رحمت خدا بر بندگان موقنش نگاهی گذرا به سورةالسّلطان

فاروق ایزدی‌نیا
نسخه اصل فارسی

رحمت خدا بر بندگان موقنش نگاهی گذرا به سورةالسّلطان

فاروق ایزدی‌نیا

مقدّمه

جمال قدم برای بعضی از الواح مبارکۀ نازله از یراعۀ عظمت اسمی را مشخّص فرموده‌اند از آن جمله است لوح مبارکی به نام سورةالسّلطان که گویا به مناسبت نزول آن برای احبّای اراک، که آن زمان به سلطان‌آباد مسمّی بود، اینگونه تسمیه شده است. در بدایت لوح مبارک عبارتی نازل شده که عنوان این مقاله از آن گرفته شد. در این عبارت می‌فرمایند، "هذا ما نُزِّلَ مِن جبروت البقاء لعباده و مِنهم مَن طار الی سمآء الأمر و منهم مَن وَقَف و کذلک نزّلنَا الأمر رحمةً مِن لدنّا لعبادِنَا الموقنین." (آثار قلم اعلی، ج4، ص154)

این لوح مبارک، که به زبان عربی است، در جلد چهارم آثار قلم اعلی، طبع 125 بدیع از صفحه 261 به بعد؛ طبع 133 بدیع از صفحه 154 به بعد و مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 37، صفحه 40 به بعد درج شده است. محلّ نزول این لوح مبارک، به عقیده جناب اشراق خاوری مدینۀ عکّا است. زیرا در متن لوح، خطاب به اسمعیل نامی که او را "أن یا ذبیح" خوانده‌اند، آمده است، "ان يا عبد فابکِ علی نفس اللّه و وحدته ثمّ ابتلائه و غربته فی هذا الارض الّتی انقطعت عن ورودها ارجل القاصدين." (آثار قلم اعلی، ج4، طبع 133، ص169 / مضمون: ای عبد، گریه کن بر نفس خداوند و وحدت او سپس ابتلا و غربت او در این سرزمینی که ورود قاصدین به آن ممنوع است.)

استدلال جناب اشراق خاوری چنین است که، "از قرائن این لوح در عکّا نازل شده زیرا می‌فرمایند من در سرزمینی غریب افتاده‌ام که کسی را به آنجا راه نیست و چون در عکّا که تشریف داشتند در اوائل زائرین اجازه ورود به شهر و تشرّف به حضور مبارک از ناحیه حکومت و مخالفین نداشتند... مسلّماً مقصود عکّا است. زیرا ورود به ادرنه ممنوع نبود و احباب می‌رفتند و مشرّف می‌شدند." (گنج شایگان، ص195)

امّا، اواسط لوح، جمال قدم خاطب به میرزا یحیی می‌فرمایند، "إلی أن سافرتَ و دخلتَ فی هذه الأرض اذاً قمتَ علیَّ فی کلّ یومٍ بل فی کلّ حین." (ص171 / تا آن که سفر کرده و در این سرزمین داخل شدی؛ پس هر روز بلکه هرحین علیه من قیام کردی.) چون "هذه" اشاره به نزدیک است، می‌توان استنباط کرد که مقصودشان ادرنه باشد زیرا میرزا یحیی وارد ادرنه شد و در نهایت قوّت علیه جمال مبارک قیام کرد و پس از آن او به قبرس و جمال مبارک به عکّا تبعید شدند.

از آن گذشته به نکته‌ای بعد از آن اشاره دارند و آن این که بعد از آن که فعل تو و آنچه که از قلم تو خارج شد مشاهده کردیم، از بین شما به تنهایی خارج شدم بدون آن که یار و یاوری داشته باشم حتّی کسی نبود که خدمت مرا بکند یا برای این اطفال آنچه را که از ملکوت پروردگار برایشان مقدّر شده بود طبخ نماید. (ص171)

این موضوع می‌تواند اشاره به مهاجرت دو سالۀ هیکل اطهر از بغداد به صفحات کردستان عراق باشد یا مدّت زمانی که در ادرنه در را به روی یار و اغیار بستند و عزلت پیشه کردند که مورد دوم بیشتر مقرون به صحّت است.

مطلب دیگری که همراه با آن مطرح می‌فرمایند یعنی صدور فتوای قتل جمال قدم توسّط میرزا یحیی و بعد نسبت دادن صدور فتوای قتل میرزا یحیی به جمال مبارک ، مربوط به دوران ادرنه است. به هر تقدیر، شواهد گوناگونی در این لوح مبارک وجود دارد گویای آن که می‌تواند محلّ نزول لوح مبارک ادرنه باشد.

در متن لوح مبارک تعدادی از نفوس را نام می‌برند که هویت آنها بر بنده نامعلوم است و محتملاً باید از احبّای اراک باشند. زیرا در متن لوح مبارک به مخاطب می‌فرمایند، "انّک إذا وَرَدتَ أرضک مدینة الّتی سُمّیت باسمی السّلطان، بشّر أهلَها مِن الّذین آمنوا بما حرّک علیهم قلم القدس من اصبع الله لتکوننّ مِنَ المستبشرین." (ص159 / وقتی وارد سرزمین خود، شهری که به اسم سلطان، از اسامی من، نامیده شده اهل آن را که به آنچه از قلم قدس از دست خداوند نازل شده ایمان دارند، بشارت ده تا شادمان بشوند)

این شهر درحدود سال 1223 هجری قمری (1189 هجری شمسی – فرهنگ دهخدا) به وسیلۀ یوسف‌خان گرجی سپهدار تأسیس یافته و به "سلطان‌آباد" تسمیه شده و گویا در تاریخ 1231 اکمال و اتمام یافته باشد. رضاشاه به مناسبت نزدیکی به قریۀ اراک نام آن را از سلطان‌آباد به اراک تغییر داد. از اوائل ظهور امر مبارک تعدادی از نفوس در آنجا به امر مبارک اقبال کردند. (اسرارالآثار خصوصی، ج4، ص155)

حجّت الهی

بدایت لوح با این نکته شروع می‌شود که این آیات حجّت الهی است تا روزی که نفاق از میان برود و نیّر آفاق به نورافشانی بپردازد. در آن هنگام است که دیدگان کفّار و مشرکین خیره گردد و نفوس مضطرب شوند و اسرار قلوب آشکار گردد و همه انگشت حیرت به دندان خواهند گزید. زیرا به آیۀ 9 سورۀ طارق اشاره دارند که، "تُبلی السّرائر" می‌شود. یعنی اسرار باطنی منافقین ظاهر و آشکار گردد. در لوحی از قلم قِدَم نازل، "يومی عظيمست و «يَومَ تُبلي السَّرائِرُ» شاهد و گواه او. اسرار قلوب و صدور مشهود؛ خائِنَةُ الاَعيُنِ وَ خافِيَةُ الصُدورِ وصف اين يوم است." (لئالی‌الحکمة، ج2، ص221) عبارت "خائنة الأعین و خافیةالصّدور" که مکرّراً در آثار جمال مبارک ذکر شده، اشاره به آیۀ 19 از سورۀ غافر است که می‌فرماید، "يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ" (خداوند می‌داند خیانت چشم‌ها را و آنچه که در صدور پنهان است.)

فرج

واژۀ فرج را حضرت بهاءالله در اینجا به کار برده و تعریف کرده‌اند. از آن جمله می‌فرمایند، "قد جائکمُ الفرج من عندالله ربّکم و یأمُرُکُم بالبرّ و التّقوی و یمنعکم عن کل ما یأمرکُمُ الهوی." (ص155 / مضمون: فرج از سوی خداوند برای شما آمد و شما را به نیکوکاری و پرهیزگاری امر کرده از آنچه که نفس و هوی به شما امر می‌کند باز می‌دارد.)

