الباب الاول من الواحد الثانی فی بیان معرفة الحجة و الدلیل.

حضرت باب
اصلی فارسی

الباب الاول من الواحد الثانی فی بیان معرفة الحجة و الدلیل.

ملخص این باب آنکه خداوند عالم عز شأنه در هر کور بآنچه اعلی علو اهل آن کور تفاخر مینمایند حجت را نازل میفرماید چنانچه در زمان نزول قرآن افتخار کل بفصاحت کلام بود از این جهت خداوند قرآن را باعلی علو فصاحت نازل فرمود و او را معجزۀ رسول الله - صلی الله علیه و اله - قرار داد و در قرآن خداوند اثبات حقیت رسول الله - صلی الله علیه و اله - و دین اسلام را نفرموده الا بآیات که اعظم بینات است

و دلیل بر اعظمیت آن آنکه کل بحروف هجائیه تکلم میکنند و خداوند عالم کلمات قرآنیه را بشأنی نازل فرموده که اگر ما علی الارض جمع شوند و بخواهند آیۀ در مقابل آیات قرآن بیاورند نمیتوانند و کل عاجز میشوند و سر آن آنکه خداوند نازل فرمود قرآن را از شجرۀ مشیت که حقیقت محمدیه باشد بلسان خود حضرت و آن شجرۀ ممتنعه هیچ حرفی نازل نمیفرماید الا و اخذ روح آن میکند در حین نزول

مثلا اگر نازل فرماید: ”انا قد بدئنا ذلک الخلق امرا من لدنا انا کنا علی کلشیئ قائمین“ فاذا ذکر البدء یتعلق بکل ما یذکر به اسم کلشیئ زیرا که غیر خداوند محیط بکلشیئ نیست که کلام آن مهیمن باشد بر کلشیئ و نزد قول او کل خلق بدء شوند و کذلک ان ینزل الله و انا لنعیدن ذلک الخلق وعدا علینا انا کنا علی کلشیئ قادرین زیرا که حین نزول این کلمۀ اخذ ارواح عود کلشیئ در مظهر این آیه میشود که در یوم قیامت بین یدی الله حاضر شود که عود کلشیئ صدق نماید

و غیر الله مقتدر بر این نیست زیرا که آنچه خداوند تکلم میفرماید از شجرۀ حقیقت بنفسها کینونیت شیئ خلق میشود اگر در دون علیین است از حروف نفی میشود و اگر از حروف علیین است از حروف اثبات میشود زیرا که قول الله حق است و در هر شیئ که نازل شود شیئیت تعلق میگیرد که ذکر حق شود و دلالت کند بر اینکه او حق است و علی هذا قد نزل من قبل ان النار حق و الجنة حق و بیان خلق روح کلمۀ حق در مقام خود شده

و هر نفسی که تفکر در اون نماید بیقین مشاهده میکند که ارواح حقیه بظهور نقطۀ اولیه بآیات الله در کینونیات انفس و آفاق متذوت میگردد چنانکه خداوند قبل در قرآن در آیۀ: ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق﴾ ذکر فرموده و تا آنکه کسی ناظر بکینونیت کلشیئ نشود که روح فؤادش باشد ادراک تحقق علی ان قول الله حق نمیکند بر اینکه بذکر قول تحقق حق میشود در کینونیت شیئ و این معنی مخصوص است بخداوند عز و جل إذ غیر او خالق شیئ و رازق شیئ و ممیت شیئ و محیی شیئ نیست

و هر کلمۀ که در ملک او باو نفی نفی شود یا اثبات اثبات در ظل آنچه او نازل فرموده از آیات حشر میشود بلکه نیست آن کلمات بعینه الا آنچه از مظاهر آیات الله و کلمات آن ظاهر میگردد زیرا که حینی که خداوند ذکر مؤمن میفرماید خلق او بآن میشود و حینی که دون حروف علیین نازل میفرماید خلق ارواح آن به اون میشود این است سر آنکه آیات الله حجت است بر کل خلق و اعظم بینات و اکبر ظهورات است بر اثبات قدرت او و علم او

