مقدّمه
در کلمات مبارکه مکنونه عبارتی را میخوانیم که میفرمایند، "مَثَل شما مثل آب تلخی صافی است که کمال لطافت و صفا از آن در ظاهر مشاهده شود. چون به دست صرّاف ذائقۀ احدیّه افتد، قطرهای از آن را قبول نفرماید." (مجموعه الواح طبع مصر، ص380)
جمال مبارک در لوح سلطان ایران اشارتی دارند که این فقره از کلمات مکنونه و چند فقره دیگر خطاب به علما عزّ نزول یافته است، "ترجمه چند فقره از فقرات صحیفۀ مکنونه فاطمیّه صلواتالله علیها که مناسب این مقام است به لسان پارسی عرض میشود تا بعضی از امور مستوره در پیشگاه حضور مکشوف شود و مخاطب این بیانات در صحیفۀ مذکوره، که به کلمات مکنونه الیوم معروف است، قومی هستند که در ظاهر به علم و تقوی معروفند و در باطن مطیع نفس و هوی. میفرماید ... ای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته مَثَل تو مثل آب تلخ صافی است که کمال لطافت و صفا از او در ظاهر مشاهده شود و چون به دست صرّاف ذائقۀ احدیّه افتد قطرهای از آن را قبول نفرماید..." (آثار قلم اعلی، ج1، طبع کانادا، ص 4-73)
در مقامی نیز راجع به خود احبّای الهی است که حبّ آنها باید حقیقی باشد و هر ادّعایی مسموع و مقبول نیست. در کلام جمال مبارک انتظار آن طلعت نورا از آحاد احبّاء آن است که "دوستان به طراز انقطاع و تقوی و امانت و دیانت مزیّن باشند." و در ادامۀ کلام به همین فقره از کلمات مکنونه اشاره کرده آن را عیناً نقل میفرمایند و میافزایند، "تأثیر کلمه از تقدیس نفس بوده و هست." و در ادامه در مناجاتی از ذات الهی میطلبند که، نوّر قلوب اولیائک بنور معرفتک و ایّدهم علی نصرة امرک ببیانٍ تتصوّعُ مِنهُ عرفُ تقدیسک..." (لئالیالحکمة، ج3، ص5-234)
صرّافان
موضوع صرّاف، مورد بحث این نوشتۀ کوتاه است. حضرت ولی امرالله در ترجمۀ این فقره "divine Assayer"، لغت صرّاف را به حرف بزرگ و به معنی خاصّ آوردهاند. امّا در دیگر مواردی که ذکر صرّافان وجود در کلمات مکنونه شده، با حرف کوچک آورده شده و میتواند دربارۀ بندگان باشد.
در فقرۀ دیگری از کلمات مکنونه چنین مذکور است: "کلمۀ طیّبه و اعمال طاهرۀ مقدّسه به سماء عزّ احدیّه صعود نماید. جهد کنید تا اعمال از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحت عزّ قبول در آید. چه که عنقریب صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک قبول ننمایند..." (مجموعه الواح طبع مصر، ص393)
در فقرۀ دیگری از کلمات مکنونه نیز خطاب به احبّای الهی توصیه میفرمایند، "سراج ضلالت را خاموش کنید و مشاعل باقیۀ هدایت در قلب و دل برافروزید که عنقریب صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک قبول ننمایند." (همان، ص398)