پس، توضیح می‌دهندکه فرج شما عبارت از استواء جمال قدم بر عرش عزّت آشکار است. ظهورش را بشارت داده ولی متأسّفانه اهل عالم آن را نشناختند. در لوحی، خطاب به فرج‌الله نامی، می‌فرمایند، "یا فرج‌الله، قد أتَی الفرج و النّاس عنه معرضون. قد ظهر الفرج الأکبر فی هذا المنظر الأنور ولکنّ القوم لایفقهون... یُشاهَدون الفرج الأعظم ولکن لایعلمون. یتّبعون أهوائَهم و یظُنّون أنّهم محسنون. لعمرالله انّهم من اصحاب النّار فی کتاب‌الله المهیمن القیّوم." (آثار قلم اعلی، ج5، ص79 / مضمون: فرج آمد و مردم از آن رویگردانند. فرج اکبر در این منظر انور ظاهر شد امّا مردم نمی‌فهمند ... فرج اعظم را می‎‌بینند و ندانند. از هوای نفس پیروی کنند و گمان کنند که از نیکوکارانند. سوگند به خداوند که در کتاب خدا از اصحاب جهنّم محسوبند.) از آن گذشته می‌فرمایند که "انّک أنتم ما عرفتُم فرجَ الّذی وُعِدتُم بِهِ فی کلّ الألواح و کنتم من الغافلین." (فرجی را که در الواح به آن وعده داده شدید نشناختید و غافل ماندید.)

در اینجا است که می‌فرمایند اگر در امری که ظاهر شده فکر کنید فرج پروردگار رحمن را در آنچه که از قلم حضرت بهاءالله نازل شده خواهید یافت.

در لوح دیگر تصریح دارند که مقصود از فرج الهی نفس مبارک ایشان است. زیرا هیکل قدم در الواح مبارکه به "کنز مکنون" یا "کنز مخزون" موسومند. در لوحی می‌فرمایند، "یا فرج، قد أتی فرج‌الله و القوم لایشعُرون و ظهر الکنز المکنون و القوم هُم لایعرفون." (تاریخ احبّای کاشان، ص547)

در لوح دیگری نیز به همین نکته تصریح دارند و ضمناً فرج را تعریف می‌کنند، "ان يا فرج، افرح بفرج اللّه و انّه قد جائک بغتةً کإشراق الوجه عن افق هيکل بديع و انّ فرجه ايّاک هو عرفانک نفسه المتعالى العزيز القدير يا فرج فرّج فى نفسک بفرج اللّه و انّه لاعظم عند ربّک عن ملکوت السّموات و الارضين." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 41، ص363-364 / مضمون: به فرج الهی شادمان باش. فرج الهی ناگهان مانند اشراق وجه از افق هیکل بدیع به سوی تو آمد. فرج خداوند برای تو عبارت از عرفان حضرتش است. در نفس خود، به فرج الهی، از غم رهایی یاب که نزد خداوند از ملکوت آسمان و زمین برتر و بزرگتر است.)

عنوان "جمال قدم"

اگرچه در بین اهل بهاء عنوان "جمال قدم" برای حضرت بهاءالله به کار می‌رود امّا باید دانست که این عنوان در وهلۀ اولی برای ذات الهی است. همانطور که در لوح سلمان، در مبحث بیوت منسوب به خداوند، می‌فرمایند، "ملاحظه نما در بیوتی که بین ملل مختلفه مرتفع شده و جمیع آن بیوت را طائفند و از اماکن بعیده به زیارت آن بیوت می‌روند و این واضح است که احترام این بیوت به علّت آن بوده که جمال قِدَم جلّ اجلاله به خود نسبت دادند با آن که کلّ عارفند که جمال قِدَم محتاج به بیتی نبوده و نخواهد بود." (مجموعه الواح طبع مصر، ص135)

در وهله ثانی به نفس مبارک جمال ابهی اطلاق شده که مکرّراً در آثار دیده شده و نیازی به تکرار آن نیست. در این لوح مبارک در خصوص حضرت اعلی به کار برده شده است، "اعترضوا امة الفرقان علی الله العزیزالممتنع الرّفیع حین الّذی شقّت سحاب الفضل و طلع جمال القدم عن خلفها علی اسم علیّ بالحق بآیات عزّ مبین." (ص155 / مضمون: هنگامی که ابر فضل شکافته شد و جمال قدم از فراسوی آن بر اسم علی [علی‌محمّد] با آیات عزّ مبین طلوع فرمود، امّت فرقان به او اعتراض کردند.)

در کتاب بدیع مذکور، "آن جمال قدم به رؤسای بيان مرقوم فرموده‌اند که مراد اللّه از کلمات او از حرف حی که تلقاء وجه بوده سئوال نمائيد چه که شما عارف بمراد اللّه نيستيد." (مائده آسمانی، ج4، ص350)

اشاره به تعیین میرزا یحیی به عنوان رئیس اسمی بابیان

در مقاطع گوناگون لوح مبارک به میرزا یحیی و اقدامات او اشاره شده است. این اشارات همراه با گلایه و گاه خطاب به خود او است. نخستین اشاره تشبیه او به فرعون است که ادّعای الوهیت کرد. می‌فرمایند، "تالله أنّ الّذی خلقتُها بکفّ ارادتی قد بغیٰ عَلَیَّ بمثل ما بغَی الفرعون بین یدی‌الله ربّکم و ربّ الخلائق اجمعین و قال أنَا رَبُّکُمُ الأعلی بعد الّذی ما کان قادراً بأن یخلقَ الذّباب فی الأرض ... و مَن خُلِقَ بقولی اعترض عَلَیَّ بشأنٍ بکَتِ السّموات و الأرض..." (ص155-156 / مضمون: سوگند به خدا کسی که به ارادۀ خود او را آفریدم علیه من خیانت و ظلم روا داشت همانطور که فرعون در حضور خداوند مرتکب شد و گفت که من پروردگار بلندمرتبۀ شما هستم در حالی که قادر به خلق مگسی در روی زمین نبود ... کسی که به کلام من خلق شد طوری علیه من اعتراض کرد که آسمان و زمین گریست.)

در اینجا برای بیان شدّت مخالفت او و کثرت احزان طلعت ابهی به تمثیلی متوسّل می‌شوند که وقتی حضرت عیسی بن مریم به جبل امر صعود فرمود و ابر مقدّس او را پوشاند آثار خون را بر پیراهن خود مشاهده کرد و سخت متحیّر شد و پرسید که این چیست. ابر او را از آنچه که بر جمال ابهی وارد می‌شود آگاهی داد و در ذات خویش فریاد و فغان کرد و از عالم و آنچه که در آن است منقطع شد و به مقر قدس به حضور خداوند شتافت. اگر تو را بگویم که بر او چه وارد شد حجاب عظمت پاره شود و ارکان بیت نابود گردد و ستون‌های عرش به لرزه در آید ولی پنهان کرده صبر کردیم تا خداوند در کمال عظمت ظاهر شود، نصرت خود را عنایت کند و جمالش را بشناساند.

اشارۀ دوم به میرزا یحیی راجع به علّت شهرت دادن اسم او به عنوان رهبر اسمی بابیان است. می‌فرمایند که هر آنچه مخاطب این بخش از لوح، یعنی ابراهیم [که جناب اشراق خاوری معتقدند مقصود جناب حاجی ابراهیم ملقّب به خلیل شیرازی معروف به مبلّغ و در این لوح ملقّب به منادی‌الامر است] می‌فرمایند، "ثم اعلَم بأنّ کلّما سمِعتَ فی هذا الأمر قد ظهر بأمری و مادونی خُلِقَ بقولی و مَا ٱطّلع بذلک إلّا نفسی العلیم الخبیر و إنّا لمّا أرَدنا إعزازَ الأمر بین ملل القبل لذا أشَرنا فی الکلمات إلی غیرنا حکمةً مِن لدنّا و إنّا کُنّا حاکمین و أرفعنَا الأمر إلی مقامِ الّذی سمِعتم انتشاره و إعلائَه إلی أن مُلِئَت الکلمة و ذکرها بین السّموات و الأرضین." (ص162 / مضمون: پس بدان هر آنچه که در این امر شنیدی به امر من ظاهر شد و غیر من، به قول من آفریده شدند و کسی به آن آگاهی ندارد مگر خودم. هنگامی که قصد اعزاز امر بین ملل قبل نمودیم، در کلمات نازله بنا به حکمتی به غیر خود اشاره کردیم و امر را به شأنی بلند کردیم که انتشار و اعلاء آن را شنیدید تا آن که کلام الهی و ذکر آن بین آسمان و زمین پر شد.)

