی از جهت اعلای رأس بر صدر تشبیه شده است و در بین اهل بهاء به اوّلین مرحلۀ اظهار امر جمال مبارک معروف است. حضرت عبدالبهاء در تبیین عبارت "از جهت اعلای رأس چیزی بر صدر می‌ریخت" می‌فرمایند، " اين بيانی که می‎‌فرمايد «از اعلای رأس بر صدر می‎‌ريخت» آن ظهور و تجلّيّات است که بذاته لذاته است و نار محبّت است که مشتعل بنفسه لنفسه است. «آمن الرّسول بما أنزل اليه» و همچنين ظهور و تجلّی حرارت و شعاع آفتاب است در مرآت حقيقی خود. اين فيوضاتی است و تجلّيّاتی است از ظاهر در مُظهر" (محاضرات‎،‌ ج1‎،‌ ص193).

با توجّه به این مطلب که این فیوضات و تجلّیات از ظاهر در مُظهر است، بیان دوم نیز جز همان نتواند بود که می‌فرماید، "سوف یبعث الله کنوزَ الأرض و هُم رجالٌ ینصرونک بک و باسمک الّذی به أحیا الله افئدة العارفین" (لوح خطاب به شیخ نجفی، ص17 – مضمون به فارسی: به زودی خداوند گنج‌های زمین را مبعوث خواهد کرد و آنها افرادی هستند که تو را به خودت و اسمت که به آن خداوند قلوب عارفین را حیات بخشیده، نصرت خواهند کرد).

وعدۀ ظهور این نفوس مقدّسه در سایر آثار مبارکه تکرار شد. در لوح دیگری جمال مبارک می‌فرمایند، "حق جلّ جلاله را خلف سرادق عصمت عبادی است که منع نمی‌نماید ایشان را نعیق ناعق و نعیب فاسق..." (حدیقۀ عرفان، ص131). این معنی در سورةالبیان نیز نازل شده است. در آنجا می‌فرمایند، "و لله خلف سرادق القدس عبادٌ یظهرن فی الأرض و ینصرنّ هذا الأمر و لن‌یخافنّ مِن أحدٍ ولو یحاربنّ معهم کلّ الخلائق اجمعین" و در وصف آنها می‌فرمایند، "اولئک یقومنّ بین السّموات و الأرض و یذکرنّ الله بأعلی ندائهم و یدعون النّاس إلی صراط الله العزیز الحمید" (آثار قلم اعلی، ج4، ص109).

این نویدها در سورةالهیکل نیز مطرح شده و به انحاء مختلف وعدۀ قطعی ظهور نفوسی که از اعضاء تمثیلی هیکل کسب قوّت و الهام می‌کنند تصریح می‌شود. این وعده‌ها تا بدانجا ادامه می‌یابد که حضرت عبدالبهاء نیز ذکری از آن به میان می‌آورند که "جمال قدم به اين عبد وعده فرموده‎‌اند که نفوسی مبعوث گردند که آيت هدی باشند" (منتخباتی از مکاتیب، ج1، ص242).

آنچه که در این وعده‌ها چشمگیر است، آن که این نفوس مقدّسه "خلف سرادق عصمت" یا "اکمام قدرت" یا "خلف أستار عصمت الهی" قرار دارند که تلویحاً گویای آن است که احتمالاً به این عالم هنوز قدم نگذاشته‌اند و بالاخصّ بیان مبارک جمال قدم که "يد قدرت محيطهء الهيّه نفوسی چند خلق فرمايد که جميع احجاب را خرق نمايند" (مائدۀ آسمانی، ج7، ص25) تلویحاً دالّ بر آن است که این افراد هنوز خلق نشده‌اند و باید در زمانی که در علم حق مکنون و مخزون است قدم به این عالم گذارند.

این بعث مخصوص جایی دون جای دیگر نمی‌تواند باشد. برای مثال حضرت عبدالبهاء وعدۀ بعث نفوسی در لندن را نیز داده‌اند: "نظر به اين منما که اهل لندن به غفلت گرفتار بلکه جميع عالم به منفعت ذاتيّه و اغراض نفسانيّه مبتلا و شب و روز مشغول به دنيا. زيرا نفثات روح‌القدس عاقبت تأثير نمايد و در لندن نفوسی مبعوث فرمايد که شمع افروخته عالم انسانی گردند و ستارۀ درخشندۀ افق حقيقت شوند" (مکاتیب عبدالبهاء، ج3، ص470).

حضرت عبدالبهاء اظهار امیدواری می‌فرمایند که این نفوس به زودی مبعوث گردند. ایادی امرالله، جناب طرازالله سمندری، در 21 شعبان 1323 قمری در یادداشت‌های خود می‌نویسند، "فرمودند من بسیار نگرانم و قلب من مضطرب است که مبادا بعد از من احبّاء فتور کنند و از فتور آنان بعض خلق عالم خشنود شوند و بگویند امر موقوف شد و خوابید. خیر، باید بیشتر همّت کنند و جانفشانی نمایند و امرالله را مهمّ شمرند و شب و روز آرام نگیرند. علّت این که من بعد از صعود مبارک پرده‌ها را گشودم به خاطر خلق بود که نگویند جمال قدم صعود کردند و امر موقوف شد. می‌دانید که بعد از صعود جمال قدم صیت امرالله بلندتر شد و صوت آن عالم را احاطه نمود و اشراقات شمس حقیقت شرق و غرب را منوّر فرمود... حال هم همینطور باید باشد.

بعد فرمودند فرق است مابین نفوسی که شب و روز به کسب و کار مشغولند و شب مناجات و لوحی می‌خوانند و ذکر حقّ می‌گویند با نفوسی که همّتشان بتمامه مصروف تبلیغ و خدمت است و با انجذاب و اشتعال به نشر نفحات پروردگار مشغولند.

فرمودند ملاحظه می‌کنی که این اوقات ما به جز مطالب مهمّ و واجب چیزی نمی‌نویسیم... بعد فرمودند من منتظرم نفوسی مبعوث شوند و کلّ اوقات خویش را صرف امرالله نمایند. الحمدلله جمیع احبّاء اهل وفاء هستند و کلّ وفا نمودند. ولکن من می‌خواهم وفا و جمیع خدمات آنان روز به روز ازدیاد یابد. حضرت سیّدالشّهداء، روح الوجود له الفدا هل مِن ناصرٍ فرمود و یکی از دوستان و فدائیان جمال قدم هل مِن ناظر." (طراز الهی، ص7-266).

زمانی که مصائب حضرت عبدالبهاء رو به فزونی گذاشت و جنود شبهات از جمیع جهات هیکل مبارک را احاطه نمود و دشمنان امرالله، اعم از داخلی و خارجی، به هیکل مبارک هجوم آورده بودند، در مناجاتی مؤثّر و حزین به بلایای خود اشاره فرموده تقرّب یوم عروج و صعود طلعت اطهر به سوی جمال قدیم الهی را تقاضا کردند و سپس از طلعت ابهی تقاضا نمودند که، "أنجِذنی بقبیلٍ مِنَ الملائکةِ المقرَّبین مِن ملکوتک الأبهی و انصُرنی بنزول جیوشٍ متوسّمین مِن ملأکَ الأعلی کما وَعَدتَنی حینَ اندکّ طور وجودی مِن تجلّیک علی سیناء الظّهور مشهدِ اللّقاء و إنّی مطمئنّ القلبِ متیّقنُ الفؤادِ أنّک تُنجِزُ وعدَک الحقّ و قولَکَ الصّدق یا محبوبَ مَن فی الأرض و السّمآء" (ایّام تسعه، ص437 – مضمون: با گروهی از ملائکۀ مقرّبین از ملکوت ابهایت وعده‌ات به مرا وفا نما و به نزول لشکریان هوشمند از ملأ اعلایت مرا نصرت بخش؛ همانطور که به من وعده دادی هنگامی که کوه وجود من از تجلّی تو بر سینای ظهور، محلّ حضور و اجتماع برای لقای تو، منهدم شد؛ و من قلبم مطمئن و فؤادم در یقین تام است که تو به وعده‌ات که حقّ است و گفتارت که صدق است، ای محبوب کسانی که در زمین و آسمانند، وفا خواهی کرد.)

حضرت عبدالبهاء در ادامۀ این مناجات صفاتی را نیز برای این نفوس که قرار است طبق وعدۀ الهی مبعوث شوند ذکر می‌فرمایند، "فَاخلُقِ اللّهمّ نفوساً زکیّةً و قلوباً صافیّةً و وجوهاً نورآءً و جباهاً بَیضاءً و صدوراً منشرحةً بآیاتِ قدسک یا ربّی الأبهی و ألسُناً ناطقةً بذکرک یا ذَا الأسماءِ الحُسنی و کینوناتٍ لطیفةً صافیّةً مستنبئَةً عنک یا ربَّ السّمواتِ العُلی" (مضمون: پس بیافرین ای خدای من افرادی را با نفس‌های پاک و قلوب صاف و چهره‌های نورانی و پیشانی‌های درخشان و سینه‌های گشاده شده به آیات قدس تو ای پروردگار ابهای من و زبانهای ناطق به ذکر تو ای دارای نام‌های نیکو و وجودات لطیفۀ صافیه که از تو ای پروردگار آسمان‌های بلند خبر گیرند."

و در پایان وظائفی را که این نفوس زکیّه باید انجام دهند برمی‌شمارند، "لیقوموا علی نشرِ الآیات و إعلاء الکلمة و اِشهارِ البیّنات متمسّکین بالمیثاق و متشبّثین بعهدک یا ربّ الرّایات و یفتحوا قِلاعَ القلوب و مَعاقِلَ النّفوس و یُسَخِّروا الأرواح." (مضمون: تا قیام کنند به نشر آیات الهی و بلند کردن کلام ربّانی و ناموَر ساختن دلائل واضحۀ یزدانی در حالی که خودشان به عهد و میثاق تو ای پروردگار پرچم‌ها پای‌بندند، و دژهای قلوب و کوه‌های بلند مردمان را فتح کنند و ارواح را تسخیر نمایند.)

در کلام نهائی تصریح می‌فرمایند که افرادی با صفات فوق که به حصول این اهداف قیام نمایند، "فَإنَّهُم جنودُ ملکوتِک الأعلی یا ربّی الأبهی." (مضمون: پس به درستی که آنها هستند جنود ملکوت اعلای تو ای پروردگار ابهای من.)

عناوین این نفوس

نفوسی که وعدۀ مبعوث شدن آنها داده شده به عناوین مختلفی نامیده شده‌اند. ذیلاً به ذکر برخی موارد که در آثار مبارکه مشاهده شده مبادرت می‌شود:

اولی بأسٍ شدید

معروف‌ترین عنوانی که به این نفوس داده شده "اولی بأس" است. بأس در لغت به معنای "شهامت، شجاعت، قوّت، خوف، عذاب، گناه، مسئولیت، باک، حَرَج" (نوزده هزار لغت، ج1، ص127)، "دلیری و شجاعت، نیرو و قوّت، سنگدلی، عذاب، شکنجۀ سخت، باک، منع، خواری و نقصان، سختی و دشواری" (فرهنگ لاروس)، "خشم و غضب، ترس" (فرهنگ سخن) آمده است.

در آثار بهائی این عبارت فقط به معنای مثبت به کار نرفته، و به صورت منفی نیز مشاهده شده است. در بیانی از حضرت عبدالبهاء مذکور، "ای یاران ربّانی من چندی بود که تضییق شدید و قید و بند سلاسل حدید، و این مظلوم وحید و فرید، زیرا سبیل مقطوع، رفیق ممنوع، صدیق محروم، و عوانان محیط، مراقبان ذو بأسٍ شدید. هر دم بلائی و در هر نفس آلامی..." (مِن مکاتیب عبدالبهاء، ص249 / منتخبات مکاتیب، ج1، ص218).

این عبارت در قرآن کریم در چند موضع نازل شده است. حضرت اعلی در توقیع مبارک خطاب به محمّدشاه به آن استناد می‌فرمایند و سلطان را به فرماندهی آن قوم فرا می‌خوانند: "دو مطلب عمده هست مرا به آن حضرت: یکی در امر دین و آن این است که سلطان شوی قومی را که در قرآن خداوند «اولی بأسٍ شدید» در حق ایشان فرموده و رحم کنی نفس خود را از سخط خداوند در قیامت ... و اگر قبول نفرمائی خداوند عالم کسی را مبعوث فرماید لإقامة أمرِه و کان وعدالله مفعولاً..." (حضرت نقطه اولی، تألیف محمّدعلی فیضی، ص241 / عهد اعلی، ص217). در کتاب عهد اعلی (ص218) در مورد این قضیه آمده است، "مطلب اوّل که "سلطان شوی قومی را که خداوند در قرآن آن قوم را اولی بأسٍ شدید خطاب فرموده، منظور تبلیغ محمّدشاه به دیانت بابی بوده است. مفسّرین قرآن همه و بالاتّفاق "اولی بأسٍ شدید" را از گروه مردمی که در فارس زندگی می‌کنند تفسیر نموده‌اند."