و شبهه نیست که در کور نقطۀ بیان افتخار اولوالالباب بعلم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بوده از این جهت خداوند عالم حجت او را مثل حجت رسول خدا در نفس آیات قرار داده و در علو توحید و سمو تجرید کلماتی از لسان او جاری فرموده که هر ذا روح توحیدی نزد او خاشع شده الا کسی که درک ننماید آنچه او با محبوب خود تکلم فرموده و شئون حکمیه و علمیۀ ما لا نهایه از نزد او ظاهر فرموده که غیر الله قدر آنرا ندانسته و عارف نگشته اگر چه ظهور شمس حقیقت بنفسها مسدد کل ممکنات است از علو عرفان او و لیکن بچیزیکه خداوند در او گذاشته از آیات و کلمات خود مجذب کل موجودات است بضیاء آثار خود هل یکن له من عدل لیعرف او من کفو لینعت به او من شبه لیشبه به او من قرین یقترن به او من مثال یماثل به فسبحان الله عن ذلک تسبیحا عظیما اذ لا یری فیه الا الله و انا کل له عابدون

و در این کور خداوند عالم بنقطۀ بیان آیات و بینات خود را عطا فرموده و او را حجت ممتنعه بر کلشیئ قرار داده و اگر کل ما علی الارض جمع شوند نمیتوانند آیۀ بمثل آیاتیکه خداوند از لسان او جاری فرموده اتیان نمایند و هر ذی روحی که تصور کند بیقین مشاهده میکند که این آیات از شأن بشر نیست بلکه مخصوص خداوند واحد احد است که بر لسان هر کس که خواسته جاری فرموده و جاری نفرموده و نخواهد فرمود الا از نقطۀ مشیت زیرا که او است مرسل کل رسل و منزل کل کتب و هر گاه این امری بود که از قوۀ بشر ظاهر میشد از حین نزول قرآن تا حین نزول بیان که هزار و دویست و هفتاد سال گذشت باید کسی به آیۀ اتیان کرده باشد با وجودی که کل با علو قدرت خود خواستند که اطفاء کلمة الله را نمایند ولی کل عاجز شده و نتوانستند

و امروز اگر کسی تصور کند از اول نزول بیان تا امروز بیقین مشاهده میکند که آنهائی که اعتراف بحجیت آیات نموده و تبلیغ آنها را بکل فرموده حجج الله بوده و اگر ظاهر نبوده حجیت ایشان و لکن علو عرفان ایشان نزد هیچکس پوشیده نیست زیرا که ادنی تلامذۀ مرحوم سید - علیه السلام - اعلی علو علماء و حکمای روی ارض را پشت پا زده و در اشخاصی که تصدیق بحجیت آیات نموده اند چه از این طایفه چه غیر آنها نزد هیچکس شبهۀ در علو تقوای ایشان نبوده و نیست اگر چه ذکر این از جهت ضعف مردم است و الا آنچه خداوند شهادت دهد معادل نمیشود با شهادت کل ما علی الارض و شبهۀ نیست که شهادت خداوند ظاهر نمیشود الا بشهادت کسی که حجت قرار داده است او را و کافی است شهادت نفس آیات بعجز ما علی الارض از کلشیئ زیرا که این حجتی است باقیه من عند الله الی یوم القیمة

و هر گاه کسی تصور در ظهور این شجره نماید بلا ریب تصدیق در علو امر الله مینماید زیرا که از نفسی که بیست و چهار سال از عمر او گذشته و از علومی که کل بآنها متعلم میگشته متعری بوده و حال باین نوع که تلاوت آیات مینماید بدون فکر و تأمل و در عرض پنج ساعت هزار بیت در مناجات مینویسد بدون سکون قلم و تفاسیر و شئون علمیه در علو مقامات معرفت و توحید ظاهر مینماید که کل علماء و حکماء در آن موارد اعتراف بعجز از ادراک آنها نموده شبهۀ نیست که کل ذلک من عند الله هست علمائی که از اول عمر تا آخر عمر اجتهاد نموده چگونه در وقت نوشتن بسطری عربی دقت نموده و آخر الامر کلماتی است که لایق ذکر نیست کل اینها از جهت حجت خلق بوده و الا امر الله اعز و اجل از این است که بتوان او را شناخت بغیر او بل غیر او شناخته میشود باو