این موضوع بارها به عنوان "اوّل امر" محلّ اشاره قرار گرفته است. جمال قدم می‌فرمایند، "خبیث اصفهانی [سیّد محمّد] هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر به اوهامات قبل ناس را از شاطئ عدل محروم نماید و حال آن که خود آن خبیث میداند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست و از این گذشته بر امر یحیی مطّلع نبوده." (اقتدارات، ص319)

مقصود از اصل امر یا اوّل امر، آن که جمال مبارک برای آن که بتوانند بدون جلب نظر به هدایت بابیان بپردازند و امر الهی را پیش ببرند، انظار را متوجّه میرزا یحیی ساختند. از این موضوع غیر از ایشان، حضرت اعلی، میرزا یحیی، دو نفر آگاهی داشتند و آنها عبارت بودند ملّا عبدالکریم قزوینی، کاتب حضرت اعلی، ملقّب به احمد و جناب میرزا موسی کلیم. این موضوع کراراً در آثار حضرت بهاءالله ذکر شده است. از جمله در لوحی می‌فرمایند، "مع آن که از اوّل این امر از جمیع مستور بوده و احدی مطّلع نه جز دو نفس. واحدٌ منهمَا الّذی سُمّی بأحمد استشهد فی سبیل‌الله و رجع الی مقرٍّ قُصوی و الآخَر الّذی سُمّی بالکلیم کان موجوداً حینئذٍ بین یَدَینا." (مجموعه الواح طبع مصر، ص174 / مضمون عبارت عربی: یکی از آن دو به نام احمد در راه خداوند به شهادت رسید و به مقرّ اعلی شتافت و دیگر آن که به کلیم موسوم است و در حضور ما حاضر است.) در مائدۀ آسمانی، ج8، ص132 نیز در لوحی به زبان عربی به همین نکته تصریح شده است.

اقدامات میرزا یحیی علیه جمال ابهی

جمال ابهی اشارتی دارند که بعد از آن که عظمت امر در انظار معلوم گشت، "انّ الّذینهم کانوا أن یقنعوا وجوههم خلف القناع خوفاً لأنفسهم فلمّا هبّت رائحة الإطمینان خرجوا کالثّعبان. کذلک نقُصُّ علیک ما هو المستور عن اعیُن النّاظرین و لتطّلع بما وَرَد علی جمالی و تکون علی بصیرةٍ مِن الله و تکون مِنَ العالَمین." (ص162 / مضمون کسانی که از ترس جانشان چهره خود را پشت روبنده پنهان کرده بودند، هنگامی که رایحۀ اطمینان وزید همانند افعی خارج شدند. اینگونه برای تو آنچه را که از چشم ناظرین نهان بود حکایت کردیم تا بدانی که بر جمالم چه وارد گشته و دارای بینشی از سوی خداوند گردی و آگاه گردی.)

از جمله کارهایی که میرزا یحیی انجام داد آن که به باب عالی، یعنی دربار عثمانی، نوشت که حضرت بهاءالله مبلغی را که دولت پرداخت می‌کند از میرزا یحیی و اعوان و انصارش دریغ داشته‌اند و این تهمت عظیم را وارد ساخت. به نحوی که جمال مبین به جناب سلمان فرمودند، "ضرّ به مقامی رسید مقرّ عزّی را که اگر جمیع ما کان بر خوان نعمتش حاضر شوند و الی آخرٍ لا آخرَ له از آنچه موجود است متنعّم گردند ابداً کسی را حرفی نه، نسبت بُخل داده‌اند. و به اطراف نوشته که شهریۀ ما را قطع کرده‌اند. رذالت و پست‌فطرتی را ملاحظه کن که برای جلب زخارف از ناس و افترای به جمال قدم اینگونه مفتریات به اطراف نوشته و فرستاده‌اند. با این که تو در اینجا بوده و دیده‌ای که ابداً این عبد شهریۀ این قوم را به چشم خود ندیده و آنچه هست در بیرون قسمت شده به هر نفسی داده می‌شود. مع‌ذلک محض تضییع امرالله و اخذ دینار این قسم معمول داشته‌اند که شنیده‌ای. قسم به جمال قِدَم که اوّل ضرّی که بر این غلام وارد شد این بود که قبول شهریه از دولت نمود و اگر این نفوس همراه نبودند البتّه قبول نمی‌کردم و تو مطّلع شده‌ای که چه مقدار امر بر مهاجرین صعب شده و مع‌ذلک جمیع شاکریم و در قضای الهی راضی و صابر ... و این قوم که به اطراف شکایت شهریّه می‌نمایند و تکدّی می‌کنند ادّعای ربوبیت می‌نمایند و از حق مُعرض..." (مجموعه الواح طبع مصر، ص158)

شاید این بیان مبارک در سورةالسّلطان اشاره به همین قضیه باشد که می‌فرمایند، "کتبتَ إلی رئیس المدینة بالذّلّة الّتی بها ضیّعتَ حرمتی بین الخلائق اجمعین ثمّ الّفتَ مع الّذی تبغضه و هو یبغضک و سمعتَ منه باُذُنِکَ ما اشتکیتَ به تلقاء وجهی و کنتَ مِنَ الشّاکین. فلمّا قام علی بغضی و اشتعلَت فی قلبه نارُ الغِلّ اذاً اتّخذتَه لنفسک معیناً." (ص172 / مضمون: به حکومت به ذلّتی نامه نوشتی که بدان وسیله حرمت مرا بین جمیع خلق ضایع ساختی سپس با کسی که تو از او کینه داری و او از تو هم‌دست شدی و به گوش خود از او شنیدی آنچه را که در حضور من شکایت نمودی. وقتی بغض مرا در دل جای داد و آتش کینه در دلش روشن شد او را برای خود یاوری گرفتی.)

کار دیگری که انجام داد اقدام به قتل حضرت بهاءالله کرد و چون موضوع برملا شد فعل خودش را به جمال قدم نسبت داد. در این لوح به آن اشارتی دارند: "ثمّ انتشرتَ فی البلاد فعلک باسمی لتدخل علیّ فی صدور المحبّین و خرج مِن لسانک و قلمک ما یستحیی أن یذکُرَهُ قلمُ العالّین. فاسمع ما نُزِّلَ مِن قبل و انّک لو تبسط یدَک لتقتلنی ما أنَا بباسط یدی لأقتُلَکَ و کان الله عل ما أقولُ شهید." (ص171 / مضمون: سپس فعل خودت را در بلاد انتشار دادی تا در دلهای محبّین علیه من وارد شوی و از زبان و قلمت خارج شد آنچه که قلم عالّین شرم دارد از ذکر آن. بشنو آنچه که از قبل نازل شد و تو اگر دستت را برای قتل من دراز کنی من دستم را برای قتل تو دراز نخواهم کرد و خداوند بر گفتۀ من گواه است.)