اوّلین سوره‌ای که این عبارت در آن مشاهده می‌شود، سورۀ اسرا یا اسرائیل (آیۀ 5) است. در ابتدای این سوره دربارۀ بنی اسرائیل می‌فرماید که به آنها گفتیم که دو بار در زمین فساد خواهند کرد و بسیار سرکشی خواهند نمود. پس زمانی که وعدۀ اوّل رسید، "بَعَثنا علیکم عباداً لنا أولی بأسٍ شدید." در تفسیر صفی آمده است که دو فساد بنی اسرائیل قتل اشعیاء نبی و یحیی است و اولی بأسٍ شدید که علیه آنها برانگیخته شدند همانا بُخت‌ُ نصر و طیطوس رومی بوده است. امّا در این مورد فصل‌الخطاب را باید از مبیّن آیات شنید که دو فساد را فاصله گرفتن یهود از تعالیم کتاب تورات ذکر کرده و دو مورد بعث اولی بأسٍ شدید را بخت نصر و طیطوس ذکر کرده‌اند که این مورد مُهر تأییدی است بر تفاسیر اسلامی.1 در اینجا در واقع نفوسی که برای مجازات یهود برانگیخته شدند، خودشان مؤمن به ذات الهی نبودند، بلکه به صورت عوامل انتقام الهی به یهود متخلّف از اوامر الهی مهاجم گشتند و بر آنها سُلطه یافتند.

عبارت دوم در سورۀ نمل (آیۀ 33) مشاهده می‌شود. زمانی که مکتوب حضرت سلیمان نزد ملکۀ سبا رسید، او با مشاورانش به صحبت و مشورت نشست که چه کنند و آنها در جواب او گفتند که، "نحن أولوا قوة و أولوا بأس شديد و الأمر إليك فانظري ما ذا تأمرين." (مضمون: ما دارای قوّت و دارای بأس شدید هستیم و امر با تو است. بنگر تا چه امر فرمایی.) در این آیه کاملاً مشخّص است که صرفاً ادّعای برخورداری از این صفت از سوی بعضی مشاوران و بزرگان مملکت سبا مطرح شده است.

عبارت سوم در سورۀ فتح (آیۀ 16) مشاهده می‌شود. این آیه دربارۀ "مُخَلَّفون" است. در این خصوص که مُخَلِّفون چه کسانی هستند، بهاءالدّین خرّمشاهی می‌نویسد، "مراد از مُخلّفون (باز پس گذاشتگان، خانه‌نشینان) قبایلی از اعراب بودند که بهانه‌تراشی کردند و از بیم آن که می‌پنداشتند مسلمانان عازم مکّه شکست خواهند خورد، با پیامبر (ص) و مسلمانان همراهی نکردند." در این مورد که آنها واقعاً چه کسانی هستند حدس‌هایی زده می‌شود که به بحث ما ارتباطی ندارد. فقط به یک نکته اشاره می‌شود و آن این که حضرت عبدالبهاء در لوحی صفت مخلّفون را به شیعیان نسبت می‌دهند: "در ایّام سیّدالشّهداء روحی له الفدآء آن ینبوع علم الهی و منبع فیض ربّانی آب حیات جاری و ساری ولکن تشنه‌ای در میان نبود. حال ملاحظه کن که جمیع محبّان لب‌تشنۀ آن چشمۀ حَیَوانند و العطش العطش از جمیع شیعیان بلند، ولی حقیقت ندارد. زیرا اگر حقیقت داشت، البتّه به ساحل دریای آب حیات می‌شتافتند. «یقولون بألسنتِهِم ما لیس فی قلوبهم»" (منتخباتی از مکاتیب، ج6، ص63). نگاهی به سورۀ فتح، آیۀ 11 نشان می‌دهد که صفت مزبور مختصّ این قوم است: "سَیَقول لَک المخلّفون مِنَ الأعراب شَغَلَتنا أموالنا و أهلونا فاستغفِر لنا یقولون بألسِنَتِهِم ما لیس فی قلوبهم." (مضمون به فارسی: به زودی می‌گویند به تو مخلّفون از اعراب که اموال و اهل و عیال ما را مشغول ساختند پس ببخشای بر ما. به زبان می‌گویند آنچه را که در قلب‌هایشان نیست.)

در لوح دیگری این صفت را به ناقضین نسبت می‌دهند. در این لوح مبارک از ناقضین با عنوان "اهل تدبیر و تدمیر" یاد می‌فرمایند و به چند آیۀ قرآنی در توصیف آنها استناد می‌نمایند: "آن جناب به بصر حديد جديد ملاحظه نمائيد تا به حقيقت مقاصد اهل تدبير و تدمير پی بريد «و يقولون بألسنتهم ما ليس فی قلوبهم» را ملاحظه فرمائيد در فرقان در حقّ چه گروهي است و «اذا رأوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الی شياطينهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزؤن» (و هنگامی که می‌دیدند کسانی را که ایمان آورده‌اند می‌گفتند که ما ایمان داریم و هنگامی که نزد شیاطین خود به خلوت می‌رفتند می‌گفتند ما با شما هستیم و آنها راستهزاء می‌کنیم.) را برای ايشان تفسير بفرمائيد «و اللّه يستهزء بهم و يمدّهم فی طغيانهم يعمهون» (و خداوند آنها را تمسخر خواهد نمود و کمکشان خواهد کرد که در سرکشی خود سرگردان بمانند) را توضيح کنيد..." (مکاتیب عبدالبهاء، ج1، ص270)

در آیۀ مزبور به اعرابی که در زمرۀ مخلّفین هستند گفته می‌‌شود که به زودی باید به جنگ با "اولی بأسٍ شدید" بروند تا آنها را مسلمان کنند. اگر مخلّفین اطاعت کنند خداوند پاداشی نیکو به آنها بدهد و اگر روی برگردانند آنچنان که قبلاً اعراض کرده بودند، البتّه با عذابی دردناک مواجه خواهند شد. عین آیۀ قرآنی چنین است: "قل للمُخَلّفین مِنَ الأعراب سَتُدعون إلی قومٍ أولی بأسٍ شدید تُقاتِلونَهُم أو یُسلِمونَ فَإن تُطیعوا یؤتِکُم أجراً حسناً و إن تَتَوَلّوا کما تَوَلَّیتُم مِن قبل یُعَذِّبُکُمُ الله عذاباً الیماً." در این مقام همانطور که مشاهده می‌شود، ظهور اولی بأسٍ شدید به کسانی وعده داده می‌شود که از اوامر الهی سرپیچی می‌کنند.

اگر به منشأ این صفت بنگریم، همانطور که در بیان مبارک حضرت بهاءالله ذکر شده که "کينونت و حقيقت هر شئ را به اسمی از اسماء تجلّی نمود و به صفتی از صفات اشراق فرمود مگر انسان را که مظهر کلّ اسماء و صفات و مرآت کينونت خود قرار فرمود و به اين فضل عظيم و مرحمت قديم خود اختصاص نمود" (مجموعه الواح، ص339)، صفت "ذو بأس" یا دارای بأس، که در صفت "اولی بأس" نیز مشاهده می‎شود، در اصل از صفات الهیّه بوده و در شرایطی به نفوس انسانی عنایت شده است. در ابتدای لوح مبارکی که به ملّا علی کندی ارسال شده، عنوان "هو البطّاش ذو البأس الشّدید" (کتاب مبین، خطّ زین‌المقرّبین، ص372) نقش بسته و متن لوح گویای خشم الهی از اعمال و رفتار آن فرد عنود است. امّا آنچه که در این لوح مبارک مورد تأکید واقع شده این است که هیچ امری مانع از اجرای ارادۀ الهی نخواهد شد و جمال مبارک حتّی تصریح می‌فرمایند که "مِن تحت السّیف ندعو العباد إلی مالک یوم‌المعاد." (از زیر شمشیر بندگان را به مالک روز رستاخیر دعوت می‌کنیم.) همانطور که در ذیل "صفات نفوسی که مبعوث خواهند شد" به طور مستند خواهد آمد، آنها نیز در هر شرایطی بر صراط مستقیم الهی ثابت و راسخ خواهند بود. همانطور که حضرت بهاءالله به ملّا علی کندی می‌فرمایند، "لایمنعنا مَن علی الأرض عمّا اُمِرنا بِهِ مِن لدن ربّک المقتدر الجبّار" (مردمان زمین ما را از آنچه که به از سوی پروردگار مقتدر جبّارت امر شده، منع نخواهند کرد)، هیچ امری آحاد نفوسی را که مبعوث خواهند شد از نصرت امر الهی باز نخواهد داشت.

عنوان "اولی بأس" در کتاب اقدس (بند 164) در حق نفوسی که در ارض کاف و راء مبعوث خواهند شد ذکر شده است. عین بیان مبارک چنین است: "يا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا يحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العليم الخبير و نجد ما يمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّ شیء فی لوح مبين لاتحزنی بذلک سوف يظهر اللّه فيک اولی بأس شديد يذکروننی باستقامة لا تمنعهم اشارات العلمآء و لا تحجبهم شبهات المريبين اولئک ينظرون اللّه باعينهم و ينصرونه بانفسهم الا انّهم من الرّاسخين." (ای ارض کاف و راء در تو می‌بینیم آنچه را که خداوند دوست ندارد و از تو چیزی را می‌بینیم که احدی به آن آگاه نیست مگر خداوند دانای آگاه و از تو مرور چیزی را به طور پنهانی می‌یابیم. نزد ما است علم کلّ شیء در لوح آشکار. محزون مباش از این موضوع. به زودی خداوند در تو نفوس دارای بأس شدید را ظاهر خواهد ساخت که با استقامتی به ذکر من خواهند پرداخت که اشارات علما آنها را باز نخواهد داشت و شبهات شکّاکان آنها را در حجاب نخواهد افکند. آنها با دیدۀ خود به خداوند نظر می‌افکنند و با جان و دل به نصرت او می‌پردازند؛ بدان که آنها از ثابتین و راسخین هستند.)

جمال مبارک در لوح دیگری می‌فرمایند، "در کاف و راء نعیق مرتفع و مطلع ظنون و نفاق به کمال مکر و حیله و کلمات جُعَلیه نفوس ضعیفه را از مالک احدیّه منع نموده و به ناحیۀ کذبه دعوت می‌نماید و مع آن که ابداً از این امر اطّلاع نداشته و ندارند... در کتاب اقدس که از ملکوت مقدّس الهی در اوّل ایّام سجن نازل، ذکر ارض کاف و راء و ما یحدثُ فیها از قلم اعلی جاری و ثبت شد و تا حال مستور؛ ولکن ناعق آن ارض در این سنه به کلماتی تکلّم نموده که کادت السّموات تنفطرنّ و تنشقّ الأرض و تخرّ الجبال ... آیاتی که در اوّل ورود سجن در کتاب اقدس نازل ذکر می‌شود که شاید غافلین به شعور آیند و نائمین متنبّه شوند و قاعدین قیام نمایند قوله عزّ بیانه و جلّ مقامه أن یا ارض الکاف و الرّاء إنّا نریک ما لایحبّه الله و نری منک ... وقتی این آیات نازل که ذکر ناعق آن ارض نبوده و کتاب اقدس ده سنه قبلِ آن نازل و کلّ مطّلعند." (مائدۀ آسمانی، ج7، ص177 و 180).

وعدۀ بعث نفوس برای تسلّی ارض کرمان است که مبتلا به ناعق شده است که در هر دو بیان فوق به آن تصریح شده است. در این مورد که ناعق ارض کاف و راء چه کسی می‌تواند باشد، جناب فاضل مازندرانی (اسرارالآثار، ج5، ص194) به حاجی میرزا احمد کرمانی اشاره دارند.