جمال مبارک در لوح ملّاحالقدس میفرمایند، "... قصد معارج اسم اعظم نمودند که در آن هوا طیران نمایند و به آن مقعد و محلّ وارد شوند و چون عروج نمودند صرّافان الهی با محک قدسی به امر مبرم ربّانی بر ایشان نازل شدند و چون اریاح غلام معنوی استشمام ننمودند، جمیع را منع نمودند..." (آثار قلم اعلی، ج5، ص183) و در بیان دیگری به "ملائکۀ امر" اشاره دارند که در مدخل رضوان مانع از ورود کسانی میشوند که رایحۀ نامطلوب از آنها به مشام برسد، "علی باب هذا الرّضوان ملئکة الامر لَموقوفون علی اسمی الحافظ السّمیع العلیم و إن یجدنَ من احدٍ روائح الدّنیا و عمّا ظهر بین السّموات و الأرض یمنعنه عن الدّخول فی هذا الرّضوان و عن الوقوف بین یدی ربّک المنّان القدیم." (آثار قلم اعلی، ج4، ص55)
حضرت عبدالبهاء در تبیین این فقره از کلمات مکنونه میفرمایند، "ای بندۀ جمال ابهی، سؤال از آیۀ مبارکه نموده بودی که میفرماید عنقریب صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک قبول ننمایند. معنی آیۀ مبارکه مفصّل؛ فرصت نه؛ مختصر بیان میشود و آن این است که ماعدای تقوی و عمل پاک در درگاه احدیّت مقبول نه. شجر بیثمر در نزد باغبان احدیّت پسندیده نیست. ایمان مانند شجر و تقوی و عمل پاک به مثابۀ ثمر است. الیوم اعظم تقوای الهی ثبوت بر عهد و پیمان است و عمل پاک یعنی رفتار و کردار و گفتار بهائیان حقیقی که مطابق وصایا و نصایح الهی است." (یاران پارسی، ص30-329)
امّا این که این صرّافان احدیّه چه کسانی هستند، با قدری جستجو در آثار مبارکه میتوان به نکاتی دست یافت که ما را به مقصود رهنمون شود.
اگرچه در حین نزول امتحانات "صرّافان الهی با محک قدسی" مدّعیان محبّت را خواهند آزمود تا مدّعی کاذب را از مؤمن حقیقی تمیز دهند، چه که حضرت بهاءالله در لوحی خطاب به جناب عندلیب میفرمایند، "این کلمات مکنونه را بر عباد القاء نما شاید از هوی به هُدی راجع شوند و از طُغیٰ به تقوی. ای دوستان من سراج ضلالت را خاموش کنید..." (لئالیالحکمة، ج3، ص233) ، امّا این صرّافان میتوانند خود احبّای الهی هم باشند. حضرت عبدالبهاء یکی از احبّای الهی را "ای صرّاف نقود قلوب در بازار جوهریان" (مائده آسمانی، ج5، ص122) خطاب میفرمایند.
حضرت عبدالبهاء عارفان حقیقی را به صرّاف تشبیه میفرمایند که میتواند صدف را از خزف تشخیص دهد و زجاج را از سنگ لؤلؤ باز شناسد و وقتی نزد غافلان "نحاس ناچیز با ذهب ابریز همعیار" باشد، عارفان چون جوهریان و صرّافانی هستند که "دُرّ فرید و ذهب مجید چون به بازار" آنان رسد، "گرانبها گردد و قیمت و عیارش ظاهر و آشکار شود." (مائده آسمانی، ج9، ص34 / مطلب چهل و پنجم).
در کلامی حضرت عبدالبهاء تفاوت خزف و گوهر را زیبا توصیف فرمودهاند که گاه گوهر چندان جلوه ندارد مگر آن که صرّاف آن را بشناسد: "چون به بازار جوهریان گذری نه تجلّی یاقوت رمانی بینی و نه جلوۀ لعل بدخشانی؛ نه لؤلؤ لالا مشاهده کنی و نه دُرّ دُرّی یکتا. لکن چون به دکّۀ خزفیان بگذری امواج خزف بینی که مکشوف موج میزند و تلال شیشۀ بدل ملاحظه نمائی که برق میزند. لکن صدهزار بار خزف به دانۀ گوهری برابری ننماید." (مکاتیب، ج2، ص190)
بنابراین، احبّای الهی توانند که صرّاف حقیقی باشند و بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند. امّا شرایطی باید داشته باشند که در آثار الهی مذکور است.