قسم بذات خداوندی که وحده وحده بوده و هست که آثار آن مضئی تر است از ضیاء شمس در نهار و آثار آنهائیکه مهتدی شده اند بعلو هدایت او اگر باعلی علو درجۀ علم و عرفان واصل گردند مثل آثار آنها مثل نور کواکب است در لیل و استغفر الله عن ذلک کیف یدرک بحر الازل ببحر الحدوث و کیف یعرف ذکر الاول بذکر الحدود سبحان الله و تعالی عن کل ما یذکر به الاشارات فی ملکوت الارض و السموات کل اینها نظر بمقامات حدودیۀ خلق بود که ذکر شد و الا آنچه احتجاج میشود یوم قیامت این است چنانکه بهمین احتجاج شد در این قیامت

چنانچه خداوند سؤال فرمود بلسان لسان خود که آیا قرآن کتاب کی است کل مؤمنین باو گفتند که کتاب الله هست بعد سؤآل کرده شد که آیا فرقی در میان فرقان و بیان دیده میشود اولوالافئدة گفتند لا و الله کل من عند ربنا و ما یتذکر الا اولوالابصار

بعد خداوند عالم نازل فرمود که اون بود کلام من بلسان محمد رسول الله - صلی الله علیه و اله - و این است کلام من بلسان ذات حروف السبع - باب الله - و هر کس باون ایمان آورده مفری از برای او نیست اگر بخواهد در ایمان خود ثابت باشد الا آنکه ایمان آورد باین آیات و الا باطل خواهد شد کینونیت او و اعمال او کیوم لم یکن شیئا عند الله مذکورا

و بعد نازل فرمود ای خلق من کل از اول عمر تا آخر عمر بمنتهای جد و جهد عمل میکنید از برای رضای من اگر امری از امور فرعیه را عامل هستید لاجل آنست که من در کتاب خود نازل کرده و اگر بائمۀ هدی ایمان آورده اید یا آنکه بزیارت قبور ایشان تقرب بسوی من میجوئید بواسطۀ آنست که در قرآن برمز اسمای آنها نازل شده و اگر اقرار بنبوت محمد رسول الله - صلی الله علیه و اله - میکنید بواسطۀ آن است که رسول من بوده و اگر در حول کعبه طواف میکنید بواسطۀ آن است که من او را بیت خود خوانده و اگر قرآن را معظم میدارید بواسطه آن است که آن کلام من است

و بر هر نفسی اگر چه از نفس امت آدم باشد لابد آنچه میکند بواسطۀ نسبت او است بمن چنانکه نزد خود چنین فهمیده و حال آنکه محتجب شده و خلاف واقع تصور کرده و از ظهورات بعد من محتجب شده زیرا که هیچ شیئ نیست مگر آنکه راجع میشود حکم او باین هیکل انسانی که خلق شده است بامر من و آن هیکل راجع میشود درجه بدرجه تا آنکه میرسد بنبی من و آن نبی ثابت نمیشود نبوت او الا بکتابی که نازل شده بر او و حجتی که باو عطا شده و امروز که یوم ظهور من است که بنفسه ظاهر شده و این ذکر بنفسه مثل ذکر کعبه است که بیت خود خوانده و الا از برای ذات من نه اولی است و نه آخری و نه ظهوریست و نه بطونی بلکه امروز آنچه راجع باین نفسی که از قبل من آیات مرا تلاوت مینماید شود راجع بمن میشود و آنچه راجع باو نمیشود راجع بمن نمیشود این است ظهور من بنفسه و بطون من بذاته زیرا که غیر این ممکن در امکان نیست و اعلای از این متصور در بیان نمیشود