در توضیح شمارۀ 177 از منضمّات کتاب اقدس این عبارت را در شرح بند 164 می‌خوانیم: "اين فقره از کتاب مستطاب اقدس اشاره به دسايس گروهی از اهل کرمان است از پيروان ميرزا يحيی ازل من جمله ملّا جعفر و پسرش شيخ احمد روحی و ميرزا آقاخان کرمانی (اين دو نفر اخير از دامادهای ميرزا يحيی بودند) و همچنين ميرزا احمد کرمانی . اين نفوس در تضعيف اساس امراللّه کوشا بودند و در توطئه‌های سياسی که منجر به قتل ناصرالدّين شاه گرديد نيز دخالت داشتند."

در یکی از الواح جمال مبارک به تاریخ 29 شعبان 1298 و به امضای خادم‌الله تصریح شده که مقصود از ناعق مذکور در کتاب اقدس همین میرزا احمد کرمانی است. در لوح مزبور در وصف او آمده است:

این که دربارۀ احمد کرمانی نوشته بودند، إنّه ما اتّخذ لنفسه دلیلاً و لا سبیلاً و لا طریقاً و لامذهباً و لا انصافاً و لا صدقاً. یتلوّن کالحرباء و یتقلّب کالرّقطاء. وجودش به مثابۀ موم نمی‌گویم، اگرچه از قبل گفته‌ام، بلکه مانند طین است؛ در هر حین هر شکلی را قبول می‌کند. اعاذنا الله و معشر الموحّدین مِن ذاک الکذّاب الأثیم.

این که گفته رایحۀ دفراء دربارۀ من نازل شده، کَذَبَ وربِّ العرشِ و الثّری. اگرچه حال ملاحظه می‌شود که مقصود از آن کلمه او بوده، ولکن این آیۀ مبارکه در کتاب اقدس نازل در وقتی که بر حسب ظاهر ذکر او نبوده و اصل خطاب به ارض کاف و را است بقوله تعالی: یا ارض الکاف و الرّاء إنّا نجدُ منک رائحة دفراء، و بعد از تنزیل کتاب اقدس و انقضاء سنین معدوده، از بعد عرایض او متواتراً به ساحت اقدس رسید و همچنین مکاتیب او به این خادم فانی و کمال ایمان را ادّعا می‌نمود و بعد نظر به اعمال خبیثه و اقوال سخیفۀ خود متوهّم شد و بر اعراض قیام نمود. بعد از چندی مجدّداً عرایض او به ساحت اقدس رسید و در هر یک اظهار توبه و رجوع و ندامت، به شأنی که فوق آن ممکن نه، نموده و شُفَعا برانگیخته تا آن که عرایضِ بعضی به مقرّ عرش وارد، لوحی از سماء مشیّت نازل به این مضمون: او به عفو الهی فائز است اگر به غیر ما أراده‌الله عمل ننماید ولکنّه نَقَضَ عهدَالله و میثاقَه فی الأعمال و الأقوال. لیس لَه وجه واحد أوِ الاثنین أوِ الثّلاث. لَه فی کلّ آنٍ وجهٌ ما اطّلع به إلّا الله العلیم الخبیر.

فی‌الحقیقه ملحد جاهلی است؛ به هیچ وجه شعور نداشته و ندارد ولکن افعال و اعمالش او را نزد عباد معرّفی می‌نماید. یک معرّف أمام وجهش بوده و خواهد بود. به احدی هم راست نگفته و نمی‌گوید. بعد از اعمال و اقوال مردوده و یأس از ساحت اقدس به نفس مجعوله تمسّک جست و به او اظهار ارادت نمود.

در مدینۀ کبیره یکی مثل خود را پیدا نمود. کتاب سجّین و اوراق نار به دست آورده شبی از شبها بعد از صرف بعض اشیاء جمیع آنها را که نوشتجات مرادش بود آتش زده، روز دیگر از او سؤال نمودند که چه کردی؛ گفت حقیقت خوشم آمد که شعلۀ آن اوراق را مشاهده نمایم لذا وَقَع ما وَقَع.

و بعد از مدینۀ کبیره هم نظر به اعمال شنیعۀ مردوده‌اش اخراج نمودند. فی‌الحقیقه قابل ذکر نبوده و نیست. (آیات بیّنات، ص221)

قبل از آن در لوحی، به امضای کاتب وحی، به تاریخ 27 محرّم 1298 دربارۀ کسانی که "رائحۀ دفراء" را از "عنبر سارا" تشخیص ندهند می‌فرمایند، "عجب در این است که بعضی از نفوس مابین رائحۀ دفرا و عنبر سارا فرق نگذارند. ملاحظه در اهل بیان که الیوم مُعرضند نمائید. بعینه در سبیل اهل فرقان ماشی‌اند و خود را از اهل بیان می‌نامند و به کمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه مشغولند. از جمله میرزا احمد کرمانی که از اوّل کمال اقبال و خلوص را اظهار می‌نمود و بعد نظر به جنون و اعمال شنیعۀ مردوده واگذاشته شد. در بعضی از مُدُن ارض خا رفته و به أمَرَهُ النّفسُ و الهَوی ناطق و چون اسرار باطنش ظاهر شد و خائب گشت رجوع نمود و چند عریضه به کمال ابتهال و انابه و استغفار به ساحت اقدس ارسال داشت و بعد به ارض هاء رفته و التجا به یکی از نفوس مقدّسه نموده و ایشان عریضه به ساحت اقدس ارسال داشتند و توسّط نمودند. بعد در مدینۀ کبیره رفته و نقض عهد نمود و بعضی کلمات واهیۀ شیطان را به اطراف فرستاد. لعمرالله انسان از چنین نفوس متحیّر می‌شود. حال چند عریضۀ این بی‌انصاف موجود است و به قسمی اظهار عجز نموده که هر نفسی مشاهده نماید یقین می‌کند بر صدق و اقبال و ایمان او و هر جا رفته خودِ اعمال و اقوالش مترجم باطن او شده و حال از مدینۀ کبیره اخراجش نموده‌اند. إعاذنَا الله و معشرُ الموحّدین مِن مکرِهِ و مکرِ أمثالِه. نزد موافق به موافقت تمام ظاهر می‌شود و ادّعای ایمان و ایقان می‌نماید و نزد منافق به کمال اتقان ظاهر. این ایّام کتابی از سجّین به دست آورده به آبادۀ شیراز فرستاده و از آنجا صورت کتاب سجّین را نزد یکی از دوستان این ارض فرستادند. تفصیل به ساحت اقدس عرض شد. این بیان از لسان رحمان ظاهر، قوله عزّ کبریائه: نفوسی که از ثمرۀ شجرۀ قلم اعلی مرزوقند کتب عالم ایشان را از مالک قدم منع ننماید تا چه رسد به این هذیانات" (پیک راستان، ص62-61).

در ادامۀ کلام مبارک، بعد از بیان نحوۀ مقاومت در مقابل ناعقین می‌فرمایند، "در این آیۀ مُنزلۀ در کتاب اقدس که در اوّل ورود سجن اعظم نازل شده تفکّر نمائید که می‌فرماید قوله عزّ إجلاله: أن یا ارض الکاف و الرّآء إنّانراک فی ما لایُحبُّهُ اللهُ و نری منک ما لا اطّلع أحدٌ إلّا الله العلیم الخبیر و نجدُ ما یَمُرُّ منک فی سِرّ السّرّ. عندنا علمُ کلّ شئ فی لوحٍ مبین. انتهی.

صَدَقَ اللهُ ربُّنا و ربُّ آبائِنا و رَبُّ مَن فِی السّمواتِ و الأرض. إنّا آمنّا بِهِ و بِعِلمِهِ الّذی سَبَق الکائنات و بِرحمَتِهِ الّتی أحاطَتِ العالَمین. خود آن جناب می‌دانند وقتی که کتاب اقدس از سماء مشیّت الهی نازل ذکر احمد هم در ظاهر نبود. از تلویحات بیانات مُنزل آیات باید رفیق هم در آن ارض داشته باشد. ولکن بعد لسان قدم بشارت می‌دهد آن ارض را به قوله تعالی: لاتحزنی بذلک سوف یظهرالله فیک اولی بأسٍ شدید یذکروننی باستقامةٍ لاتمنعهم إشاراتُ العلمآء و لاتحجبهم شبهات المریبین. اولئک ینظرنّ الله بأعینهم و ینصرنّه بأنفسِهِم ألا أنّهم مِنَ الرّاسخین. انتهی

طوبی لعین رأت و لأُذُنٍ سَمِعَت ما نطق بِهِ لسانُ العظمةِ فی اللّیالی و الأیّام. در چند سنۀ قبل یومی از ایّام جناب امین علیه بهآءالله در ساحت اقدس حاضر بودند. وجه قدم به او متوجّه و فرمودند: إنّا وجدنا رائحة دفرآء مِن ارضِ الکاف و الرّآء. و این عبد فانی این فقره را چند سنۀ قبل از جواب یکی از دوستان نوشته. سبحان‌الله چه مقدار این نفوس مُریبه از صراط مستقیم بعید دیده می‌شوند. مع آیات مُنزله و براهین ساطعه و بیّنات مُشرقه و علامات مشهوده در تیه اوهام سائر و سالکند. معنی یوم‌الله را ادراک ننموده‌اند. چه اگرادراک نموده بودند اقلّ مِن آن محتجَب نمی‌ماندند و به چشم و سر به بحر اعظم توجّه می‌نمودند و می‌شتافتند. گویا از نَقرۀ کبری غافلند و از صور اعظم بی‌خبر. (پیک راستان، ص3-62).

و سه سال بعد در لوح دیگری اشارتی گذرا به تحقّق پیش‌بینی مزبور دارند، "یا محمّد قبل تقی قَد ظَهَرَ ما أخبرنَا العباد به فی الکاف و الرّآء ینبغی لکلّ مقبلٍ أن یقرءَ ما أنزلناه فی کتابِنَا المقدّس الّذی سُمّی بالأقدس بإرادَةِالله مُنزِل الآیات" (پیک راستان، ص126 – مضمون به فارسی: ای محمّدتقی به تحقیق ظاهر شد آنچه که بندگان را از آن خبر دادیم در کاف و راء. از برای هر مقبلی سزاوار آن که بخواند آنچه را که نازل کردیم در کتاب مقدّسمان، که به ارادۀ خداوندِ مُنزِل آیات، اقدس نامیده شده است.)

مورد دیگری که عبارت "اولی بأسٍ شدید" به کار رفته و وعدۀ بعث آنها داده شده است در لوح مبارکی است که در طیّ آن با عبارت "یا قوم فانصروا الغلام و لاتخافوا مِن أحَدٍ" جمیع را به نصرت امر الهی فرا می‌خوانند. در این لوح مبارک ضمن بیان نزول جنود لن‌تروها وعده می‌فرمایند، "فسوف یبعث الله قوماً اولی بأسٍ شدید و بِهِم ینصر الغلام کما نصره اوّل مرّة" (آثار قلم اعلی، ج5، ص173 – مضمون: ای مردم نصرت کنید این جوان [هیکل مبارک] را و از کسی نترسید. پس به زودی مبعوث می‎فرماید خداوند قومی را که دارای بأس شدیدند و به وسیلۀ آنها این جوان را نصرت می‌کند همانطور که مرتبۀ اوّل نصرت فرمود) و سپس به ذکر بعضی صفات این نفوس می‌پردازند که بعداً ذکر خواهد شد.

کنوز ارض

شاید اوّلین مرتبه‌ای که ذات الهی وعدۀ ظهور این نفوس را به مظهر ظهورش داده در سیاه چال طهران بوده باشد که در آخرین اثر جمال مبارک عزّ نزول یافته است. در لوح مبارک خطاب به شیخ نجفی (ص17-16) می‌خوانیم، "در شبی از شبها در عالم رؤیا از جمیع جهات این کلمۀ علیا اصغاء شد: «إنّا ننصُرُکَ بک و بقلمِک. لاتحزَن عمّا وَرَد عَلَیک و لاتَخَف إنّک مِن الآمنین. سوف یبعَثُ اللهُ کنوزَ الأرضِ و هُم رجالٌ ینصرونک بک و باسمک الّذی بِهِ أحیا الله أفئدة العارفین»." مضمون بیان مبارک به فارسی آن که، "هر آینه ما تو را توسّط خودت و قلمت یاری خواهیم رساند. از آنچه که بر تو وارد شده نه محزون باش و نه خوف به خود راه بده که تو در امان هستی. به زودی گنج‌های زمین را خداوند بر خواهد انگیخت و آنها نفوسی هستند که تو را به خودت و به اسمت که، خداوند به سبب آن به قلوب عارفین زندگی خواهد بخشید، مدد خواهد رساند."