جمال مبارک در بحث از حکمت تصریح میفرمایند که مایلند احبّای ایشان صرّافان حقیقی باشند و بتوانند صادق را از کاذب تشخیص دهند و هر قائلی را صادق ندانند. در بیان مبارک چنین میخوانیم، "یا حسین، به کمال حکمت به خدمت قیام نما. بسیار از نفوسند که باطنشان غیر ظاهر است. ملاحظه نمایید تا به دام خائنین و کاذبین مبتلیٰ نشوید. هر قولی لایق تصدیق نه و از هر نفسی اطمینان جائز نه. باید اهلالله صرّاف حقیقی باشند مابین ناس؛ خالص را از غیر آن بشناسند..." (مائده آسمانی، ج8، ص55 و 4-103)
جناب طرازالله سمندری، ایادی امرالله، طلعات مقدّسه را صرّاف احدیّه دانند. در قضیۀ امتحانی که برای عائلۀ ایشان پیش آمد و خواهرشان با میرزا ضیاءالله، برادر تنی ناقض اکبر ازدواج کرد و حتّی پس از نقض عهد آنها و درگذشت همسرش حاضر به جدا شدن از خانوادۀ ناقضین نشد و حضرت عبدالبهاء نیز از هر گونه توسّل به جبر و زور ممانعت فرمودند، جناب سمندری مرقوم داشتند:
"اگرچه برون این واقعه مخالف ارادۀ ظاهریّۀ آن طلعت احدیّه بود ولکن در باطن و در حقیقت به ارادۀ محیطۀ باطنیّۀ جمال مبارک بود تا این قضیۀ این عائله و خانواده را صغیر و کبیر، اناث و ذکور، کلّ در بوتۀ امتحان و آتش افتتان و محک و میزان آن صرّاف آسمان اندازد تا آنچه غیر حبّ او بسوزد و محو و زائل گردد و آثاری غیر از او که ذهب ابریز است در او و برای او باقی نماند. پس پاک باشد و پاکیزه و خالص و فارغ از هر وسوسه و اندیشه و ارواحشان لایق رجوع به طلعت احدیّه. رهایی از بوته و شعله و حرارت آن کوره و دود و دخان مرتفع از آن جز به وسیلۀ قلوب مطمئن و منزّهی که تحت توجّهات مخصوصۀ آن صرّاف احدیّه و مواظبت و مراقبت تامّۀ آن مولای توانا قرار داشتند میسّر و یا آسان نبود. به فضل و رحمت الهی از نار شرربار نجات یافته به عالم انوار قدم گذاردند و لیاقت جای و محلّ و استقرار در گوشۀ خزینۀ او، تعالی فضله، را حاصل نمودند. گفتن سهل و نوشتن آسان و خواندن از هر دو آسانتر است، ولی خوانندۀ دقیق باید و فکر عمیق شاید تا به تحقیق در این منجنیق امتحان و افتتان تحرّی نماید و به قطره و خردلی از آن حُرقت و فُرقت و حدّت و شدّت پی برده و آگاه شود." (طراز الهی، ج1، ص142)
شرایط صرّافان
برای آن که احبّای الهی به مقام صرّاف حقیقی رسند، آن گونه که در آثار الهی مذکور است، باید دو شرط داشته باشند. در لوحی از آثار جمال مبارک، به امضاء کاتب وحی، به تاریخ 29 ذیالحجّةالحرام سنۀ 1301، که بخشی از آن در کتاب آیات الهی، ج2، ص1-140 درج شده، میفرمایند، "اوست محبوبی که بأسا و ضرّاء عشّاقش را از سبیلش منع ننموده و نخواهد نمود. لعمر محبوبنا و محبوبکم، جان اگر در رهش فدا نشود به خردلی نیرزَد و جوهر روح اگر در قدومش نثار نگردد از صخره پستتر و بیمقدارتر. ولکن این جوهر را جز صرّافان احدیّه کسی نشناسد. بیبصر اگر در فردوس اعلی وارد شود چه قسمت بَرَد و بیسمع اگر به سدرۀ طوبی نزدیک شود چه استماع نماید. صرّافان این جوهر گرانبها نفوسی هستند که میفرماید، «لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون؛» و همچنین میفرماید، «لاتُلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله.»" (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص439)
این دو عبارت مذکور که حضرت بهاءالله به آن استناد میفرمایند از آیات قرآنیه است.