چقدر محتجب هستید ای خلق که کل بنسبت بمن در مقاعد خود چنان تصور میکنید که در رضای من هستید و آیتی که دلالت بر من میکند و آیات قدرت مرا که خزائن اون فطرت او است باذن من تلاوت می نماید بغیر حق او را در جبلی ساکن کرده اید که احدی از اهل آن قابل ذکر نیست و در نزد او که درنزد من است غیر یک نفس که از حروف حی کتاب من است نیست و بین یدی او که بین یدی من است در لیل یک مصباح مضیئ نیست و حال آنکه بمقاعدی که بتعدد درجات باو میرسد مصابیح متعدده مشرق و ما علی الارض که از برای او خلق شده بآلاء او متلذذ و از او بقدر یک مصباح محتجب این است که من شهادت میدهم در این روز بر خلق خود و دون شهادت من نزد من لا شیئ بوده و هست و هیچ جنتی از برای خلق من اعلای از حضور بین یدی نفس من و ایمان بآیات من نیست و هیچ ناری اشد از احتجاب این خلق بمظهر نفس من و ایمان نیاوردن بآیات من نبوده و نیست

اگر میگوئید از قبل من چگونه تکلم مینماید نمی بینید آیات مرا بآنچه قبل در کتاب من گفتید حال هم حیا نمیکنید و حال آنکه دیدید که ثابت شد کتاب من و امروز کل باو مؤمن بمن هستید و عنقریب خواهید دید که افتخار شما بایمان باین آیات است و لیکن امروز که نفع میدهد انفس شما را اظهار ایمان بما لا ینفعکم و یضرکم محتجب شده اید و هیچ ضرر نرسیده و نخواهد رسید بر مظهر نفس من و آنچه ضرر رسیده و میرسد بانفس خودتان راجع میگردد ترحم بر انفس خود نموده و در هوائی که گمان رضای من میکنید عروج نموده و در جائیکه محقق است رضای من بحجتی که دین کل باو ثابت است از منسوبین بقرآن محتجب شده اید قسم بذات مقدس خود که هیچ جنتی از برای این خلق اعلی از ظهور من وآیات من نیست و هیچ ناری اشد از احتجاب بمن و آیات من نیست و هر گاه میگوئید عجز ما نزد ما ثابت نیست سیر نموده در شرق ارض و غرب ارض اگر چه این کلمۀ است بلا معنی زیرا که امروز حق ما علی الارض راجع میشود بقطع اسلام و هر گاه فصحای این قطع عاجز هستند دلیل است که کل عاجز هستند

و اگر اینها میگویند ما عاجز نیستیم چرا اتیان نمینمایند بآیۀ مثل آیات ما از فطرت نه بنحو تکسب و سرقت اگر چه در نزد هر حقی لابد است که بقدر سحره در زمان موسی اظهار آنچه در نزد خود است نمایند و حمد خداوند را که از زمان ظهور تا امروز از علمای این قطع بقدر این هم ظاهر نشده بزعم خود در علو رضای حق سیر مینمایند و از محقق حق بآیات قدرت خود محتجب هستند و همین ذل علمای اسلام را بس که بنسبت اسلام اظهار علم اسلام را مینمایند و از کسیکه کلام او محقق اسلام بوده و هست محتجب میشوند

و اگر باحتجاب خود راضی میبودند و ظلم بر نفسی نمیکردند و حکم بغیر آنچه در قرآن نازل شده بود نمیکردند خود را بنار انداخته بودند و حال خود را و اشخاصی که ایشان را علمای اسلام دانسته بلکه هر کس از ظهور الله محتجب گشته و میشود عذاب آنها از برای ایشان است و هر گاه ایشان تفکر در آیات الله نموده عجز خود را مشاهده مینموده و آنوقت نه سلطان اسلام و نه اشخاصیکه در ظل او بودند راضی باحتجاب از حق نمیشدند زیرا که افتخار کل باتباع حق است و هر گاه مشتبه کاری هم نزد آنها ننموده امر باینجا منتهی نگشته