از بیانات جمال مبارک که قبل و بعد از شرح این واقعه در لوح مزبور نازل شده چنین مستفاد می‌شود که جمال مبارک موقعی که اراده فرمودند به "تهذیب آن نفوس"، یعنی کسانی که با شخص حاکم بر مملکت مخالفت و معاندت نموده‌اند، قیام فرمایند این ندای الهی را استماع فرمودند. بعد از خروج از سجن ارض طاء هیکل مبارک به مواعظ حکیمانه و نصایح مشفقانه اقدام به نصیحت نفوس نموده و از فساد و نزاع و جدال و محاربه منع فرمودند. در خاتمۀ این بخش از بیانات مبارکه نتیجۀ این اقدام خود را بیان می‌فرمایند، "تا آن که از فضل الهی، غفلت و نادانی به بِرّ و دانایی بدل گشت و سِلاح به اصلاح."

می‎توان استنباط نمود که اینگونه نفوس، یعنی گنج‌های زمین، کسانی هستند که بر اثر اَقدام مبارک حرکت خواهند کرد و برای اصلاح عالم قیام خواهند نمود. جمال مبارک می‎فرمایند، "جمیع از برای اصلاح عالم خلق شده‌اند. لعمرالله شئونات درّنده‌های ارض لایق انسان نبوده و نیست. شأن انسان رحمت و محبّت و شفقت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود" (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، نشر اوّل، ص140). ادامۀ کلام مبارک دقیقاً همان است که جمال مبارک در سیاه چال اراده فرموده بودند: "اولیای ارض به یقین مبین بدانند که حق از برای چه آمده و ایشان از برای چه خلق شده‌اند."

حضرت بهاءالله در لوح دیگری بشارت به ظهور این نفوس داده‌اند و در پی آن مؤمنین به این امر اعظم را از "فساد و نزاع و قتل و غارت" که "شأن درّندگان ارض است" منع می‌فرمایند و شأن مقام انسان را در "علم و عمل" می‌دانند. شاید توصیف این نفوس قبل از نزول وعدۀ ظهورشان در این کلمات ظاهر و باهر باشد که می‌فرمایند، "این مظلوم بفضل‌الله و عنایته ماسِوی الله را بمثابۀ کفی از تراب مشاهده می‌نماید. ضوضاء و غوغا و زماجیرشان را به مثابۀ طنین ذباب می‌داند مگر نفوسی که از عنایت الهی به طراز عدل و امانت و صدق و صفا مزیّنند. نه ملاحظۀ شأن و تزویر عرفا را می‌نمایند و نه ضوضای علما را." در پی آن است که بیان مبارک در بشارت به ظهور "کنوز ارض" چنین عزّ نزول می‎یابد، "اگرچه این ایّام مطالع ظلم و اعتساف بر این مظلوم قیام نموده‌اند، سوف یظهرالله کنوزه لنصرة امره و نبأه. و این کنوز رجالند لاتمنعهم سطوةٌ و لاتخوّفهم شوکةٌ و لاتضعفُهُم الصّفوف و الالوف. به حکمت و بیان امکان را مسخّر نمایند" (مجموعه اشراقات، ص14).

در یکی از الواح، به امضاء خادم‌الله، نحوۀ ظهور کنوز ارض را توضیح فرموده‌اند، "اصحاب این ظهور اعظم باید به شأنی مستقیم باشند که عالم و ما فیهِ مِنَ العِباد و الأشیاء و الألوان و الزّخارِف و الکُتُب ایشان را از افق اعلی منع ننماید، شاید کنوز حقیقی ظاهر گردد و آن رجالی هستند که غیرالله را معدوم صرف شمرند" (پیک راستان، ص197).

علّت امر به نصرت امرالله

نصرت امر مبارک از جمله امتیازاتی است که به خلق عنایت شده است والّا خداوند مستغنی از یاری بندگان خویش است. زمانی که منوچهرخان معتمدالدّوله به حضرت ربّ اعلی پیشنهاد کرد که با کلّ قدرت و ثروتش به نصرت ایشان بپردازد، فرمودند، "خداوند در پیشرفت امر خود به این وسائل و وسائطی که گفتی اراده نفرموده مقصود را انجام دهد و نمی‌خواهد این امر را به وسیلۀ حکّام و سلاطین مرتفع کند. ارادۀ خدا این است که به و اسطۀ مساکین و بیچارگان و خون شهداء، امر خود را مرتفع سازد" (مطالع‌الانوار، ص202).

این موضوع در کتاب قرآن (سورۀ قصص (28)، آیۀ 5) نیز عزّ نزول یافته است، بقوله تعالی: "و نرید أن نمُنَّ علی الّذین استُضعِفوا فی الأرض و نَجعَلَهُم أئِمَّةً و نجعَلَهُمُ الوارثین." مضمون به فارسی آن که، "و اراده کرده‌ایم که بر کسانی که در روی زمین به زبونی کشیده شده‌اند منّت نهیم و ایشان را پیشوایان و وارثان گردانیم." وارثان کسانی هستند که از صاحب این جهان، یعنی خالق کون و مکان، ارث ببرند و آنچه را که او بخواهد همان را انجام دهند. حضرت عبدالبهاء این آیه را در وصف گروهی از احبّای الهی که متّصف به صفات ممتازه هستند به کار برده‌اند: "امید از فضل جدید ربّ قدیم چنان است که آیۀ مبارکۀ «نرید أن نمُنَ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّةً و نجعلهم الوارثین» تفسیر گردد و سرّ «یختصّ برحمته مَن یشاء» در قطب آفاق خیمه برافرازد و نور «ذلک مِن فضل الله یؤتیه مَن یشآء» در زجاجۀ قلوب احبّاءالله برافروزد و چنان به قوّت ملکوت مؤیّد گردند که آفاق را از نور اشراق غبطۀ سبع طباق نمایند؛ زلزله بر ارکان عالم افکنند و ولوله در کوی و شهر اندازند. این نفوس مؤیّد به جنود ملکوت ابهی هستند و موفّق به اعلاء کلمةالله" (منتخباتی از مکاتیب، ج6، ص4-263).

بدین لحاظ است که خداوند بر بندگانش منّت نهاده که توفیق خدمت و نصرت را نصیب آنان فرماید و آنها را به بلوغ رساند. این است که جمال مبارک می‌فرمایند، "تالله الحقّ ما استنصرتُ مِن أحدٍ حين الّذی حارب معی کلُّ الملل و کان الله علی ذلک شهيدٌ و عليم و کلّما استنصرتُ مِن أحدٍ و نأمرٌ به العباد هذا لم‎‌يکن الاّ لبلوغهم الی ذروة الفضل و مِن دون ذلک إن‎‌الله لَغنیٌّ حميد" (مائده آسمانی‎،‌ ج7‎،‌ ص74). مضمون بیان مبارک به فارسی آن که، "قسم به خدایی که حقّ است زمانی که تمام ملّت‌ها علیه من مبارزه می‌کردند از احدی طلب نصرت نکردم و خداوند بر این مطلب گواه و دانا است و هر زمان که از کسی طلب نصرت نمودم و بندگان را به آن امر کردم، صرفاً برای رساندن آنها به بالاترین مدارج فضل بود و غیر از این خداوند ستوده و بی‌نیاز است."

شاید بی مناسبت نباشد که تأکید شود حضرت بهاءالله در سورةالبیان بعد از ذکر این نفوس و رفتار آنها که فوقاً بدان اشاره شد، امر به اقتدا به این افراد می‌فرمایند، "أنِ اقتد بهؤلاء و لاتخف مِن أحدٍ و کُن مِنَ الّذین لایحزنهم ضوضاء النّاس فی سبیل بارئهم و لایمنعهم لومة اللّائمین" (آثار قلم اعلی، ج4، ص109). در ادامه بیان می‌فرمایند که مقصودشان از این اقتدا چیست و آن عبارت از بردن لوح الهی نزد نفوسی است که به ادیان سالفه ایمان دارند. در حین ارائۀ لوح باید به آنها گفت که از جهت عرش برایشان خبری دارد و آن حجّت الهی است و آنها وظیفه دارند آن را به قسطاس حق که از انبیاء قبل در دست دارند بسنجند و اگر آن را حق یافتند مبادا با او مجادله نمایند و اعمال گذشتۀ خود را به بُطلان کشانند.

تمثیلی از گذشته

جمال مبارک در سورةالملوک به ظالمین انذار می‌فرمایند که تصوّر نشود ظلمی فراموش می‌شود و پایمال شدن حق بندگان از نظر خداوند دور می‌ماند.

در این مقام موضوع حضرت امام حسین را شاهد مثال می‌آورند و آنچه را که بعد از ایشان واقع شد بیان می‌کنند. امّا در این مقام به بیهودگی ظلم ظالمین برای منصرف کردن عاشقان از رسیدن به کوی معشوق حقیقی تصریحی دارند و حتّی می‌فرمایند اشتیاق مخلصین برای رسیدن به جوار خداوند مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش، بلکه بیشتر از آن مانند اشتیاق تشنه‌ای به فرات عنایت یا گناهکاری به وصول به غفران است. در این حالت کسی که به این رضوان وارد شود ابداً از آن خارج نگردد و نفسی که به آن توجّه نماید ابداً نظر از آن برنتابد ولو آن که شمشیرهای منکرین و مشرکین مضروبش سازند.

سپس بیان مبارک متوجّه مطلب دیگری می‌شود که موضوع بحث ما است و آن این که وعده می‌فرمایند چندان به درازا نخواهد کشید که قومی مبعوث خواهند شد که این ایّام و آنچه را که به آن حضرت و مؤمنان به ایشان وارد شده به یاد خواهند آورد و حقّ ایشان را از کسانی که بدون هیچ جرم و گناهی به آن حضرت ظلم روا داشته‌اند خواهند گرفت، زیرا خداوند شاهد اعمال آنها است و آنها را به گناهشان اخذ خواهد کرد و به درستی که او اشدّ المنتقمین است.2

بی‌نیازی خداوند از نصرت بندگان

مبادا این تصوّر در انسان پدید آید که خداوند به نصرت بندگان نیاز دارد و بدین لحاظ به آنها امر می‌کند یا توصیه می‌فرماید به نصرت امرالله قیام نمایند. خداوند مستغنی از یاری بندگان است. جمال مبارک در موارد عدیده بر این نکته تأکید فرموده‌اند. در سورةالهیکل خطاب به اهل بیان می‌فرمایند: "أن يا ملأ البيان أنتم إن لن‎‌تنصروه فسوف ينصره‎‌الله بجنود السّموات و الأرض ثمّ جنود الغيب بأمره کن فيکون و يبعث بإرادته خلق ما اطّلع أحدٌ بهم الاّ نفسه المهيمن القيّوم و يطهّرهم عن دنس الوهم و الهوی و يرفعهم الی مقام التّقديس و مقاعد التّسبيح و يظهر منهم آثار عزّ سلطانه فی الأرض و کذلک قدّر مِن لدن مليک مقتدر قيّوم" (آثار قلم اعلی، ج4‎،‌ ص270 – مضمون: یا اهل بیان اگر شما به نصرت او نپردازید پس به زودی خداوند او را به لشکریان آسمانها و زمین و پس از آن به جنود غیبی نصرت فرماید که به امرش که بگوید "کن" هر آنچه بخواهد بشود و خلقی را به ارادۀ خود مبعوث کند که احدی جز خودش که مهیمن و قیوم است بر آنها اطّلاع ندارد و پاکیزه کند آنها را از کثافت وهم و هوی و آنها را به اوج مقام تقدیس و مسند تسبیح بالا ببرد و از آنها آثار عزّت و سلطنتش را بر وجه ارض ظاهر سازد و اینچنین مقدّر شد از سوی ملیک مقتدر قیّوم).

جمال قدم ضمن دعوت از بندگان به نصرت امر الهی و نهی آنها از راه دادن خوف به خویشتن و وعدۀ حفظ و حمایت جنود غیب از آنها، تأکید دارند که اگر به نصرت امرالله قیام نکنند، هرآینه روح قدسی الهی چنین خواهد کرد و جنود لن‌تروها به مدد ایشان خواهند شتافت: "يا قوم فانصروا الغلام و لاتخافوا مِن أحدٍ فاعلموا بأنّ الله يحرسکم بجنود غيبٍ قويّاً و إن لن‎‌تنصروه فقد نصره الله فی مواطن کثيرة إذ أيّده بروح‎‌القدس و أنزل عليه جنوداً لن‎‌تروها حين الّذی قام عليه الدّول و الملل و حفظه بالحقّ" (آثار قلم اعلی‎،‌ ج5‎،‌ ص173 – مضمون: ای قوم پس نصرت کنید این جوان را و نترسید از کسی پس بدانید که خداوند شما را به جنود غیب قوی حفظ می‌کند و اگر نصرت نکنید او را پس هرآینه خداوند او را در بسیاری از وطن‌ها نصرت خواهد کرد زیرا به روح قدسی الهی او را تأیید خواهد رسانید و لشکریان ناپیدار را بر او نازل خواهد کرد آن زمانی که دول و ملل علیه او قیام کرده‌اند و او را به حق حفظ خواهد نمود).