شرط اوّل
عبارت اوّل در سورۀ انبیاء، آیۀ 27 نازل شده است: "بل عبادٌ مکرّمون؛ لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون." در این آیه صفاتی را برای اینگونه نفوس برشمرده است که جالب است بدانیم. اینها کسانی هستند که جز برای کسانی که خداوند از آنان خشنود است شفاعت نکنند و خشیّت خدا را در دل و جان دارند. خشیةالله به بیان حضرت عبدالبهاء عبارت از "خوف از عذاب و عِقاب" نیست "بلکه بیم محرومی از عنایت پروردگار. انسان اگر از الطاف حق بیبهره و نصیب گردد و از پرتو عنایت محروم و محجوب شود، البتّه این عذاب اعظم از نیران، ولی اگر دانا و فطین و حکیم باشد. والّا صدهزار محرومیت را به جان قبول نماید و به ذرّهای از عذاب جسمانی راضی نگردد." (مجلّۀ عندلیب، شماره 90، ص4)
این قبیل نفوس در سطح ملائکه هستند. در امر مبارک برای ملائکه توصیفات متعدّدی داریم که یکی از آنها به این بحث مربوط میشود. مقصود از ملائکه حقائق قدسیهای هستند که از مواهب خداوند کسب آگاهی میکنند، از نقائص و رذائل منزّهند و از جمیع ناپاکیها و آلودگیها مقدّسند و جمیع فضائل انسانی را کسب کنند و به جمیع وسائل از خداوند اطاعت کنند؛ آنها کسانی هستند که در قول بر خداوند پیشی نمیگیرند و به امر او عمل میکنند. عین کلام مبارک حضرت عبدالبهاء چنین است: "... و المراد مِنَ الملائکة، الحقائق القدسیّة الّتی استنبئَت عن مواهب ربّها و تنزّهَت عنِ النّقائص و الرّذائل و تقدّسَت عن کلّ الشّوائب و اکتسبت جمیعَ الفضائل و أطاعَت ربّها بجمیع الوسائل لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون." (منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج6، ص191)
این رتبۀ محبّت صرف است و عشق محض؛ یعنی بندگی و محویت تامّ. جمال مبارک در وصف عاشقی که بندگی صرف پیشه کرده به این آیه استناد میفرمایند، "باید محلّ را آماده نمود و مستعدّ نزول عنایت شد تا ساقی کفایت خمر مکرمت از زجاجۀ رحمت بنوشاند ... اگر عاشقان از عاکفان بیت مجذوبند این سریر سلطنت را جز طلعت عشق جالس نتواند شد ... این رتبه صرف محبّت میطلبد و زلال مودّت میجوید و در وصف این اصحاب میفرماید، «الّذین لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون.» این مقام نه سلطنت عقل را کفایت مینماید و نه حکومت نفس را." (آثار قلم اعلی، ج2، طبع کانادا، ص2-301)
در دیگر آثار مبارکه نیز به این آیه بسیار استناد شده و در مناجاتی از قلم میثاق از خداوند خواستهاند که، "ربّ ایّدنا علی خدمتک و وفّقنا علی عبودیة عتبتک و ارزُقنا اثمار دوحة معرفتک و أدخِلنا فی حدیقة موهبتک و أخلِدنا فی جنّة احدیّتک و اجعلنا ارقّاء لک نُبَهاء فی امرک و وُرَثاء انبیائک و رُسُلِک عبادٌ مکرّمون لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون." (منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج4، ص96)
در بیان دیگر تصریح میفرمایند که این عباد مبعوث خواهند شد، "این تأییدات جمال مبارک است که احاطه نموده و این وعد حیّ قدیم است که به عبدالبهآء فرموده که نفوسی مبعوث فرماید عبادٌ مکرّمون لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون. عنقریب چنان مؤیَّد و موفّق شوید که خود حیران گردید." (مکاتیب عبدالبهاء، ج5، ص158)
مبعوث شدن اینگونه نفوس، در مقالۀ دیگری با عنوان "رجال خلف سرادق عصمت" مورد بررسی قرار گرفته است.