این معنی در سایر آثار مبارکه نیز نازل شده است. در لوح سلمان می‌فرمایند: "نفسی را که در شهور و سنین به ید رحمت تربیت فرمودم بر قتلم قیام نمود." (مجموعه الواح طبع مصر، ص131) در لوح نصیر می‌فرمایند، "اسمی از اسمایم که به حرفی او را خلق فرمودم و به نفحه‌ای حیات بخشیدم به محاربه بر جمالم برخواست. تالله الحقّ به انکار و استکباری به جمال مختار معارضه نمود که شبهی از برای آن متصوّر نه. و مع‌ذلک نظر به آن که ناس را بی‌بصر و بی‌شعور فرض نموده و جمیع عقول را معلّق به ردّ و قبول خود دیده، فعل منکر خود را به جمال اطهر نسبت داده که در مداین‌الله اشتهار دهد که شاید به این وساوس و حیَل ناس را ازعلّةالعلل محروم سازد." (همان، ص173-174)

موقعی که لوح مبارک سورةالامر عزّ نزول یافت و برای او ارسال شد و رسالت و مظهریت جمال مبارک به اطّلاع او رسید، "مشارٌ الیه انکار کرد و خود را حائز مقام رسالت دانست و بدین وسیله مقدّمات فصل اکبر فراهم شد." (محمّد افنان، سفینه عرفان، دفتر 13، ص50)

ولی جمال مبارک او را انذار فرمودند که ای برادر من، نه کینه تو در دل من است نه کینه کسی از اهل عالم. پس کلام مرا بشنو و خود را طاهر کن. اگر تو بر آنچه که ادّعا می‌کنی باشی و جمیع کسانی که در آسمان و زمین هستند تو را سجده کنند آیا تو را از چیزی بی‌نیاز می‌کند. خیر قسم به جانم. و اگر جمیع بندگان به علّت سخنان تو کینه مرا در دل بگیرند آیا تو را نفعی خواهد رسید. خیر سوگند به پروردگار. دنیا و زخرف آن را رها کن. مبادا ریاست تو را مغرور ساخته از ذکر خدایت و خضوع در مقابل بندگان متّقی باز دارد. (ص172)

موضوع مسموم شدن حضرت بهاءالله به دست میرزا یحیی در کتب تاریخی مسطور است و نیازی به تکرار آن نیست. جناب محمّدعلی سلمانی دربارۀ اقدام میرزا یحیی به تحریک ایشان برای قتل حضرت بهاءالله می‌نویسد:

"روزی که موقع حمّام شد اوّل ازل آمد. سر و تن شست و حنائی هم گذاشت. من نشستم خدمتش بکنم. این شروع کرد به صحبت کردن و نصیحت کردن. گفت میرزا نعیمی بود که در نیریز حاکم بود. احبّا را کشت، اذیت کرد و بسیار صدمه به امر رسانید. بعد تعریف زیادی از شجاعت و تهوّر کرد که بعضی‌ها فطرتاً شجاعند. هر وقت باشد صفت شجاعت از آنها ظاهر خواهد شد. بعد حکایت میرزا نعیم را گفت که از اولاد احبّاء طفلی باقی مانده بود به سنّ ده یا یازده ساله. روزی میرزا نعیم می‌رفته بود حمّام. این طفل هم رفته بود حمّام و چاقویی دسته‌شاخی با خود برده بود. همین که مردکه از توی آن خواسته بود بیرون بیاید این طفل چاقو را بر شکمش فرو نمود و شکمش درید. فریاد میرزا نعیم بلند شد. نوکرهای او از سرحمّام داخل شدند و دیدند چاقو دست این پسره. لذا پسر را آنچه توانستند زدند و بعد رفتند سر اربابشان میرزا نعیم ببینند حالش چطور است. این پسر با آن که زخم خورده بود از جا حرکت کرد. مجدّداً چاقویی به میرزا نعیم زد.

بعد، مجدّداً تعریف از شجاعت کرد که چقدر خوش است انسان شجاع باشد. حالا در امرالله ببینید چه کرده‌اند. هر کس صدمه می‌زند. هر کس بر من برخاسته. حتّی اخوی من و من از هیچ جهت راحت نیستم و نوعی شده است که رفاه رفع شده. (لحن همچو می‌پرورانید که من وصی و مظلوم و اخوی غاصب و استغفرالله متعدّی). صفت شجاعت ممدوح، معاونت امرالله لازم. (در مجموع لحن سخن و حکایت میرزا نعیم و مراتب شجاعت و تشویق من این که اخوی را بکش یعنی جمال مبارک را.)

این حرف را که زد به حدّی حالم به هم خورد که هیچ وقت در حیاتم آنقدر منقلب ندیده بودم. به طوری که احساس می‌کردم که حمّام را به سرم کوبیدند. متوحّش شدم و هیچ حرفی نزدم. رفتم سرحمّام روی سکّو نشستم و با خود فکر می‌کردم. در نهایت انقلاب با خود فکر کردم که می‌روم توی حمّام و سرش را می‌بُرم. هر طور بشود بشود. بعد فکر کردم که کُشتن این کار آسانی است امّا شاید در حضور جمال مبارک مقصّر بشوم و مخصوصاً در آن حال با خود می‌اندیشیدم که پس از کُشتن این مردکه اگر حضور جمال مبارک بروم و به من بفرمایند چرا این را کُشتی چه جواب بدهم و این خیال مرا متوقّف داشت. مختصر، توی حمّام آمدم و با کمال اوقات تلخی شدید گفتم پاشو برو گُم شو؛ پاشو برو بیرون. به زار آمد آب به سرم بریز. من یک آبی ریختم؛ شُسته یا نشسته با کمال ترس خارج شد رفت و هنور تا به حال او را ندیده‌ام.

امّا من حالی داشتم و به هیچ قسم آرام نمی‌شدم. از قضا آن روز جمال مبارک حمّام نبودند. آقا میرزا موسی کلیم آمدند به حمّام. من به او گفتم امروز ازل مرا آتش زد و همچه حرفی گفت. آقا میرزا موسی گفت او سالهاست در این خیال است. به او اعتنا مکن. این مردکه همیشه در این فکرها بوده و مرا نصیحت کرد و رفت.

خلاصه حمّام تمام شد. رفتم بیرون خدمت سرکار آقا و عرض کردم امروز میرزا یحیی گفت من هم خیلی متغیّر شدم و می‌خواستم بکُشمش. بالاخره کاری نکردم. فرمودند این مطلبی بود که تو خود فهمیدی ذکری مکن بهتر است مکتوم باشد. بعد آمدم به میرزا آقاجان گفتم تفصیل این است برو حضور عرض کن. او رفت و آمد. فرموده بودند برو استاد محمّدعلی را نصیحت کن که جایی این حرف را نزند." (شرح حال جناب محمّدعلی سلمانی، به قلم خودشان، ص19-20)

جمال قدم سپس در سورةالسّلطان می‌فرمایند، "تالله یا اخی لو تُنصِفُ لَتبکی علی نفسک ثمّ علی نفسی و تنوح فی ایّامک و تکون من التّائبین الی الله الّذی خَلَقَکَ بأمرٍ مِن عنده ... فانظُر الی اوّل الدّهر إنّ الّذی قتلَ أخیَهُ الأکبر الّذی سُمّی بهابیل. هل بقی علَی الأرض لا فو الله الملک العزیز الحکیم بل رجع الی التّراب ثمّ بعَثَهُ الله بالحقّ و سئل عمّا فعل ثم ارجعه الی مقرّه و کذلک فانظُر فی الأمر ثمّ تفکَّر فیه و کن من المتفکّرین." (ص172-173 / مضمون" سوگند به خدا ای برادر من، اگر انصاف دهی هرآینه بر خود و بر من خواهی گریست و در ایّام عمر خود ناله و نوحه خواهی کرد و به سوی خداوندی که تو را خلق کرده توبه خواهی نمود... بنگر به ابتدای تاریخ کسی که برادر بزرگترش، هابیل، را به قتل رساند آیا بر وجه ارض باقی ماند. خیر قسم به خدا. بلکه به خاک راجع شد سپس خداوند او را برخیزاند و از عملش سؤال کرد سپس به مقرّش راجع نمود. اینچنین در امر نظر کن سپس بیندیش.)