هیکل مبارک افراد را مخیّر می‌فرمایند که اگر مایل به نصرت هستند باید از فراش غفلت سر برآورند و به قلب و نفس و روح و جسم به یاری بشتابند و اگر چنین نکنند خداوند بنفسه امرش را تعالی خواهد بخشید: "قوموا عن فراش الغفلة ثمّ انصروه بقلوبکم و أنفسکم و أرواحکم و أبدانکم و بکلّ ما قدّر لکم إن أنتم تريدون أن تنصرون و إن لن‎‌تنصروه فاعلموا بأنّه ينصُرُ بذاته و يرفع أمره بالحقّ و هذا مِن أمرٍ يعجز عن عرفانه کلّ العالمون" (لئالی حکمت‎،‌ ج3‎،‌ ص39 – مضمون: از بستر غفلت سر بردارید پس، اگر می‌خواهید نصرت کنید، به قلب و نفس و روح و بدن او را نصرت کنید و به تمام آنچه برای شما مقدّر شده و اگر هرگز نصرت نکنید پس بدانید که او به ذات خویش نصرت خواهد کرد و امرش را متعالی خواهد ساخت و این امری است که تمامی اهل عالم از درک آن عاجزند).

ذات الهی بی‌نیاز است. در لوحی دیگر می‌فرمایند، "قل إنّه لن‌بحتاجَ بأحدٍ و إنَّ النّصرَ کلَّه فی قبضته؛ ینصُرُ مَن یشاءُ بأمرٍ مِن عنده و إنّه لَهُوَ العزیز المقتدر الحکیم و إنّه یأمُرُ النّاسَ بالنّصرِ هذا مِن فضله علیهم لیبلّغهم إلی ما أراد و إنّه لَغنیٌّ عن العالمین و بِیَدِهِ ملکوتُ کلّ شیء و فی یمینه جبروت الأمر و الخلق یفعل مایشاء و یحکم ما یرید" (آثار قلم اعلی، ج4، ص48 – مضمون: بگو او ابداً احتیاج به کسی ندارد و کلّ نصرت در قبضۀ اختیار او است. هرکس را بخواهد به امری از سوی خود نصرت می‌کند و به درستی که او عزیز و توانا و فرزانه است و به درستی که او به مردم دستور می‌دهد که نصرت کنند و این از فضل او بر آنها است تا آنها را به آنچه که اراده کرده برساند و او از اهل عالم بی‌نیاز است و ملکوت همه چیز در دست او و جبروت امر و خلق در دست راست او است. انجام می‌دهد آنچه را که بخواهد و حکم می‌کند آنچه را اراده فرماید).

صفات نفوسی که مبعوث می‌شوند

در بیاناتی که در مقاطع گوناگون نازل شده، صفاتی برای اینگونه نفوس تعیین فرموده‌اند. شاید با مشاهدۀ این صفات در نفوسی که قیام به خدمت و نصرت امرالله می‌نمایند، بتوان آنها را شناخت. این افراد باید مغناطیس ارواح باشند و جاذب قلوب به فیض اشراق. حضرت عبدالبهاء در بیانی کلّی به ذکر صفات اینگونه اشخاص می‌پردازند: "باید نفوسی مبعوث شوند که کتاب مبین باشند و حجّت و براهین بیان کنند و نفوس را به شریعۀ الهی دعوت نمایند و به صفات و اخلاقی متخلّق شوند که قوّۀ مغناطیس ارواح گردد و جاذب قلوب به فیض اشراق؛ محافل تبلیغ تشکیل نمایند و نفوس را تعلیم دلائل و براهین کنند تا جوانانی نورسیده تربیت گردند و مؤیّد شوند و به نشر دین‌الله قیام کنند و نفوس را به شریعۀ الهیّه کشند. این تأسیس است و بنیان متین از زبر حدید" (امر و خلق، ج3، ص489).

ذیلاً با استناد به آثار مبارکه به ذکر تک تک صفات آنها مبادرت می‌گردد:

مقاومت در مقابل نعیق ناعق

ناعق در لغت به معنای فریاد کننده (غراب)، بانگ برآورنده (کلاغ) است. نَعق به معنای صدا کردن و فریاد بر آوردن غراب یا کلاغ است و ناعق اسم فاعل آن. در اصطلاح امری در وصف مدّعی باطل و مخالف امرالله آمده است. مقصود از "ناعق اعظم" میرزا یحیی ازل است.

در لوحی از جمال مبارک به امضاء خادم‌الله در مورد ناعقین چنین مذکور، "ناعقین نفوسی هستند که ناس را از صراط منحرف می‌سازند و به غیر حقّ دعوت می‌نمایند" (پیک راستان، ص167)

حضرت بهاءالله می‌فرمایند، "محزون نشوید که حقّ جلّ جلاله را خلف سرادق عصمت عبادی است که منع نمی‌نماید ایشان را نعیق ناعق و نعیب فاسق و کلّ مَن فی السّموات را مفقود شمرند و به ساحت مقصود به قلب امین و رِجلِ محکمِ متین شتابند" (حدیقۀ عرفان، ص131).

این که به چه وسیله می‌توان در مقابل ناعقین مقاومت نمود، در یکی از الواح مبارکه، به تاریخ 19 ج1 سنۀ 1308 به امضای کاتب وحی، انس و الفت گرفتن با آثار الهی و نوشیدن از رحیق وحی صمدانی را سبب اصلی برای استقامت در مقابل ناعقین ذکر فرموده‌اند، "حق شاهد و گواه، لازال در ساحت امنع اقدس ابهی از برای هر یک رحیق مختوم طلبیده و می‌طلبم تا کلّ از این بادۀ باقیه و نعمت ابدیّه مست شوند؛ مستی‌ای که بر شعور و ادراک بیفزاید. اگر انسان به اثر این رحیق فائز شود، غیرالله را مفقود شمرد؛ دیگر از برای ناعقین و ملحدین مجالی و شأنی نماند. اولیای حقّ این ایّام باید به ایادی صدق و صفا و محبّت و وفا بنوشند و بنوشانند" (پیک راستان، ص179-178).

در این مقام باید به دو بیان دیگر استناد نمود که صفات مقبلین در مقاومت در مقابل ناعقین، بخصوص ناعق ارض کاف و راء، را بیان نموده‌اند. یکی از دو مورد مزبور در سطور فوق مذکور آمد و اکنون لأجل تأکید، مجدّداً ذکر می‎شود. وقتی میرزا احمد کرمانی کتاب سجّین را به آبادۀ شیراز فرستاد و از آنجا نزد یکی از احبّای ارض اقدس فرستادند و به حضور حضرت بهاءالله معروض گشت. هیکل مبارک جواب عنایت فرمودند و شأن مقبلین را روشن کردند. این لوح مبارک به امضاء خادم‌الله در تاریخ 27 محرّم 1298 عزّ نزول یافته است:

این ایّام کتابی از سجّین به دست آورده به آبادۀ شیراز فرستاده و از آنجا صورت کتاب سجّین را نزد یکی از دوستان این ارض فرستادند. تفصیل به ساحت اقدس عرض شد. این بیان از لسان رحمن ظاهر، قوله عزّ کبریائه: نفوسی که از ثمرۀ شجرۀ قلم اعلی مرزوقند، کتب عالم ایشان را از مالک قِدَم منع ننماید تا چه رسد به این هذیانات. انتهی

و همچنین در لوح یکی از ابناء خلیل که در آن اراضی هستند این کلمۀ محکمۀ مبارکه نازل، قوله جلّ إجلاله: در سنۀ اوّلیه از صریر قلم اعلی این کلمۀ مبارکه استماع شد: طوبی از برای نفوسی که امر بدیع را عارف شدند و به صراط بدیع توجّه نمودند و این مقام بلند اعلی حاصل نمی‌شود مگر به محو آنچه از قبل بوده و آذان اصغا نموده. نعیماً لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأبهی. انتهی

از حقّ می‌طلبم جمیع را تأیید فرماید بر اصغای کلمۀ الهیّه. فَوَ الّذی تفرَّدَ بالبیانِ و توحّد بالکلام اگر همین دو فقره که ذکر شد نفوس عالم به اصغای آن فائز شوند البتّه حلاوت بیان رحمن را بیابند و از حرارت محبّت مالک امکان به شأنی مشتعل شوند که ما سِوی الله را معدوم و فانی مشاهده کنند. (پیک راستان، ص62)

قابلیت انتساب به اسم مبارک

دخول در ملکوت الهی و انتساب به اسم مبارک مستلزم شرطی است و آن اتّصاف به صفات الهی است، "به صفاتم متّصف شوید تا قابل ورود ملکوت عزّم شوید و در جبروت قدسم در آئید" (مجموعه الواح، ص323). تعلّق به هر شیئی می‌تواند مانع از ورود شخص به ملکوت شود زیرا ملائکه به نام خداوند بر ابواب ملکوت ایستاده و مانع از ورود اینگونه افراد می‌شوند. حضرت بهاءالله در مقامی می‌فرمایند، "إعلموا بأنّ الّذین کانت قلوبهم متعلّقةٌ بشیءٍ عمّا فی السّموات و الأرض لن‌یقدرنّ أن یدخلنّ ملکوتی. لأنّ اللهَ قدّس هذا المقام عن دونه و جعله موطن الأبرار" (آثار قلم اعلی، ج4، ص46 – مضمون: بدانید که کسانی که قلوبشان به چیزی از آنچه در آسمانها و زمین است تعلّق داشته باشد قادر نخواهند بود که در ملکوتم داخل شوند. زیرا خداوند این مقام را از دونش مقدّس داشته و موطن نیکان کرده است). و در مقام دیگر از قلم قِدَم نازل، "و علی باب هذا الرّضوان ملئکة الأمر لموقوفون باسمی الحافظ السّمیع العلیم و إن یجدن مِن أحدٍ روائح الدّنیا و عمّا ظهر بین السّموات و الأرض یمنعنّه عن الدّخول فی هذا الرّضوان و عن الوقوف بین یدی ربّک المنّان القدیم" (همان، ص55 – مضمون: و در آستانۀ این رضوان ملائکۀ امر به اسم حافظ شنوای دانایم ایستاده‌اند و اگر از کسی رائحۀ دنیا به مشامشان برسد و از آنچه که بین آسمانها و زمین ظاهر است، او را از دخول به این رضوان منع کنند و از ایستادن در حضور پروردگار منّان ازلی باز دارند).

بنابراین کسانی که قرار است مبعوث شوند، باید دارای لیاقت و قابلیت لازم جهت انتساب به اسم مبارک باشند. از قلم اعلی نازل، "اسئلُک یا إلهی أن تُظهِرَ لِنُصرَةِ هذا الأمرِ مَن کان قابلاً لإسمِک و سلطانک لیذکُرَنی بین خلقِک و یَرفَعَ أعلامَ نصرِک فی مملکَتِک" (مناجاة، ص106 – از تو می‌خواهم ای خدای من که ظاهر کنی برای نصرت این امر کسی را که قابلیت اسم و سلطنت تو را داشته باشد تا مرا در بین خلق تو ذکر کند و پرچم‌های نصرت تو را در مملکت تو برافرازد).3

تنزیه و تقدیس

جمال قدم مقصود از بعث مظاهر ظهور الهی را تنزیه و تقدیس عباد در حین عروج از این عالم بیان فرموده‌اند.4 بدیهی است اینگونه نفوس که قصد نصرت امرالله را دارند باید به این صفات متّصف باشند. این است که از قلم اعلی نازل، "از حق بطلب مبعوث فرمايد نفوسی را که به کمال تقديس و تنزيه و انقطاع بر نصرت امر مظلوم قيام نمايند؛ قيامی که سستی آن را اخذ نکند و قعود از پی در نيايد" (لئالی‌الحکمة‎،‌ ج3‎،‌ ص230).