جمال قدم در وصف اینگونه نفوس میفرمایند، "عبادُ الّذین لاینطقون إلّا باذنِالله و لایعملون إلّا بأمره و لاینهون إلّا بحکمه کما وصفَهُمُ الله بأنّهُم عبادٌ مکرّمون لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون." (مائدۀ آسمانی، ج4، ص270 / بندگانی که سخن نمیگویند مگر به اذن خداوند و عمل نمیکنند مگر به امر او و نهی نمیکنند مگر به حکم او؛ خداوند آنها را اینگونه وصف کرده است: بندگان گرامی که در گفتار بر او پیشی نمیگیرند و به امر او عامل هستند.)
این حالات که در بیان مبارک ذکر شده در وصف گروه سومی نیز آمده است که در یوم الست امر به سجده نشدند. همانطور که شهرت دارد، در یوم الست خداوند به ملائکه امر کرد که به انسان سجده کنند. گروهی سجده کردند و گروهی سجده نکردند. در این میان گروه سومی هم بودند که امر به سجده نشدند. برای تفصیل این موضوع به مقالۀ "فرمان ناشدگان به سجود"، تألیف فریدالدّین رادمهر، مراجعه فرمایید.
در آثار بهائی به این گروه اشاره شده است. در سورة الهیکل، حضرت بهاءالله به حوریۀ معانی میفرمایند که از غرفات کلمات خارج شود و خمر جبروت را به اهل ناسوت اعطاء نماید و اگر کسی را نیافت که خمر حمرا را از ید بیضا بگیرد، پس آنها را به حال خود رها کند و به خلف سرادق عظمت و کبریا رجوع نماید تا در آنجا قومی را بیابد که انوار وجوهشان مانند خورشید وسط آسمان میدرخشد و به تهلیل و تسبیح پروردگارشان به این اسمی که در مقرّ استقلال به سلطان عزّت و جلال قیام کرده است. از آنها جز ذکر من کلامی نخواهی شنید. کسی از وجود آنها اطّلاع ندارد. آنها کسانی هستند که به سجدۀ آدم امر نشدند و وجه خود را از توجّه به وجه پروردگار منحرف نسازند و همیشه از نعمت تقدیس برخوردارند. (کتاب مبین، طبع کانادا، ص7)
البتّه در همین لوح حضرت بهاءالله وعدۀ بعث نفوس را میدهند: "أن یا قلم البقآء لاتحزَن عمّا ورد علیک فسوف یبعثُ الله خلقاً یرون بأبصارهم و یذکرون ما ورد علیک." (همان، ص9)
همین شرایط در گروهی جمع است که "ملأ اعلی" یا "ملأ عالین" نامیده میشوند. حال این که ملأ اعلی چه کسانی هستند، حضرت عبدالبهاء تبیین میفرمایند، "نفوسی که از عالم بشریت منسلخ شدند و به صفات ملکوتیه متّصف گشتهاند، آن نفوس از ملأ عالّین و ملائکۀ مقرَّبین محسوبند و به سمَت مَلَکیت موسوم. آن مظاهر، اگرچه به ظاهر در هیکل بشری مبعوثند، ولی فیالحقیقه هویت مقدّسند و کینونت منزّه." (مائدۀ آسمانی، ج2، ص109)
حال، این ملائکه و این ملأ عالّین کسانی هستند که امر به سجده نشدند. در لوحی حضرت عبدالبهاء به اهل بهاء امر میفرمایند که وقتی به حضور هیکل مبارک میروند مبادا سجده کنند یا به خاک بیفتند یا دست ببوسند. چه که اینها سجیّۀ انسان نیست. بیان مبارک چنین است:
"إنّ الّذی قصد الغایةَ القُصوی و الحضور تلک وجه مالکِ الوری لَهُ أن یتّبعَ ما أمَرَهُ القلمُ الأعلی مِن لدن عزیزٍ علیم. إنّه یمنعُکُم عَنِ الإنحناء و الإنطراح علی قَدَمی و أقدامِ غیری. هذا ما نُزِّلَ فی الکتاب مِن لدن علیم حکیم. قل یا أحبّاءالرّحمن إن أرَدتُمُ اللّقآء فاحضروا بالرّوح و الرّیحان بآدابٍ کانت سجیّة الانسان. إتّقوا الله و لاتکونوا مِنَ الغافلین. إنّه یحکُمُ کیف یشآء و یأمُرُ بما یَهدِی العباد إلی هذا النّور الأعظم الّذی إذ ظهر سجد له الرّوحُ الأمین. لاتقبّلوا الأیادی و لاتنحنوا حین الورود انّه یأمرکم بالمعروف و هو الآمرُ المجیب. لیس لأحدٍ أن یتذلّلَ عند نفسٍ هذا ما حَکَم اللهُ إذ استوی عَلَی العرش بسلطانٍ مبین." (آثار قلم اعلی، ج2، طبع بمبئی، ص81)
در ادامه میفرمایند آنچه ذکر شد بر شما حرام شده. سنّت الهی را رعایت کنید و از سنّتهای جاهلین پیرو ننمایید. هر کس به حضور بیاید او از زائرین است. کسی که حضور پیدا کند و زیارت نماید به آنچه که در کتاب ذکر شده فائز شده است. بعد اضافه میفرمایند، "قد حُرِّمَ علیکمُ التّقبیل و السّجود و الانطراح و الانحناء. کذلک صرّفنَا الآیات..."