واکنش به ظهور الهی

جمال قدم در این لوح مبارک به اعتراض به آیات الهی اشارتی دارند که سبب شد کفر معترضین نسبت به اعتقادات قبلی خود آشکار شده جمیع اعمالشان از حیّز قبول ساقط گردد گو این که خود آنها از این موضوع آگاهی نیافتند ولی جمیع ذرّات عالم آنها را لعن کنند و خودشان به شادی و سرور می‌پردازند ولی خفایای دلهایشان آشکار است و در اینجا است که به آیۀ 19 سورۀ غافر قرآن اشاره دارند که قبلاً ذکر شد. امّا تأکید دارند که اینها به زبان ادّعای ایمان کنند و به کسی که میزان ایمان هر کسی را تعیین می‌کند کافر شده‌اند و سپس انواع مخالفت با امر الهی را اینگونه برمی‌شمارند:

اوّل، کسی که اعراض کند و در نفس خودش سرکشی نماید و علناً علیه خداوند تعدّی و مخالفت کند. دوم کسی که می‌خواهد در امر الهی مکر به کار ببرد و کینۀ حضرت بهاءالله را در دل کسانی که ایمان آورده‌اند وارد کرده آنها را از صراط بلغزاند و از شاطئ مقدّس بحر اعظم دور سازد و حول آنچه که شیطان در صدور آنها وسوسه کرده جمع شوند و به مکر و فریب روی آورند. خداوند به زودی مکر آنها را برای کسانی که از امر الهی پیروی می‌کنند آشکار خواهد کرد. و بالاخره، کسانی که اطمینان دارند که اگر به حضرت بهاءالله اعتراض نمایند کسانی که از لحاظ غِلّ و کینه پیروی‌اش کرده‌اند به او معترض خواهند شد. زیرا او برای خودش ریاستی را مشاهده می‌کند.

سپس می‌فرمایند که برای خداوند بندگانی هستند که نه اشارات آنها را منع نماید و نه دلالات باز دارد و منع هیچ مانعی و اعراض هیچ مُعرضی، حتّی اگر کلّ خلائق جمع شوند، سدّ راه اینگونه بندگان نخواهد شد. آنها کسانی هستند که اشارات پیشین راجع به قیامت و آنچه که در قرآن راجع به خاتمیت نازل شده سدّ راه آنها نشده است. آنها جمیع حجبات را پاره کردند و در ظلّ امر الهی وارد شدند و معترف شدند که رشته نبوّت و رسالت، به آن معنی که در دور قبل تصوّر می‌شد، قطع نخواهد گشت و الی آخر الّذی لا آخر له ادامه خواهد داشت و به این ترتیب بود که روح قدسی الهی در آنها روح اطمینان دمید.

از جمله صفات آنها آن است که خدا را به خود خدا و آنچه که از او ظاهر می‌شود، می‌شناسند و گوش را به سخنان نالایقۀ مشرکان، حتّی اگر از اعاظم قوم و اشراف خلق باشند می‌بندند. زیرا می‌دانند که شرف انسان به پیروی از امر پروردگار و سجود در برابر او است. فلذا، خشیةالله را در دل جای دهند و با آیات الهی مجادله نکنند و با حق به واسطۀ آنچه که نزد آنها است مبارزه ننمایند.

توصیه جمال مبارک به مخالفین

جمال قدم مخالفین را از هر گونه اعتراض و مخالفتی بر حذر می‌دارند و تأکید دارند که، "لن‌یُقبَلَ الیوم ایمان أحدٍ و لا عملُ نفسٍ إلّا بأن تتّبعَ هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم." (ص158 / مضمون: امروز ایمان و عمل احدی مقبول درگاه الهی نیست مگر آن که از این امر مبارک پیروی کند.) و از آنها می‌پرسند که اگر به آیات منزَله در این دور صمدانی معترضند، به چه برهانی نفس خود را آرامش و سکون می‌بخشند.

در اینجا، بی‌نیازی خداوند به آنها و ایمانشان را تصریح می‌فرمایند و وعده می‌دهند که اگر ایمان نیاورند به زودی خداوند قومی را مبعوث خواهد فرمود و نغمات امر الهی را به گوش آنها خواهد رساند و آنها را در این رضوانی که آیت کبرای الهی است وارد خواهد ساخت. دیگربار صفت مؤمنین را ذکر می‌کنند که آنها خداوند را به نفس او و به آیاتی که از سوی او نازل شده خواهند شناخت. ایشان کسانی هستند هر آنچه نزد مردمان است کنار می‌گذارند حتّی اگر کتب اوّلین و آخرین باشد و در مقام مقایسه می‌فرمایند کسانی که دریا و عمق آن و مرواریدهای آن را شناخته باشند به امواج اعتنایی ندارند. کسانی که آب مقدّس حیات را از دست ملائکه بهشتی نوشیده باشند آیا به آب تلخ و شور قناعت کنند؟ کسانی که خورشید را بشناسند اعتنایی به سایه نخواهند داشت.

جمال قدم در لوح اشرف بالصّراحه می‌فرمایند، "هو الّذی خَلَقَکُم و رَزَقَکُم بأمره و عرّفَکُم نفسَهُ العزیزَ العلیَّ العلیم و أظهر لَکُم کنوزَ العرفان و عرّجَکُم إلی سماء الإیقان فی امره المحکم العزیز الرّفیع. ایّاکم أن تمنعوا فضلَ الله عن أنفُسِکُم و لاتُبطلوا أعمالَکُم و لاتُنکِروه فی هذا الظّهور الأظهرِ الأمنع المُشرقِ المنیر. فَأنصفوا فی أمرِالله بارئکم ثمَّ انظُرُوا الی ما نُزِّلَ عن جهة العرش و تفکّروا فیه بقلوبٍ طاهرٍ سلیم. اذاً یظهرُ لَکُمُ الأمرُ کظهور الشّمسِ فی وسطِ السّمآء و تکوننّ مِنَ الموقنین. قل إنّ دلیلَهُ نفسُهُ ثمَّ ظهورُهُ و من یعجزُ عن عرفانهما جعل الدّلیل له آیاتِه و هذا مِن فضله علی العالَمین و أودعَ فی کلّ نفسٍ ما یَعرِفُ بِهِ آثارَ الله و مِن دون ذلک لن‌یتمّ حجّته علی عباده إن أنتم فی أمره مِنَ المتفکّرین." (مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص212-213 / مضمون: او شما را آفرید و روزی داد و خودش را به شما شناساند و کنوز عرفان را برای شما ظاهر ساخت و به آسمان ایقان به امرش شما را عروج داد. مبادا این فضل را از خود دریغ بدارید و اعمالتان را باطل کنید. این ظهور را انکار نکنید. پس در امر الهی انصاف دهید سپس به آنچه که از جانب او نازل شده بنگرید و در آن به قلب سلیم فکر کنید. در این صورت امر خداوند مانند خورشید وسط آسمان بر شما ظاهر شود و یقین خواهید کرد. بگو دلیلش خود او و سپس ظهورش است و کسی که از عرفان این دو عاجز باشد آیات را برای او دلیل قرار داد و این فضل او بر اهل عالم است و در هر نفسی آنچه را که به واسطۀ آن آثار الهی را بشناسد به ودیعه گذاشته است زیرا بدون آن حجّتش بر بندگانش تمام نشود.)