حجبات مانع آنها نشود

همواره حجبات و شبهات مانع از عرفان نفوس بوده و نیز ترس سبب شده برخی از افراد از نصرت امرالله چشم بپوشند. جمال قدم می‌فرمایند، "فسوف يبعث‎‌الله قوماً اولی بأسٍ شديد و بهم ينصر الغلام کما نَصَرَه اوّل مرّة اولئک لن‎‌يمنعَهم الحجبات و لن‎‌يحجبَهم الإشارات ... اولئک قلوبهم زبر الحديد بحيث لن‎‌يخافنّهم شیءٌ عمّا فی‎‌ السّموات و الأرض. کذلک ينصر مَن يشاء بفضله و کان نصره علی المؤمنين قريبا" (آثار قلم اعلی‎،‌ ج5‎،‌ ص173 – مضمون: پس به زودی خداوند قومی را که دارای بأس شدید باشند مبعوث خواهد کرد و به وسیلۀ آنها این جوان را نصرت خواهد نمود همانطور که دفعۀ اوّل نصرت کرد. آنها را هیچ حجابی منع نکند و هیچ اشاره‌ای محتجب نسازد... قلوبشان محکم چون قطعات آهن است به نحوی که هیچ چیز از آنچه که در آسمانها و زمین است آنها را به هراس نیندازد. اینچنین نصرت می‌کند به فضلش هر که را بخواهد و نصرت او برای مؤمنین نزدیک است).

دارای قلب پاک، نفس زکی، خلق بدیع

دارای قلب پاک به مُلک باقی سرمدی دائمی دست یابد.5 قلب محلّ تجلّی الهی است و باید همواره پاک و پاکیزه باشد تا خداوند در آن نزول فرماید. عبارت "فؤادک منزلی قدّسه لنزولی" گواه این مقام است. این است که حضرت بهاءالله از جمله صفات نفوسی که مبعوث خواهند شد قلب و نفس پاک و منزّه را ذکر می‌فرمایند: "فسوف يبعث الله قلوباً طاهراً و انفساً زکيّاً و خلقاً بديعاً و يسکنهم فی ظلّ هذا الرّضوان و يسقيهم أنامل الرّحمن خمر الإطمينان ... فوجمالی نَفَسٌ مِن هؤلاء فی استقامتهم علی الأمر لَيکون عندالله خيراً مِن عبادة العالمين مجموعاً"" (آثار قلم اعلی‎،‌ ج4‎،‌ ص135 – مضمون: پس به زودی خداوند مبعوث فرماید قلوب پاک، نفس‌های منزّه و خلقی بدیع را و سکونت دهد آنها را در ظلّ این رضوان و بنوشاند به آنها انگشتان خداوند رحمن بادۀ اطمینان را... قسم به جمالم یک نفر از اینها در استقامتش بر امر هر آینه نزد خداوند بهتر از مجموع عبادت تمام اهل عالم است).

مأموریت نفوسی که مبعوث گردند

در آثار مبارکه اهداف گوناگونی را برای این نفوس تعیین فرموده‌اند. اگرچه با توجّه به آنچه که ذکر شد، عمدةً وظیفۀ آنها انتشار امرالله و مقابله با ناعقین و مشرکین است. امّا اگر به طور اخصّ بخواهیم به مأموریتی که در آثار الهی برایشان در نظر گرفته شده اشارتی دقیق داشته باشیم، به طور مستند می‌توان به موارد زیر تأکید داشت:

تطهیر ارض

آنچه که سبب ملوّث شدن ارض می‌شود وجود کسانی است که از خداوند روی بر می‌گردانند و شرک می‌ورزند و سعی در تخدیش اذهان و انحراف نفوس دارند. لهذا، ارادۀ الهی تعلّق می‌گیرد که ارض از وجود آنها تطهیر شود. البتّه باید توجّه داشت که در این ظهور اعظم احبّای الهی مطلقاً از سیف و سنان استفاده ننمایند بلکه به حکمت و بیان متوسّل شوند. بیان جمال مبارک چنین است، "فسوف يخرج‎‌الله من أکمام القدرة أيادی القوّة و الغلبة و ينصرنّ الغلام و يطهرنّ الأرض عن دنَس کلّ مشرکٍ مردود و يقومنّ علی الأمر و يفتحنّ البلاد باسمی المقتدر القيّوم و يدخلنّ الدّيار و يأخذ رُعبهم کلّ العباد و هذا مِن بطش‎‌الله و إنّ بطشه شديد ... لو يقوم أحدٌ مِن هؤلاء فی مقابلة ما خُلِق فی الإبداع لَيکون غالباً بغلبة إرادتی و هذا مِن قدرتی ولکن خلقی لايعرفون" (آثار قلم اعلی‎،‌ ج4‎،‌ ص279). (مضمون به فارسی: به زودی خداوند دست‌های قوّت و غلبه را از آستین‌های قدرت خارج خواهد کرد و آنها این جوان [هیکل مبارک] را نصرت خواهند نمود و زمین را از لوث وجود هر مشرک مردودی پاکیزه خواهند ساخت و بر ا مر قیام خواهند نمود و شهرها را به اسم مقتدر قیّوم من فتح خواهند کرد و به هر دیاری وارد خواهند شد و ترس از آنها جمیع بندگان را احاطه خواهد کرد و این ناشی از خشم و قهر الهی است و به درستی که خشم و قهر او شدید است ... اگر یکی از این نفوس در مقابل آنچه که در عالم وجود آفریده شده قیام نماید هر آینه به غلبۀ ارادۀ من بر همه غلبه خواهند کرد ولی خلق من نمی‎دانند.)

باید بدانیم که حضرت بهاءالله در ضمن بیان الطاف الهی و دعوت ناس به عرفان ذات نامتناهی، به قهر و خشم خداوند نیز اشارتی دارند، بقوله تعالی: "بگو ای عباد غافل اگرچه بدایع رحمتم جمیع ممالک غیب و شهود را احاطه نموده و ظهورات جود و فضلم بر تمام ذرّات ممکنات سبقت گرفته ولکن سیاط عذابم بسی شدید است و ظهور قهرم بغایت عظیم" (مجموعه الواح، ص22-321).

در لوح منيع هیکل، خطاب به ید هیکل، نازل‎،‌ "فسوف نبعث الله منک أيادياً غالبة و اعضاداً قاهرةً يخرجنّ عن خلف السّکون و ينصرنّ نفس الرّحمن بين الإمکان و يصيحنّ بٌصيحةٍ يتميّزُ عنها صدور کلّ مغلٍّ عنود و يظهرنّ علی سطوةٍ يأخُذُ الخوف سکّآن الأرض علی شأنٍ کلّ يضطربون" (آثار قلم اعلی، ج4‎،‌ ص280 / توقيعات 114-109‎،‌ ص195). مضمون به فارسی: به زودی خداوند از تو دست‌های غالب و بازوهای قاهر را مبعوث خواهد کرد که از سکون خارج شده و خداوند را در میان بندگان نصرت خواهند کرد و صیحه‌ای خواهند زد که به وسیلۀ آن آنچه که در سینۀ هر دشمن کینه‌جو مکنون است واضح و آشکار شود و این نفوس به قدرتی ظاهر شوند که خوف آنها کلّیه ساکنان ارض را احاطه نماید به نحوی که در تشویش و اضطراب افتند.

در بیانی مهیمن راجع به کفّار می‌فرمایند، "إنّ الّذینهم کفروا بالله و سلطانه اولئک ترهقهم ذلّةٌ و ما لهم من الله مِن عاصمٍ. فسوف یأخذُهُم سیاط القهر مِن لدی الله القادر القهّار" (آثار قلم اعلی، ج4، ص46 – کسانی که به خداوند و سلطنت او کافر شوند، ذلّت و خواری آنها را در بر گیرد و هیچ حفظ و حراستی از خداوند ندارند. پس به زودی تازیانۀ قهر از سوی خداوند توانای قهّار آنها را اخذ نماید.)

احقاق حقوق مظلومین

جمال مبارک همواره وعده فرموده‌اند که ظالمین مأخوذ خواهند شد و به جزای اعمال خود خواهند رسید. در سورةالملوک بعد از ذکر حکایت شهادت مظلومانۀ حضرت سیّدالشّهداء، امام حسین، اشاره می‌فرمایند که بعد از آن حضرت خداوند قومی را مبعوث فرمود که آثارش را اخذ کردند و دشمنانش را به قتل رساندند و در مظلومیت او شب و روز گریستند، زیرا "إنّ الله قَدَّرَ فی الکتاب بأن یأخُذَ الظّالمین بظُلمِهِم و یقطعَ دابَر المُفسدین" (سورةالملوک، الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، ص32 – مضمون به فارسی: به درستی که خداوند در کتابش مقدّر فرموده که ظالمین به علّت ظلمشان اخذ شوند و اصل و ریشۀ مفسدین قطع شود.)

در مورد ظلم و ستمی که به حضرتشان و دوستان و پیروان و عائلۀ ایشان رفته وعدۀ ظهور قومی را می‌دهند که به ذکر آن ایّام می‌پردازند و حقّ مظلومان را خواهند گرفت: "فسوف يُظهرُاللهُ قوماً يذکرون ايّامنا و کلَّ ما وَرَد علينا و يطلبون حقّنا عن الّذين هُم ظلمونا بغير جُرمٍ و لا ذنبٍ مبين و مِن ورائِهِم کان‎‌الله قائماً عليهم و يشهد ما فعلوا و يأخذهم بذنبهم و انّا اشدّ المنتقمين" (سورةالملوک؛ الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض‎،‌ ص32 – مضمون به فارسی: پس به زودی قومی را خداوند ظاهر فرماید که ایّام ما و هر آنچه را که بر ما رفته به یاد آورند و حقّ ما را از کسانی که بدون هیچ جرم و گناه آشکاری بر ما ستم نمودند، و نیز از کسانی که حامی و مؤیّد آنها هستند بطلبند. خداوند بر آنها قائم است و مشاهده می‌کند آنچه را که انجام دادند و آنها را به علّت گناهانشان مأخوذ خواهد داشت و به درستی که ما شدیدترین انتقام‌گیرنده هستیم).

خدمت امرالله و اشاعۀ دین‌الله

می‌دانیم که نزول شأن حقّ است و انتشار شأن خلق: "شأن نزول شأن حقّ است و انتشار شأن خلق و إنه لَناشَرَ أمرَه بِیَدِ النّاشرات مِن ملائکة المقرّبین" (مائدۀ آسمانی، ج7، ص92). بدین لحاظ عمدتاً مقصود از خدمت به امرالله اشاعۀ پیام الهی در بین خلق‌الله است. زیرا هر فردی از آحاد بشر حقّ دارد از ظهور مظهر الهی در زمان خود مطّلع شود. اقبال یا اعراض مربوط به خود او است، زیرا مختار خلق شده است. امّا، محرومیت از آگاهی سبب می‌شود که سلب مسئولیت از او گردد. لهذا، بر آنها که واقف بر ظهور الهی هستند واجب و لازم است که به نشر پیام الهی پردازند و از هیچ مخالفت و مقاومتی هراسان نگردند و مأیوس نشوند. بیانات ذیل دالّ بر این قضیه است:

از قلم جمال ابهی نازل، "از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل رجالی مبعوث فرمايد که به کمال قدرت و قوّت و استقامت بر خدمت امر قيام نمايند. انّه هو المقتدر القدير" (آثار قلم اعلی‎،‌ ج6‎،‌ ص103).

و در کلام دیگر نازل، "باری‎،‌ عنقريب يد قدرت محيطهء الهيّه نفوسی چند خلق فرمايد که جميع احجاب را خرق نمايند و بی ستر و حجاب به مکمن ربّ‎‌الأرباب در آيند و در سبيل محبوب از هيچ آبی مخمود نشوند و از هيچ ناری جزع ننمايند؛ غير معبود را مفقود شمرند و ماسوای مقصود را معدوم مشاهده نمايند و در کلّ اوان اهل امکان را به سلاسل بيان به رضوان قدس رحمن کشند. قسم به آفتاب معانی که انوار اين نفوس اهل ملأ اعلی را مستنير نمايد‎،‌ چنانچه شمس اهل ارض را" (مائده آسمانی‎،‌ ج7‎،‌ ص26-25).

حضرت عبدالبهاء نيز به اين وعده تصريح فرموده‎‌اند‎،‌ "ای منجذب ميثاق جمال قدم به اين عبد وعده فرموده‎‌اند که نفوسی مبعوث گردند که آيت هدی باشند و رايت ملأ اعلی؛ شمع توحيد گردند و کوکب تجريدِ فلک تفريد؛ کوران را بينا نمايند و کران را شنوا و مردگان را احيا؛ مقاومت مَن علی الأرض نمايند و محاججه با برهان ربّ السّموات السّبع. اميد از فضل او دارم که اين نفوس را به زودی مبعوث فرمايد تا امرش بلند گردد و مغناطيس اين موهبت ثبوت بر ميثاق است" (منتخباتی از مکاتيب‎،‌ ج1‎،‌ ص242).