چنانچه شبهه نیست که آخر الامر خداوند حق را بر کل ظاهر خواهد فرمود بحجیت او چنانچه امروز هم بخواهد کسی که خود را منسوب باسلام میداند چه از صاحبان حکم و چه از صاحبان علم اثبات حجیت آیات را نماید اقرب از لمح بصر میشود چنانچه اگر اقتدار دارد کل علما را حاضر مینماید و میگوید بآنها بفتاوی شما من کسی را که صاحب آیات بوده محتجب نموده حال امر از دو شق بیرون نیست یا آنکه شماها اتیان کرده اید کتاب و آیات او حاضر است و اگر نیست این آیه که در اینجا نوشته شده کافی است ”سبحانک اللهم انک انت سلطان السلاطین لتؤتین السلطنة من تشاء و لتنزعنها عمن تشاء و لتعزن من تشاء و لتذلن من تشاء و لتنصرن من تشاء و لتخذلن من تشاء و لتغنین من تشاء و لتفقرن من تشاء و لتظهرن من تشاء علی من تشاء فی قبضتک ملکوت کلشیئ تخلق ما تشاء بامرک انک کنت علاما مقتدرا قدیرا“ تکلم نمائید بمثل آنچه او تکلم نموده بر فطرت و بنویسید بمثل آنچه او نوشته بلا تأمل و سکون قلم و هر گاه نمیکنید دلیل است بر آنچه کرده اید بغیر حق شده و صاحب این آیات حق است من عند الله و شبهه نیست در اینکه خداوند این آیات را نازل فرمود بر او بمثل آنکه بر رسول خدا - صلی الله علیه و اله - نازل فرموده

چنانچه حال بمثل این آیات بقدر صد هزار بیت در میان خلق منتشر است بغیر صحف و مناجات او و صور علمیه و حکمیۀ او و در عرض پنج ساعت هزار بیت از نزد او ظاهر میگردد یا باسرع طوریکه کاتب نزد او بتواند تحریر نماید آیات الله را قرائت مینماید میتوان میزان گرفت که هر گاه از اول ظهور تا امروز میگذاشتند چقدر از آثار از نزد او منتشر شده بود

و هر گاه میگوئید که این آیات بنفسها حجت نمیشود نظر کنید در قرآن هر گاه خداوند در مقام اثبات نبوت رسول خدا - صلی الله علیه و اله - بغیر آیات احتجاج فرموده شماها هم تأمل نمائید و حال آنکه خداوند نازل فرموده: ﴿ما یجادل فی آیات الله الا الذین کفروا فلا یغررک تقلبهم فی البلاد کذبت قبلهم قوم نوح … و همت کل امة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق فأخذتهم فکیف کان عقاب و کذلک حقت کلمة ربک علی الذین کفروا أنهم اصحاب النار﴾

و در مقام کفایت کتاب نازل فرموده: ﴿أولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم ان فی ذلک لرحمة و ذکری لقوم یؤمنون﴾ و جائی که خداوند شهادت داده بکفایت کتاب بنفس آیات چگونه کسی میتواند بگوید کفایت نمیکند حجیت کتاب بنفسه

و اگر گفته میشود در آیات آنچه اولین گفتند از دو شق بیرون نیست یا آنکه غرض ایشان تصدیق حق نکردن است که از برای ایشان ثمری ندارد هیچ دلیلی چنانچه خداوند نازل فرموده: ﴿و ان یروا کل آیة لن یؤمنوا بها﴾ و در جای دیگر نازل فرموده: ﴿ان الذین حقت علیهم کلمة ربک لا یؤمنون و لو جائتهم کل آیة حتی یروا العذاب الالیم﴾ و اگر غرض احتیاط در دین است که فهم آن سهل است ﴿فبای حدیث بعد الله و آیاته یؤمنون﴾

یا خود حاضر میشود و از آنچه میخواهد از مطالب بنهج آیات سؤال مینماید تا آنکه خود بشنود که در نزد مبدأ تأملی و ترکیبی و ملاحظۀ اقترانات نیست و یا آنکه کسی را میفرستد که در نزد او ساعتی نشسته و آنچه تلاوت میکند از آیات الله نوشته بعد تفکر در آنها نموده تا یقین نماید که از فکر و اقترانات کلمات با هم نمیشود واگر میشد از صدر اسلام تا امروز در قرآن شده بود و از اول ظهور این امر تا امروز کسی در مقابل از این سبیل بر آمده بود