طلب نصرت امرالله

در پیامی به احبّای اراک از آنها می‌خواهند که به نصرت امرالله قیام کنند و نصرت را در تبلیغ امرش به بندگانش و تثبیت حبّ حضرتش در دلها می‌دانند. در اینجا به نکته‌ای اشاره دارند که بر مبنای آیۀ 211 سورۀ بقره است. توصیه می‌کنند که، "لاتبدّلوا نعمةالله بینکم و لاتُنکروا ما یُثبت بِه ایمانکم بالله..." (ص159 / مضمون: نعمت الهی را که بین شماست تبدیل نکنید و آنچه را که سبب تثبیت ایمان شما به خداوند است انکار ننمایید.) در قرآن کریم آمده است، "سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ." (مضمون: از بنی اسرائیل بپرس چه بسیار معجزۀ آشکار به آنان دادیم و هر کس نعمت الهی را پس از آن که نصیبش شد دگرگون سازد بداند که خداوند سخت کیفر است.)

دربارۀ نصرت امر الهی باید به این نکته نیز اشارتی داشت که خداوند نیازی به نصرت بندگان ندارد، بلکه این فضلی است که حضرتش نصیب عباد می‌کند که در صراط خدمت قدم بردارند و به این واسطه به کسب رضای او نائل گردند. در سورةالقمیص تصریح دارند، "إنّهُ لَن‌یحتاج بأحدٍ و إنّ النّصر کلّه فی قبضته ینصُرُ من یشاء بأمرٍ مِن عنده و انّه لهو العزیز المقتدر الحکیم و إنّه لو یأمُرُ النّاس بالنّصر هذا مِن فضله علیهم لیبلّغهم إلی ما أراد و إنّه لَغنیٌّ عن العالمین..." (آثار قلم اعلی، ج4، ص48 / مضمون: او ابداً محتاج احدی نیست و نصرت تماماً در قبضۀ اختیار خود او است و هر کس را بخواهد یاری رساند و مردمان را به نصرت امر کند از فضل او بر آنها است تا آنها را به آنچه که اراده فرموده برساند و او خود از اهل عالم بی‌نیاز است.)

در واقع، با اشاره به آیۀ دیگری از قرآن کریم، "و وجوهٌ يومئِذٍ عليها غَبَرَةٌ تَرهَقُها قَتَرَةٌ أولئك هم الكَفَرَةُ الفَجَرَةُ" (سورۀ عبَس، آیات 40-42 / مضمون: درچنین روز بر چهره‌هایی غبار باشد، تیرگی آنها را فرو گیرد؛ اینان همان کافرکیشانِ نافرمانند) توصیه می‌فرمایند که به خداوند توکّل کنند و از هر نسبتی منقطع شوند و به حبل الله متمسّک گردند.

قمیص الهی

دربارۀ قمیص الهی که باید از آن بوی یوسف حقیقی استشمام شود، مکرّراً در آثار مبارکه مطالبی ذکر شده است. در این لوح مبارک نیز اشارتی به آن دارند و می‌فرمایند این لوح را قمیص امر قرار داده‌اند تا رائحۀ آن غلام الهی و جوان رحمانی به مشام اهل عالم برسد تا که شاید به این وسیله قومی مبعوث گردند که جز به خداوند ناظر نباشند و اشارات مُعرضین آنها را در حجاب قرار ندهد.

در اینجا است که نامی از ابراهیم خلیل به میان آمده است که گویا همان جناب حاجی ابراهیم خلیل مبلّغ شیرازی باشد که مدّتی سکوت اختیار کرده است و جمال مبارک مایلند از این قمیص رایحۀ تقدیس به مشامش برسد و از "خلف السّکوت" به اسم ناطق خداوند خارج شود. جمال مبارک او را مأمور می‌فرمایند که، "قدّس نفسَکَ عن الإشارات ثمّ ناد بنداء الرّوح بین الأرض و السّموات لعلّ بذلک تشتعلُ النّار فی صدور الأبرار و یقومنّ علی الأمر بسلطانٍ مِن لدنّا و أمرٍ مِن عندنا و أنَا المتقدر علی ما أشاءُ و أنَا المُعطِی المتعالِی العزیزُ الرّحیم." (ص160-161 / مضمون: از اشارات پاک شو و به ندای روح بین زمین و آسمان ندای امر را بلند کن تا که شاید سینه‌های ابرار مشتعل گردد و به قوّتی از سوی ما و امری از طرف ما به خدمت امر قیام کنند.)

در واقع به او امر می‌فرمایند، "قم علی خدمةالله و نصره و لاتخَف مِن أحدٍ و إنَّ هذا أمرُ الله علیک." (ص161 / مضمون: قیام کن به خدمت امرالله و نصرت آن و از احدی ترس به خود راه مده. این است امر الهی بر تو.)

به نظر می‌رسد ازلیان و بابیان سبب هراس او شده باشند زیرا بعد از آن تأکید دارند که امروز هیچ کاری و شیئی نفعی به احدی نمی‌رساند حتّی اگر جمیع کتب آسمان و زمین را بیاورد مگر آن که در ظلّ ربّ اعلی در ظهور بعدی‌اش، یعنی جمال ابهی، وارد شود. بعد سوگند می‌خورند که این جمال علی اعلی و ظهورش در ملکوت امر و خلق است. بعد از اهل بیان می‌پرسند که آیا بیان را می‌نویسید و به نازل کننده‌اش، یعنی جمال ابهی، کافر می‌شوید؛ آیا خداوند را ذکر می‌کنید و بعد حکم قتلش را صادر می‌کنید. سپس مجدّداً او را "منادی امرنا" لقب داد مأمور تبلیغ می‌فرمایند و به الهامات روح قدسی وعده می‌دهند.

در اینجا تصریح دارند، "فَوَ جمالی مَن فی قلبِهِ حبّ شیءٍ عمّا خُلِقَ بین السّموات و الأرض لن‌یقدِرَ أن یحمل هذا الأمر المبرم العزیز المنیع." (ص161 / مضمون: قسم به جمالم کسی که در قلبش محبّت و تعلّق خاطر به چیزی از آنچه که خلق شده وجود داشته باشد قادر به حمل این امر الهی نخواهد بود.)

این جناب ابراهیم مبلّغ در بغداد به حضور جمال مبارک مشرّف شده است و در این لوح به این تشرّف شهادت می‌دهند و این در زمانی بوده که کسی به مقام جمال مبارک پی نبرده بود. زیرا می‌فرمایند، "فهنیئاً لک یا منادی الأمر بما حضرتَ بین یدی العرش حین الّذی أشرَقَت شمسُ الآفاق عن شطر العراق تالله بذلک فُزتَ بما لا فاز بِهِ أحدٌ و هذا تنزیلٌ مِن لدن عزیزٍ علیم. فاشکرِ اللهَ بما رَزَقَکَ لقائَهُ و أیّدکَ بزیارة مظهر نفسِه فی ایّام الّتی ما عَرَفَها أحدٌ مِنَ العباد بما أخَذَتهُمُ الأوهام و کانوا علی غفلةٍ مبین." (ص162-163 / مضمون: پس خوشا بر تو ای منادی امر که موقع اشراق شمس آفاق در عراق به حضور آمدی. سوگند به خدا به آنچه که احدی فائز نشده نائل گشتی. پس شکر کن خدا را که از لقای خود تو را روزی داد و در زمانی که، به علّت غلبۀ اوهام، کسی به عرفان او نائل نشده بود، تو به زیارت مظهر نفسش توفیق یافتی.)

به یکی دیگر از مخاطبین لوح، به نام یعقوب، می‌فرمایند که چشم یعقوب از رایحۀ قمیص یوسف بینایی یافت و ما قمیص پروردگارت را در هیأت لوح به سوی تو فرستادیم تا دیده‌ات روشنی یابد به طوری که بتوانی انوار عرش عظیم را ببینی و در زمانی که خود سکون و آرامش هم دچار اضطراب شده، بر حبّ مولایت ثابت و راسخ بمانی. (ص166)

پیش‌بینی اقدامات شیطان

در آثار مبارکه آمده است که هر کس سعی نماید حبّ جمال ابهی را از دلها بزداید نفس شیطان است. از قلم جمال قدم نازل، " "ثمّ إعلم بأن یحضَرَ عندک مَن یمنعُک عن حبّ الله و إنّک لمّا وجدتَ منه روائح البغضاء عن جمال السّبحان، أیقِن بأنّه لَهُوَ الشّیطان" (مجموعه الواح، ص199 / مضمون: پس بدان که اگر کسی نزد تو آمد که تو را از حبّ الهی باز دارد، وقتی از او بوی کینه و بغض نسبت به جمال الهی را شنیدی، یقین بدان که خود شیطان است.)