در زمان سفرهای مبارک به غرب اشارتی به اینگونه نفوس فرمودند و تأکید کردند که تا آن نفوس مبعوث نشوند کار پیش نخواهد رفت: "چون اشاره به حرکت از نیویورک به سمت دبلین فرمودند حال انقلاب و انجذاب غریبی در احباب قدیم و جدید مشهود شد. بعد فرمودند که ضعف مزاج و کثرت اشتغال مانع است وإلّا ممکن بود نفوسی خارق‌العاده در میان این احبّاء مبعوث شوند و تا آن گونه نفوس مبعوث نشوند، مقصود اصلی حاصل نمی‌شود. حال قدری هیجان و استعداد در ایشان پیدا شده ولی آن نفوس مبعوثه اشخاص دیگرند" (بدایع‌الآثار، ج1، ص159).

تمیز دادن حق از باطل

در وجود انسانی عین الهی به ودیعه گذاشته شده است که باید فقط با آن بنگرد تا موفّق به شناخت حق و تمیز دادن آن از باطل گردد. در آثار حضرت نقطۀ اولی به کرّات مشاهده شده که به اهل بیان تأکید فرموده‌اند که من یظهره‌الله را باید به چشم خود او ببینید تا بشناسید و اگر به چشم غیر ملاحظه نمایید ابداً قادر به شناسایی نخواهید بود (لوح خطاب به شیخ نجفی، ص112). در لوح مبارک هفت وادی اشارتی به این قضیه دارند، "چون انوار تجلّی سلطان احديّه بر عرش قلب و دل جلوس نمود، نور او در جميع اعضاء و ارکان ظاهر می‌شود؛ آن وقت سرّ حديث مشهور سر از حجاب ديجور بر آرد «لازال العبدُ يتقرّب الیّ بالنّوافل حتّی احببتُه فإذا احببتُه کنتُ سمعه الّذی يسمع به...» الخ زيرا که صاحب بيت در بيت خود تجلّی نموده و ارکان بيت همه از نور او روشن و منوّر شده و فعل و اثر نور از منير است. اين است که همه به او حرکت نمايند و به ارادهء‌ او قيام کنند" (هفت‌وادی، آثار قلم اعلی، ج3، ص114).

حدیث فوق به طور کامل چنین است، "و ما یزال عبدی یتقرّب إلَیَّ بالنّوافل حتّی أحبّه فإذا أحبَبتُه کُنتُ سمعُه الّذی یسمعُ به و بصره الّذی یبصر به و یده الّتی یبطش بها و رجلُه الّتی یمشی بها و إن سألَنی لأعطینّه و إن استعاذنی لأعیذنّه و ما تردّدت عن شیءٍ أنا فعاله ترددی عن نفس المؤمن یکره الموت و أنا اکره مساءته" (جامع‌الصّغیر، ج1، ص17)6 (مضمون به نقل از "سیر و سلوک در رسالۀ سلوک"، ص300: بندۀ خداوند با نافله به خداوند نزدیک می‌‎آید تا خداوند دوستش می‌دارد و چون چنین شد، سمع او است تا بشنود و بصر او است تا بینایی گیرد و ید و رجل او است تا بدان مشی نماید. اگر از حق طلب کند عطا می‎فرماید و اگر پناه جوید پناهش دهد. حتی مرگ در نزد او گوارا آید.)

در لوحی از قلم ابهی نازل، "بگو ای قوم، آیۀ عین‌الله که در شما مستور است بگشایید و به آن آیۀ مودعه در امرش تفرّس نمائید که شاید به اصل و منبع آن فائز گردید" (پیک راستان، ص201). حال، با توجّه به وجود این عین یا بصر الهی در وجود افراد است که باید به فرق گذاشتن بین آفتاب و سایه توفیق یافت و نفوسی که مبعوث می‌گردند این عین الهی را گشوده‌اند. از قلم اعلی نازل: "عنقريب از خلف أستار عصمت الهی هياکلی ظاهر شوند که به بصر الهی حق را از باطل و شمس را از ظلّ فرق گذارند و به هيچ بندی از صراط مستقيم ممنوع نشوند و به هيچ سدّی از نبأ عظيم محروم نگردند. فيا ليت مِن ذی‎‌بصرٍ لينظُرَ الی کلماتهم الّتی تحکی عن انفسهم و ذواتهم ليعرّفهم و يکون مِن العارفين" (مائده آسمانی‎،‌ ج7‎،‌ ص40 – ای کاش دارای چشمی باشد که در کلمات آنها که ای نفس آنها و ذات آنها حکایت می‌کند نظر اندازد تا آنها را بشناسد و از عارفین گردد).

جمع‌آوری آثار مبارکه

از جمله مواردی که در امر مبارک حائز اهمّیت است جمع‌آوری آثار الهی است. در بیانی از قلم قِدَم نازل: "این که مذکور داشتید به ترتیب آیات و رسائل مشغولند، این عمل از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور و محسوب" (آیات بیّنات، ص80).

حفظ و صیانت الواح در منظر اکبر بسیار مورد توجّه و عنایت بود. در همان مأخذ می‌فرمایند، "اکثری از آیات و بیّنات به دست مشرکین افتاده، چه در ارض طا و چه در اراضی اُخری. باید حزب‌الله در صیانت و حفظ الواح جهد بلیغ مبذول دارند. در ارض طا در بعضی از بیوت آنچه موجود بود اخذ نمودند و به دست غافلین افتاد. کلّ را بر حفظ ما جَری مِن القلم الأعلی امر نمودیم. نسئلُ الله أن یؤیِّدَهُم علی ما یحبُّ و یرضی و یقرّبَهُم إلیه إنّه هو المقتدر القدیر" (آیات بیّنات، ص80).

بدین لحاظ یکی از وظائف نفوسی که مبعوث می‌شوند جمع‌آوری و حفظ آثار الهیّه است که به طور پراکنده در دست این و آن موجود است: "لابد از خلف سرادق عصمت ربّانی عبادی روحانی ظاهر شوند و آثارالله را جمع نمايند و به احسن نظم منتظم سازند و هذا حتمٌ لا ريبَ فيه" (مائده آسمانی‎،‌ ج7‎،‌ ص92).

شاید از همین روی است که حضرت ولیّ امرالله امر فرمودند آثار الهیّه جمع‌آوری و به ارض مقصود ارسال شود و در صورتی که صاحبان الواح مایل به تقدیم اصل اثر نباشند، استنساخ شده، اصل به صاحبان آنها مسترد گردد: "باید جمیع افراد مؤمنین و مؤمنات، مِن دون استثناء، در نهایت خلوص و امانت و جدّیّت آنچه را از الواح و توقیعات مقدّسه که از سماء مشیت جمال اقدس ابهی و حضرت نقطۀ اولی و حضرت عبدالبهاء، روحی لآثارهم المشعشعة المقدّسة فدا، نازل گشته نزد خود موجود و محفوظ دارند نسخه‌های اصلیّه را که اکثر مزّین به مُهر و امضای مبارک است به واسطۀ منشی به رسم امانت تقدیم و تسلیم محفل روحانی محلّی خویش نمایند و در مقابل آن ورقۀ رسمی از محفل تسلیم گیرند تا پس از استنساخ و مقابله، محفل محلّی فوراً آن الواح را کاملاً به صاحبانش ارجاع نماید...اگر چنانچه لوحی و یا توقیعی نزد فردی از افراد احبّاء باشد که بسیار محرمانه و سترش لازم و واجب، باید صاحبش اصل لوح را سربسته و ممهور به رسم امانت تسلیم محفل روحانی محلّی خویش نماید و محفل محلّی نفس امانت را سربسته به واسطۀ محفل مرکزی آن اقلیم به ارض اقدس نزد این عبد یا شخص کامل امینی ارسال نماید تا پس از استنساخ در ارض مقصود به واسطۀ محفل مرکزی و محلّی، این عبد شخصاً به صاحبانش ارجاع نمایم ... و در هر نقطه‌ای که محفل روحانی محلّی تشکیل نگشته باید صاحبان الواح صورت اصل را مستقیماً در نهایت مواظبت و احتیاط نزد محفل مرکزی اقلیم خود ارسال دارند تا پس از استنساخ دو نسخه، محفل مرکزی اصل لوح را به صاحبش ارجاع نماید." (توقیعات مبارکه 26-1922، ص241).

این اقدام حتّی در مورد الواحی که نزد اغیار است نیز به نحو مقتضی باید مُجری گردد: "اگر چنانچه در نقطه‌ای از نقاط نزد اغیار الواح و توقیعات مبارکه یافت شود، باید محفل روحانی محلّی در نهایت ملایمت و روحانیت و حکمت جهد بلیغ مبذول دارد تا به طیب خاطر به کمال سرور و اطمینان صاحبان آن الواح توقیعات اصلیّۀ خویش را به محفل ارائه دهند و تقدیم نمایند تا پس از استنساخ فوراً ارجاع گردد. تکلیف به هیچ وجه من الوجوه جائز نه." (همان مأخذ، ص243).

مقاومت در مقابل جنود نقض

یکی از دشواری‌هایی که مؤمنین در هر دوری با آن مواجه می‌شوند نقض میثاق از سوی عدّه‌ای سست عنصر است که به ایجاد تفرقه و تشتّت در میان صفوف مؤمنین مبادرت می‌کنند. حضرت بهاءالله وعده داده بل تصریح فرموده‌اند که در این ظهور مبارک، اگرچه نقض میثاق شدید خواهد بود امّا، حروف نفی ابداً بر حروف اثبات پیشی نخواهند گرفت و غلبه نخواهند نمود. از جمله مواردی که نفوس مبعوثه انجام خواهند داد مقاومت در مقابل جنود نقض و قیام به هدایت نفوس به ثبوت و رسوخ بر امر الهی است. حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند، "در این قرن اعظم مبارک، که آفتابِ روشن قرون اولی و نیّر منوّر قرون اُخری است، نفوسی از رَقَد هَوی مبعوث شوند که چون شمع در انجمن عالم به نور استقامت برافروزند و چون بحر به محبّت جمال مبارک بخروشند و چون بنیان عظیم و چون سدّی از زبر حدید به عهد و میثاق الهی مستقیم و به ایمان و پیمان ربّانی مستدیم گردند و مقاومت و مداومت شدید به جنود نقض و نکث نمایند و کلّ را به ثبوت و رسوخ بر امرالله دلالت فرمایند؛ حصن حصین کلمةالله را لشکر پرشکوهند و مدینۀ امرالله را محافظ و مدافع بر مهاجمین انبوه" (مِن مکاتیب عبدالبهاء، ص233).

افراشتن عَلَم اتّحاد

جمال مبارک برای ایجاد وحدت در بین نوع بشر ظهور فرمودند و البتّه جهان را به این مقصد اعلی خواهند رساند. هیکل مبارک به تربیت نفوس پرداختند و خود بنفسه المبارک متحمّل رنج‌های بسیار شدند تا نفوسی بر این امر مهمّ قیام نمایند. بدین لحاظ است که حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند، "ای احبّای الهی قدری تأمّل و تفکّر در عنایات جمال مبارک نمایید که آن ذات مقدّس تحمّل صدهزار محن و آلام فرمود و ایّام مبارکش جمیع به صدمات شدیده گذشت تا آن که نفوسی مبعوث شوند که در ظلّ کلمةالمطاعة آیات توحید گردند و بیّنات تفرید؛ مظاهر محبّت گردند و مطالع انوار الفت؛ از بیگانگی بگذرند و به یگانگی حقائق و نفوس نورانیّه پی بَرَند؛ عَلَم اتّحاد برافرازند و خیمۀ اتّفاق بلند کنند؛ جام صهبای وحدت اصلیّه در دست گیرند و در انجمن توحید رقص کنان جنود اختلاف را شکست دهند" (مائدۀ آسمانی، ج5، ص 150 / مکاتیب 2، ص201).