و اگر نکته گیری در اعراب و قرائت یا قواعد عربیه شود مردود است زیرا که این قواعد از آیات برداشته میشود نه آیات بر آنها جاری میشود و شبهه نیست که صاحب این آیات نفی این قواعد و علم بآنها را از خود نموده بلکه هیچ حجتی نزد اولوالالباب از عدم علم بآنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظم تر نیست زیرا که ثمرۀ این علوم فهم کتاب الله هست و بر شجرۀ که کتاب الله نازل مینماید علم باین علوم لازم نبوده و نیست بلکه کل قواعد و اعراب بر آنچه خداوند نازل فرموده ثابت است

و چه بسا از اشخاصیکه صاحب کل علوم هستند ولیکن ایمان ایشان بایمان بآیات الله ثابت است زیرا که ثمرۀ علوم علم باوامر الله است نه دون آن و اتباع مرضات او که اگر بنفسه این علوم مثمر بود صاحبان آن در عرب بیشتر از عجم ظاهر شده اند و حال آنکه شرفی نیست در اینها بلکه شرف برضای خداوند و علم توحید او است و استقرار در ظل طاعت و رضای او

و شبهه نیست که اکثر آنچه میکنند ما بین خود و او قصد نمیکنند الا رضای او را و حال آنکه برضای او کم کسی مطلع میشود مگر کسیکه برضای حجت او مطلع شود و امروز رضاء الله منحصر است برضای حجت او و مستقرین در ظل او و اگر چه دون آنها یحسبون انهم مهتدون ولیکن آنچه خداوند شهادت میدهد ثابت میماند و آنچه غیر متبعین امر الله میکنند مضمحل میگردد و هرگاه امروز ذکری از اشخاصی که تکذیب قرآن را در صدر اسلام نموده اند هست از رهبان نصاری و فصحای عرب ذکری هم از محتجبین امروز خواهد ماند

و امروز هیچ عملی انفع از برای عبد نیست که بطور انصاف نظر در آیات بیان نموده که حقیت حق را بعین یقین مشاهده نماید تا آنکه از لقاء مظهری که لقای او لقاء الله هست و رضای او رضاء الله هست محتجب نماند زیرا که کل خلق شده اند از برای همین چنانچه خداوند نازل فرموده: ﴿الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لأجل مسمی یدبر الأمر یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون﴾ و شبهه نیست که هر مرآتی که مقبل شمس شود خود مستشرق میشود و الا او بنفسه طالع میشود و غارب میگردد و عز کل این است که بثمرۀ وجود خود که فوز بلقاء الله و ایمان بآیات او است برسند و الا خود شیئ باطل میگردد بنفسه

و همین شجره است که غرس شجرۀ قرآن را در افئدۀ مردم نمود از برای امروز و امروز کل خود را بنسبت باو معزز و مفتخر میدانند و میکنند آنچه میکنند و این است معنی: ”لا حول و لا قوة الا بالله“ در تشریع و الا اگر این نسبتی که حقیقت ندارد از خود سلب نمایند بقدر ذبابه قوت ندارند و همین ذل بس است محتجبین را که بنسبت باو میکنند آنچه میکنند و عوض ثمرۀ وجود خود که امروز نصرت او است نصرت نکرده بلکه بعدم نصرت هم راضی نمیشوند و اگر راضی میشدند مقر این شجره در این جبل نمیشد

و خداوند کافی است کل عباد را حکم خواهد فرمود بقسط و حکم او همین حکم است که الآن در این کلمات ظاهر میشود که تا یوم قیامت فصل مینماید ما بین مقبلین بسوی او و دون او و آنچه قضایای خداوندی است جاری خواهد شد و او است بهترین ناصرین و حافظین و بهترین حاسبین و حاکمین.


منابع
پیوست‌ها
bab-bayan-022