امّا بحث به همین جا ختم نمیشود. در ادامه میفرمایند، "إنَ السّجود ینبغی لمن لایُعرَف و لایُری. و الّذی یُری إنّه ممّن شهد له الکتاب المبین. لیس لأحدٍ أن یسجده و الّذی سجد لَه أن یرجعَ و یتوبَ إلَی الله انّه لهو التّوّاب الرّحیم. قد ثبت بالبرهان بأنّ السّجدة لمتکن إلّا لحضرة الغیب. إعرفوا یا أهلَ الأرض و لاتکونوا مِن المُعرضین." (همان)
شرط دوم
عبارت دوم در سورۀ نور (آیۀ 37) در وصف مؤمنان نازل شده است: "رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله..." این آیه نیز در وصف احبّای الهی عزّ نزول یافته است. در لوحی از قلم اعلی نازل، "لله الحمد فائز شدی به آنچه اهل عالم از آن محروم و ممنوعند مگر معدودی سبحات را خرق نمودند و حجبات را شق؛ ایشانند عبادی که به استقامت تمام بر امر قیام نمودند. اولئک رجالٌ وَصَفَهُمُ الله مِن قبل فی کتابه العزیز بقوله، «لا تُلهیهِم تجارةٌ و لا بَیعٌ عن ذکر الله.»" (لئالیالحکمة، ج3، ص338)
در لوح دیگر (لئالیالحکمة، ج2، ص232) مضمون آیۀ قرآنیه را ذکر فرموده کسانی را که غافلان را "ککفّ تراب" مشاهده نمایند و به آنچه که قلم اعلی نطق فرموده سخن گویند، "اولئک رجالٌ لاتُلهیهم زخارف الدّنیا و لا خزائن الأمراء عن ذکر هذا النّبأ الّذی بشّرَ اللهُ به فی کتبه و زبره و الواحه" وصف فرمودهاند.
این نفوس تحت نفوذ کلمۀ الهیّه هستند؛ آنها "به شأنی مجذوب شوند که شئونات عالم و ما عند الامم ایشان را از صراط مستقیم و نبأ عظیم منع ننماید." (آیات الهی، ج2، ص87). جمال مبارک بعد از بیان فوق، به آیۀ مزبور استناد فرموده، در وصف این عباد میفرمایند، "عیش این نفوس ذکر حق تعالی شأنه بوده و خواهد بود. فرح و سرور عالم ایشان را از فرح حقیقی مشغول ننماید. به یاد دوست از صهبای روحانی که از قلم عنایت جاری است بیاشامند و در ظلّ سدرۀ توکّل بیاسایند، در جمیع احیان همّشان بر ارتفاع امر و ارتقای عباد بوده و خواهد بود."