منشأ بعث نفوس

بدیهی است که منشأ بعث نفوس همان مشیت اوّلیه است که به خلق ممکنات و بعث مظاهر ظهور مبادرت فرموده است. حضرت بهاءالله در لوح منیع هیکل می‌فرمایند که اراده فرموده‌اند که این هیکل [نفس طلعت ابهی7] مبدء وجود در خلق بدیع باشد. در آن تصریح می‌فرمایند که در ظلّ هر یک از حروفات این هیکل خلقی مبعوث خواهند شد که احدی به تعداد آنها واقف نیست مگر خداوند. نصّ بیان مبارک چنین است:

انّا قدّرنا هذا الهيکل مبدء الوجود فی خلق البديع ليوقننّ الکلّ بإنّا کنّا مقتدراً علی ما نشاء بقولی کن فيکون و فی ظلّ کلّ حرف مِن حروفات هذا الهيکل نبعث خلقاً لايعلم عدّتهم الاّ الله المهيمن القيّوم. فسوف يخلق‎‌الله منه خلقاً لايحجبهم اشارات الّذينهم بغوا علی الله و هم فی کلّ حينٍ يشربون عن رحيق قدسٍ مکنون. اولئک الّذين لم‎‌يزل استقرّوا فی ظلّ رحمة ربّهم و مامنعهم المانعون؛ اولئک الّذين يُشهد من وجوهم نضرة الرّحمن و يسمع مِن قلوبهم ذکر اسمی العزيز المخزون. اولئک لو يفتحوا شفتاهم فی تسبيح ربّهم يسبّح معهم کلّ مَن فی السّموات و الأرض و قليلاً من النّاس ما هم يسمعون و اذا يذکرون بارئهم يذکرنّ معهم کلّ الأشيآء و کذلک فضّلهم الله علی الخلق ولکنّ النّاس لايعلمون و يتحرّکون حول امرالله کما يتحرّک الظلّ حول الشّمس ... بحرکة هؤلاء يتحرّک کلّ شیء و بسکونهم يسکن کلّ شیء إن أنتم توقنون و بهم استقرّت الأرض و امطرت السّحاب و نزلت مائدة القدس من سمآء فضل مرفوع. اولئک حفظة امرالله فی الأرض و يحفظون جمال الأمر مِن عجاج کلّ مشرکٍ مبغوض و لايخافنّ مِن أنفسهم فی سبيل‎‌الله و يُنفقونها رجآءٍ للقآء المحبوب و استرضآء مِن رضی‎‌الله المقتدر القادر القدّوس. (آثار قلم اعلی‎،‌ ج4‎،‌ ص271)

مضمون بیان مبارک به فارسی چنین است: مقدّر کردیم که این هیکل مبدء وجود در خلق بدیع باشد تا همه یقین نمایند که ما بر انجام دادن هر کاری که بخواهیم قادریم و با گفتن "کن" آن کار انجام می‌شود و در ظل هر حرفی از حروف این هیکل خلقی را مبعوث می‌کنیم که هیچ کس بر تعداد آنها وقوف ندارد مگر خداوند مهیمن قیّوم. پس به زودی خداوند قومی را از آن خواهد آفرید که اشارات کسانی که بر خداوند ظلم و تعدّی نموده‌اند آنها را در حجاب قرار ندهد و این نفوس همواره مشغول نوشیدن از رحیق قدسی پنهان هستند. آنها کسانی‌اند که همواره در ظلّ رحمت پروردگارشان ساکنند و احدی آنها را منع نتواند نمود. آنها کسانی هستند که از سیمایشان خرّمی و شادابی الهی مشاهده شود و از قلوبشان ذکر اسم مخزون عزیز خداوند شنیده گردد. آنها کسانی هستند که اگر دهان در تسبیح پروردگارشان بگشایند همراه آنها تمامی کسانی که در آسمانها و زمینند به تسبیح خداوند پردازند و اندکی از نفوسند که آنها را می‌شنوند و وقتی آنها پروردگارشان را ذکر می‌کنند تمام اشیاء به ذکر الهی می‌پردازند و اینچنین آنها را خداوند برتری داد به خلق امّا مردم نمی‌دانند و اینها به قوّۀ الهی حرکت می‌کنند همانطور که سایه دور خورشید حرکت می‌کند ... به حرکت اینها همه چیز حرکت می‌کند و به سکون اینها کلّ شئ ساکن می‌شود اگر یقین داشته باشید و به وجود آنها ارض استقرار یابد و سحاب ببارد و مائدۀ مقدّسه از آسمان بلند فضل فرو ریزد. آنها حافظان امرالله در ارضند و جمال امر الهی را از گرد و خاک هر مشرک مبغوضی حفظ کنند و در سبیل الهی ابداً هراسی از برای جان خویش ندارند و آن را به امید دیدار محبوب و کسب رضای خداوند مقتدر قادر مقدّس انفاق می‌کنند.

دعای حضرت عبدالبهاء

حضرت ولیّ امرالله در توقیعی به تاریخ 19 دسامبر 1923 خطاب به احبّای ایران، ترکستان، قفقاز، هندوستان، بین‌النّهرین، بلاد عثمانی و اقلیم مصر و بریّةالشّام و سائر صفحات شرق، لوحی را که از قلم میثاق عزّ صدور یافته نقل می‌فرمایند که در طیّ آن وعدۀ جمال مبارک را نقل، صفات نفوس مبعوثه را وصف و وظائف آنها را ذکر می‌فرمایند. در خاتمۀ این مقال این لوح مبارک از توقیع مزبور نقل می‌شود. لوح مبارک را در صفحه 243 جلد اوّل منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء نیز می‌توان زیارت کرد:

ای سمندر نار موقده در سدره سينآء جمال مبارک، روحی و ذاتی و کينونتی لأرقّائه الفدا، در اواخر ايّام از فم مطهّر وعده فرمودند که به فيض مدرار و تأييدات ملکوت اسرار نفوسی مبعوث گردند و هياکل مقدّسی مشهود شوند که انجم سمآء هدايتند و انوار فجر عنايت مظهر آيات توحيدند و مطلع انوار تقديس؛ مهابط الهامند و مشاعل انوار؛ جبال راسخه‌اند و اطواد باذخه؛ سُرُج نورند و بدور ظهور؛ وسائط الطافند و وسائل اعطاف؛ منادی به اسم حقّند و مبادی تأسيس بنيان اعظم.

اين نفوس شب و روز آرام نگيرند و آلام نبينند و فراغت نجويند؛ در مضجع راحت نيارمند؛ آسوده ننشينند، آلوده نگردند، اوقات را صرف نشر نفحات‌اللّه کنند و ازمان را وقف اعلآء کلمةاللّه وجوهشان مستبشر است و قلوبشان منشرح؛ فؤادشان ملهم است و بنيادشان بر اساس اقوم. در ارجآء عالم منتشر گردند و در بين امم متفرّق؛ در هر محفلی در آيند و در هر انجمنی مجمع بيارايند؛ به هر لسانی تکلّم نمايند و هر معنی تفهيم کنند؛ اسرار الهی کشف نمايند و آثار رحمانی نشر کنند؛ چون شمع در شبستان هر جمع بر افروزند و چون ستاره صبحگاهی بر جميع آفاق بدرخشند؛ نفحات حدائق قلوبشان چون نسائم سحرگاهی آفاق قلوب را معطّر نمايد و فيوضات عقولشان چون باران بهاری هر اقليم را مخضّر کند.

اين عبد در نهايت انتظار است که اين نفوس مبارکه کی موجود و اين مظاهر مقدّسه کی ظاهر و پديدار گردد. شب و روز در تضرّع و ابتهالم که آن نجوم بازغه مشرق و لائح گردد و آن وجوه مقدّسه جلوه نمايد؛ افواج تأييد رسد و امواج توفيق از بحر ملکوت غيب واصل گردد.

مقصد اينست که دعا و تضرّع فرمائيد که اين نفوس بفضل جمال قدم زود مبعوث گردد و البهآء عليک و علی کلّ وجه تنوّر بالنّور اللّائح من افق الملکوت.


  1. حضرت عبدالبهاء به این دو واقعه، بدون ربط دادن آن به آیۀ قرآن، اشاره فرموده‌اند. در رسالۀ مدنیه، طبع آلمان (162 بدیع)، ص55 و 56 می‌فرمایند، "در زمان رحبعام پسر حضرت سلیمان، در بنی اسرائیل اختلاف عظیمی واقع شد و یاربعام که از افراد اسرائیلیان بود، سر سلطنت برداشت و عبادت اصنام را بنا گذاشت. چند قرن محاربه بین رحبعام و یاربعام و سلاله‌شان واقع گشت و قبائل یهود مختلف و متفرّق شدند. بالاختصار، از این که معنی شریعةالله را فراموش نموده به تعصّبات جاهلیّه و خصائل غیرمرضیّه بغی و طغیان متّصف شدند و علماشان لوازم حقیقیۀ انسانیّۀ مندرجه در کتاب مقدّس را نسیاً منسیاً انگاشته، در فکر منافع ذاتیۀ خود افتادند و ملّت را به منتهی درجۀ غفلت و جهالت مبتلا کردند. از ثمرۀ اعمالشان آن عزّت پایدار به منتهی درجۀ ذلّت مبدّل گشت و ملوک فُرس و یونان و رومان مسلّط بر ایشان گشته رایت استقلالشان سرنگون شد. جهالت و نادانی و نکبت و خودپرستی رؤسای دینیّه و احبارشان مجسّم گشته به صورت بُختُنّصر مَلِکِ بابِل مبعوث شده به کلّی بنیان اسرائیلیان را بر انداخت. بعد از قتل عام و غارت و هدم بیوت و قلع اشجار آنچه از بقیّة السّیوف باقی ماند اسیر کرده به بابل برد. بعد از هفتاد سنه اولاد اسراء مرخّص شده مراجعت بیت‌المقدّس نمودند.

    حزقیال و عُزَیر علیهما السّلام مجدّداً تأسیس اساس کتاب مقدّس را نمودند. یوماً فیوماً ملّت اسرائیلیّه ترقّی نموده، صبح نورانی اعصار اوّلِیه لائح گشت. بعد از مدّتی قلیل باز اختلافات عظیمه در اطوار و افکارشان واقع، همم علمای یهود متوجّۀ اغراض نفسانیّه گشت و اصلاحات جاریۀ زمان عُزَیر علیه السّلام به روش و احوال فاسده تبدیل شد. کار به جایی انجامید که عساکر ملوک و جمهوریّت رومان مراراً و کراراً ممالک اسرائیلیان را فتح نمودند. بالاخره طیطوس قهرمان که سردار رومان بود، بلاد متوطّنۀ یهود را با خاک یکسان نمود به قسمی که جمیع رجال را قتل و نساء و اولاد را اسیر و بیوت را هدم و اشجار را قطع و کتب را حرق و اموال را نهب و بیت‌المقدّس را چون تلّ خاکستر نمود و بعد از این مصیبت کبری ستارۀ حکومت بنی اسرائیلیان در مغرب نیستی متواری شد و تا حال بر این منوال این ملّت مضمحل گشته در اطراف عالم پراکنده‌اند. «و ضربت علیم الذّلّة و المسکنة» و این مصیبتین اعظمین بختنصر و طیطوس در قرآن مجید مذکور «وقضینا إلی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرّتین و لتعلنّ علوّاً کبیراً. فإذاء جاء وعد اولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأسٍ شدید فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً» تا آن که می‌فرماید، «فإذا جاء وعد الآخرة لیسوؤا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه اوّل مرّة و لیتبّروا ما علوا تتبیرا.»"

  2. نگاه کنید به سورةالملوک، الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، ص32

  3. این مناجات با اندکی تفاوت در صفحه 70 لوح مبارک خطاب به شیخ نجفی درج شده است: "لیذکرک بین خلقک و یرفع أعلام نصرک فی مملکتک و یزیّنهم بأخلاقک و أوامرک."

  4. در لوحی از قلم قدم نازل، "أنبياء و مرسلين محض هدايت خلق بصراط مستقيم حق آمده‌اند و مقصود آن که عباد تربيت شوند تا در حين صعود با کمال تقديس و تنزيه و انقطاع قصد رفيق اعلی نمايند" (مجموعه الواح، ص164).

  5. کلمات مکنونه عربی: "املِک قلباً جیّداً حسناً منیراً لتملک مُلکاً دائماً باقیاً ازلاً قدیما."

  6. برای توضیحات کافی وافی در این مورد به کتاب "سیر و سلوک در رسالۀ سلوک"، تألیف فریدالدّین رادمهر، ص300 (ذیل شمارۀ 94) مراجعه نمایید

  7. جمال مبارک در لوحی می‌فرمایند که گوینده و مخاطب لوح هیکل خود ایشان هستند: "المخاطِب و المخاطَب هو نفسی المهیمنة علی العالَمین" (اسرارالآثار خصوصی، ج5، ص277).

منابع
محتویات