در لوح دیگری از قلم اعلی نازل، "تجنّبوا يا قوم عن الّذی کفر باللّه انّه هو الشّيطان و قام علی کلّ معبر و مرصد ان اعتصموا باللّه انّه يحفظکم من جنود الاعراض و ينصرکم بسلطان من عنده." (آثار قلم اعلی، ج1، ص202 / مضمون: ای مردم، از کسی که کافر به خدا شده پرهیز کنید که او خود شیطان است و در هر گذرگاه و کمینگاهی ایستاده. به خداوند متوسّل شوید که شما را از جنود اعراض حفظ کند و به قدرتی از سوی خود شما را یاری رساند.)

در سورةالسّلطان پیش‌بینی فرموده‌اند که پس بدان که شیطان از شطر طغیان نزد شما آید و همراه با او آن چیزی است که شما را از جمال رحمان منع کند. قیام کن بر امر و او را پشت سر بگذار سپس اعراض کن از او و به وجه نورانی من اقبال نما. به او بگو ای شیطان از بین ملأ الرّوح خارج شو زیرا که از تو رایحۀ بغضا استشمام کردیم و تو، ای ملعون، کاری کردی که جمیع کسانی که در آسمان و زمین هستند و ساکنان ملکوت امر و خلق تو را لعن کنند ولی تو از آن غافل ماندی. سوگند به خدا به هیچ شیئی مرور نکردی مگر آن که تو را به زبان نهانی لعن نمود و تو نسبت به نداء آن که شنیدی، خود را به کری زدی.)

کثرت بلاهای جمال قدم

جمال مبارک کراراً به بعضی از بلاهایی که به آن دچار شده بودند اشاراتی داشته‌اند امّا همواره برای آن که احبّاء محزون نشوند به طور کامل ذکری به میان نمی‌آورند. در اینجا هم می‌فرمایند اگر بدانی که سختی و شدّت چقدر مرا مبتلا ساخته تا آخر عمرت گریه و ناله کنی ولی ما آن را پنهان کردیم که مبادا مظاهر رحمن محزون شوند و جگر مقرّبان محترق گردد.

در لوحی می‌فرمایند، "قسم به آفتاب معانی که از ظلم اين ظالمان قامتم خم شده و مويم سفيد گشته البته اگر بين يدی العرش حاضر شوی جمال قدم را نمی‌شناسی. بلکه طراوتش از ظلم مشرکين تبديل شده و نضارتش تمام شده تالله قلب و فؤاد و حشا جميع آب شده ولکن بقوة الله بين عباد حرکت مي‌نمايم." و نيز در لوح ديگر مي‌فرمايند: "بگو ای احبای حق قد اين مظلوم از ظلم ظالمان خم گشته و مِسک سود سفيد گشته." (مائده آسمانی، ج8، ص37)

سپس یکی از مخاطبان را توصیه می‌فرمایند که از شداید دنیا محزون نباشد. زیرا بلایی که از سوی خدا نازل شود، خیر محض است ولی عواقب امور از انظر ناس پنهان است و تأکید دارند، چه بسا شدّت و سختی که بنده‌ای را به سرچشمه راحتی و آسایش رهنمون گشته و چه بسا راحتی و آسایش که او را به سوی شدّت و سختی سوق داده است. (ص165)

کثرت بلاها، بخصوص از جانب میرزا یحیی، آنقدر بود که حضرت بهاءالله می‌فرمایند اگر امر به دست خود من بود خود را نهان می‌ساختم و از میان این قوم خارج می‌شدم و در کوهی سکونت اختیار می‌کردم که ذکری از من در میان احبّاء نباشد چه رسد به این کینه‌جویان. ولی هر زمان که سکوت اختیار کردم "روحُ الأعظم تنطق فی صدری و روح البقا یحرّک قلمَ البهآء کیف یشاء." (ص169 / مضمون: روح اعظم در سینه‌ام سخن می‌گوید و روح بقا قلم بهاء را آنطور که می‌خواهد به حرکت در می‌آورد.)

در لوح دیگری می‌فرمایند، "فَوَاللهِ یا قوم، إنّی لأکونُ متحیّراً فی أمری و ما وَرَدَ علیَّ فیا لیتَ ما وُلِدتُ من امّی و إن وُلِدتُ ما رُضِعتُ و ما صِرتُ کبیراً ولکن ظهر ما ظهر و نُزِّلَت جنودُ الوحی و قضی الأمر من لدی الله الواحد القهّار." (مائده آسمانی، ج7، ص82 / مضمون: سوگند به خدا که در کار خودم و آنچه که بر من وارد شده متحیّر مانده‌ام. ای کاش از مادر متولّد نشده بودم و حال که متولّد شدم ای کاش شیر ننوشیده بودم و بزرگ نشده بودم. ولی ظاهر شد آنچه که ظاهر شد و جنود وحی نازل شدند و کار از سوی خداوند جریان یافت.)

حبّ الهی منشأ قدرت است

در کلمات مکنونه عربی می‌فرمایند که خداوند مایل است که فوق کلّ شئ تنها محبوب بندگان باشد. البتّه در خطابات حضرت عبدالبهاء بیان شده است که هر محبّتی به دلیلی است مانند حبّ وطن، حبّ فرزند و امثالهم. وقتی که دلیل محبّت زائل شود، آن محبّت نیز از بین می‌رود. امّا، اگر محبّت الهی در دل باشد و جمیع محبّت‌های دیگر از آن نشأت گیرد، همواره ثابت و برقرار خواهد بود.

در اینجا تأکید دارند، "لو یقوم أحدٌ فی تلک الأیّام علی حبّی و یُجادَلَهُ کُلُّ مَن عَلَی الأرض لَیغلبه الله علیهم لأنّ روحَ القدرة قد هبّت عن شطر الإقتدار علی الموحّدین." (اگر کسی در این ایّام به حبّ من قیام کند و تمام اهل ارض با او مجادله نمایند خداوند او را بر آنها غالب گرداند زیرا روح قدرت از شطر اقتدار به سوی موحّدین وزیده است.) این معنی در سایر آثار الهی نیز ذکر شده است. در لوح نصیر می‌فرمایند، "تالله الحق لو یقوم أحدٌ علی حبّ البهآء فی ارض الإنشاء و یحارب معه کلّ مَن فی الأرض و السّمآء لیغلبه الله علیهم اظهاراً لقدرته و ابرازاً لسلطنته و کذلک کانت قدرة ربّک محیطاً علی العالمین." (مجموعه الواح، ص183 / مضمون: سوگند به حق اگر کسی به حبّ بهاء در روی زمین قیام کند و کل کسانی که در زمین و آسمان هستند با او بجنگند، خداوند برای ظاهر شدن قدرتش و ابراز سلطنتش او را بر آنها چیره گرداند و اینچنین قدرت پروردگارت بر اهل عالم احاطه دارد).