جنّت نیز از برای اینگونه نفوس تعیین شده است. جمال قدم میفرمایند، "و مِنها مقام جنّته العدل، ارض الخضراء، قمقام الملکوت، ذلک للعبادِ الّذین لاتُلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله. ألا إنّ أولئک أصحابُ النّور و هُم بإذنِ الله یدخُلون و علی بساط العزّ یسترقدون" (مائدۀ آسمانی، ج4، ص 270 / مضمون: و از آن جمله است بهشت عدل او، سرزمین سرسبز، دریای وسیع ملکوت، این جنّت از برای بندگانی است که تجارت و سوداگری از ذکر خدا باز ندارد؛ آنها اصحاب نور هستند و به اجازۀ خدا داخل میشوند و بر بساط عزّت آرام میگیرند.)
کلام آخر
با توجّه به بیانات فوق کاملاً مشهود میگردد احبّای الهی که دارای دو شرط فوق باشند میتوانند در زمرۀ نفوسی باشند که عنوان "صرّافان وجود" یا "صرّافان ذائقۀ احدیّه" باشند که صادق را از کاذب تشخیص دهند و نحاس ناچیز را از ذهب ابریز تمیز دهند. البتّه شرطی که وجود دارد خلاصی از شرّ نفس امّاره، یعنی هواجس نفسانی است. اگر چنین شود، آدمی تا حدّ یفعل مایشائی ترقّی کند. جمال قدم میفرمایند، "قسم به آفتاب معانی که الیوم کلّ از او محتجب ماندهاند که اگر جمیع ممکنات به یقین صادق در ظلّ این شجرۀ مبین در آیند و بر حبّش مستقیم مانند هرآینه کلّ به خِلَع مبارکۀ یفعل مایشاء و یحکم مایرید مخلّع و فائز آیند." (مجموعه الواح، طبع مصر، ص169)
این معنی در لوح دیگری خطاب به جناب ملّا صادق مقدّس عزّ نزول یافته است، "قل الیوم لو یخلّصن کلّ الأشیاء عن حجبات النّفس و الهوی لَیلبسُ اللهُ کُلّها قمیصَ یفعل ما یشآء فی ملکوت الإنشاء لیظهرَ آیة سلطانه فی کلّ شیءٍ. فتعالی من هذا السّلطان المقتدر المهیمن العزیز القدیر." (پیک راستان، ص19 / مضمون: بگو امروز اگر تمام اشیاء خود را از حجاب نفس و هوی رهایی بخشند خداوند به جمیع آنها قمیص یفعل مایشائی در عالم ناسوت بپوشاند تا نشانۀ عظمتش در جمیع اشیاء ظاهر گردد. چه بلند است این از سلطان مقتدر مهیمن عزیز قدیر.)
مقام اسم اعظمی نیز قابل حصول است همانطور که به جناب میرزا منیر کاشانی اعطاء شد. در لوحی میفرمایند، "إنَّ الأسماء لو یخلّصن أنفُسَهُم عن حدوداتِ الإنشاء لَیَصیرنّ کلّها الاسم الأعظم لو أنت مِنَ العارفین. لأنّ جمالَ القِدَم قد تجلّی علی کُلِّ الأشیاء بکلّ الأسماء فی هذه الأیّام المقدّس المنیع." (مجموعه الواح طبع مصر، ص211 / مضمون: اگر اسما خود را از حدودات عالم ناسوت رهایی بخشند همه به مقام اسم اعظمی میرسند. زیرا در این ایّام مقدّس جمال قدم به جمیع اسماء بر جمیع اشیاء تجلّی فرموده است.)
باری، جمال مبارک در لوحی این دو صفت را در وصف احبّای خود که به استقامت تام قیام نمودهاند ذکر میفرمایند. با نقل این بیان مبارک این یادداشت کوتاه خاتمه مییابد:
"الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی اولیآئه و اصفیائه الّذین قاموا و قالوا الله ربّنا ثمّ استقاموا؛ اولئک عبادٌ وَصَفَهُمُ الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی، «لاتُلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله» و بقوله تعالی، «عبادُ مکرّمون لایسبقونه بالقول و هُم بأمره یعملون.» لله الحمد به نار محبّت مشتعلند و به نور امر منیر. ضوضآی اهل عالم و هذیانات بعضی از امم ایشان را از صراط مستقیم الهی منع ننموده و ننماید. به رِجْل حدید قائمند و به ید حدید آخذ و به بصر حدید شاهد." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 18، ص182)