البتّه این قیام به نصرت امر باید فارغ از تعلّق قلب به هر چیزی باشد. در سورةالقمیص می‌فرمایند اگر کسی از شما به نصرت امر ما قیام کند خداوند او را بر صد هزار نفر چیره گردند و اگر حبّ او فزونی یابد خداوند او را بر جمیع کسانی که در آسمانها و زمین هستند غالب نماید ... پس بدانید کسانی که قلبشان به چیزی از آنچه که در آسمان و زمین است تعلّق داشته باشد در ملکوت من نتواند که وارد شود زیرا خداوند این مقام را از غیر آن مقدّس داشته و موطن ابرار قرار داده است. (آثار قلم اعلی، ج4، ص46)

اتّصاف به صفات الهی

می‌دانیم که جمال قدم شرط ورود به ملکوت عزّت را اتّصاف به صفات الهی قرار داده و در لوح احمد فارسی (مجموعه الواح طبع مصر، ص323) بالصّراحه ذکر فرموده‌اند. اواخر لوح مبارک سورةالسّلطان به مواردی از صفات و اخلاق الهی اشاره دارند. ابتدا می‌فرمایند، "تخلَّق بأخلاقی ثمّ امش علی اثری و إنّ هذا لَفضلٌ لَن یُقابلَهُ فضلُ العالمین." (ص174 / مضمون: به اخلاق من متخلّق شو و بر اثر اَقدام من حرکت کن و این فضلی است که هیچ فضلی در عالم با آن برابری نتواند.)

مواردی را ذکر می‌فرمایند که نخستین آن صداقت است: "زیّن لسانَکَ بالصّدق." در همین لوح تأکید دارند که زبانت را به حجاب کذب محتجب نکن که کذب سبب خواری انسان بین مردمان می‌شود. در کتاب الصّدق دروغگویان را در زمرۀ ظالمین محسوب داشته‌اند.

دوم، انصاف است "زیّن ... هیکلک برداء الإنصاف." می‌دانیم که جمال قدم در چندین مورد ذکر کرده‌اند کسی که انصاف ندارد اصلاً انسان نیست. در لوحی می‌فرمایند، "مَن لا انصافَ لَهُ لا انسانیّة له." (اقتدارات، ص294) در همان لوح نازل، "ای علی بگو به احبّای الهی که اوّل انسانیت انصاف است و جمیع امور منوط به آن." (ص293) و خطاب به ایادی امرالله جناب ابن اصدق می‌فرمایند، "یا علی قل لا انسان الّا بالإنصاف و لا قوّة الّا بالإتّحاد و لا خیر و لا سلامة الّا بالمشورة." (پیک راستان، ص95)

سپس مخاطب را به ملبّس شدن به رداء ذکر الهی امر می‌فرمایند تا اصنام هوی شکسته شود. در اینجا اصل دین را استقامت بر حبّ خداوند و مظهر نفسش تعیین می‌فرمایند.

چهارم وفای به عهد است. در کلمات مکنونه داریم که می‌فرمایند، "لا تقُل ما لاتفعَل." در بحث از وفا تأکید جمال مبارک است که "بدان که ملکوت وفا را قبل از جبروت اسماء بسلطان اراده خلق فرموديم لهذا وفا عندالله احبّ از کل اسم بوده و خواهد بود." (منتخبات الواح درباره فضائل اخلاق، ص١٥٠)

پنجم فقرا را از آنچه که نزد شما است محروم نکنید. زیرا به این ترتیب مانع از نزول خیر از سحاب فضل خواهید شد.

ششم از آنچه که در کتاب الهی برای شما مقدّر شده پیروی کنید و بیشتر از گفتار در عمل به موجب آن ساعی و جاهد باشید. در لوح اصل کلّ الخیر می‌فرمایند، "رأسُ الایمان هو التّقلّل فی القول و التّکثّر فی العمل و مَن کان اقوالُهُ ازیدُ مِن اعماله فاعلموا عدمُه خیرٌ مِن وجوده و فنائه أحسن مِن بقائه." (مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص93) / مضمون: اصل ایمان کم گفتن و زیاد عمل کردن است. کسی که گفتارش از کردارش پیشی گیرد بدانید که نبودش بهتر از بودش و نابودی‌اش بهتر از دوامش است.)

هفتم رعایت آداب الهی است. زیرا آن را شرط انتساب به خداوند دانسته‌اند: "ایّاکم زیّنوا أنفُسَکُم بآدابِ الله و أمره و کونوا ممتازاً عن دونکم اذاً یصدق علیکم انتسابُکُم الی ربّکمُ الرّحمن الرّحیم و مِن دون ذلک لن یصدقَ علی نفسٍ حکم الوجود فکیف هذا المقام المرتفع الرّفیع." (ص176 / مضمون: و شما خویشتن را به آداب الهی و امرش مزیّن سازید و از غیر خود ممتاز گردید تا انتساب شما به پروردگار رحمن مصداق یابد و بدون آن حکم وجود در موردهیچ نفسی صادق نیاید چه رسد به این مقام رفیع.)

هشتم ساختن مسجد الاقصی در دلها. اصطلاح مسجد الاقصی در آثار مبارکه به معنی مقصد غایی جهت وصول به رضای الهی به کار رفته است. مثلاً حضرت عبدالبهاء عبودیت را "مسجدی الأقصی" دانسته‌اند. در لوحی می‌فرمایند، "عبدالبهآء بندۀ آستان جمال مبارک است و مظهر عبودیت صرفۀ محضۀ درگاه کبریا. دیگر نه شأنی دارد نه مقامی و نه رتبه و نه اقتداری و هذه غایتی القُصویٰ و جنّتی المأویٰ و مسجدی الأقصی و سدرتی المنتهی." (مائدۀ آسمانی، ج5، ص122) در سورةالسّلطان به مخاطب توصیه می‌فرمایند که مسجد الاقصی را با زُبُر [قطعات آهن] حبّ جمال ابهی بسازد، به دست انقطاع آبادش نماید به ذهب ذکر جمال الهی مزیّن نماید. بعد کلّ نفوس را امر می‌فرمایند که در مسجد اقصی که خداوند به ید فضل در قلوبشان ساخته وارد شوند و نهی می‌فرمایند که مبادا به جنود نفس و هوی آن را ویران کنند و باید که از ذکر شیاطین هم حفظ کنند.

نهم نهی از نقض عهد و استهزاء به آیات الهی. نفوسی به ذکر آیات و استهزاء آن می‌پرداختند و تا همین امروز هم این کار ادامه دارد. لهذا منع اکید می‌فرمایند که کسی چنین نکند.

دهم نهی از اختلاف که تکرار شده است: "ایّاکم أن لاتختلفوا بینکم و لاتدعوا أمرَالله عن ورائکم و کونوا بین النّاس کانوار الشّمس بحیث یستضئ وجوهکم بین العالمین." (ص164 / مضمون: مبادا بین خودتان اختلافی داشته باشید. امر الهی را پشت سر نیندازید و بین مردمان مانند اشعه شمس باشید تا وجوه شما بین اهل عالم بدرخشد و نورافشانی کند.) و به مخاطب لوح توصیه می‌فرمایند، "أنِ اجتمع احبّاءَالله علی امره علی شأنٍ لایحدث بینهم ما یختلفهم و یکوننّ کنفسٍ واحدة." (ص179 / مضمون: احبّاء را بر امر الهی جمع کن به نحوی که بین آنها آنچه مایۀ اختلاف است ایجاد نشود و مانند یک نفس واحد باشند.)

یازدهم: استقامت در خدمت. می‌فرمایند، "ایّاک قم علی خدمةالله علی استقامة لو یقوم علیک کلّ مَن فی السّموات و الارض لن‌یزلّ قدماک عن صراطِ الله العزیز الحمید." (ص166 / و تو بر خدمت الهی به استقامتی قیام کن که اگر جمیع کسانی که در آسمانها و زمین هستند علیه تو قیام کنند پاهای تو از صراط الهی نلغزد.)

و بالاخره آخرین نکته و توصیه آن است که به اماءالرّحمن که دچار مصیبت شده‌اند بگو که صبر پیشه کنند و محزون نباشند. زیرا به این وسیله خداوند برای آنها و کسانی که در سبیل الهی به شهادت رسیده‌اند آنچه را که عقول عاقلین از درک آن عاجز است مقدّر فرموده است.

منابع
محتویات