ملخص این باب آنکه خداوند اذن فرموده عباد خود را که تسمیه کنند نفوس خود را باسمائی که مدل بر او است مثل عزیز و جبار و امثالهما و بهترین اسماء اسمی است که منسوب الی الله شود مثل بهاء الله یا جلال الله یا جمال الله یا نور الله یا فضل الله یا جود الله و امثال این نوع اسماء ممتنعه و عبد الله و ذکر الله این نوع هم بابی است که الی ما لا نهایه میتوان در آن عروج نمود واگر در بحر نبوت و ولایت و محبت بخواهد اسم گذارد از اسماء خمسه تجاوز نکند و جمع بین اسم محمد وعلی اعظم کل اسماء است واکرم کل امثال
و کور ترقی نموده شیئا فشیئا تا ظهوری که کل شیئ باسماء الهی خوانده میشود که هیچ شیئ اطلاق نمیشود بر او اسمی الا آنکه مشابه است با یکی ازاسماء حق جل و عز مثل حلیم که از مطعومات است ولی مشابه است باسم الله جل و عز و در این ظهور بیان از این نوع تصنع بسیار خواهد شد حتی آنکه اذن داده شده بکل که در یوم ظهور شمس حقیقت اگر مردم رسیده باشند بر حد کمال اطلاق شیئ نمیکنند الا آنکه مشابه یکی ازاسماء حق است جل و عز و اگر نرسد در آن ظهور در ظهور بعد خواهد شد کم کم خواهد شد تا آنکه مملو گردد کل سماء و ارض و ما بینهما از اسم حق
چه فرق میکند که طین مدل علی الله باشد یا انسان هر دو خلقند الا آنکه آن از برای او خلق شده زیرا که روح توحید کل شیئ را خداوند در روح انسانی قرار داده مثلا اگر بر ارضی مؤمنی نشیند روح آن ارض ساکن میگردد و متلذذ و اگر دون اون نشیند مضطرب میگردد بشأنی که غیر از خدا کسی نتواند احصای آن نمود و لا یزال از خدا طلب میکند قیام آن را از روی خود و همچنین مثل در طین زده شد که کل اشیاء را توانی تعقل نمود طوبی از برای اهل زمانی که در هیچ شیئ اسمی اطلاق نکنند الا باسم حق لایق است که بدء عوالم جنت گفت آن زمان را
و هیچ شیئ بجنت خود نمیرسد الا آنکه بمنتهای کمال در حد خود ظاهر شود مثلا این بلور جنت حجری است که ماده این بوده وهمچنین از برای این بلور بنفسه درجات است در جنت تا وقتی که رسد بجایی که در حینی که ماء هست دهن شعر بر او زده که یاقوت گردد آن وقت بمنتهی جنت رسیده زیرا که وقتی که حجر بوده بهاء نداشت وامروز یک قیراط آن اگر بکمال یاقوتیت رسد که در امکان او هست چقدر بهاء دارد و همچنین کلشیئ را تصور کن
و کمال علو انسان در ایمان بخدا است در هر ظهور و بآنچه از قبل آن نازل میگردد نه بعلم زیرا که در هر ملت علمای از هر فن دارند و نه بغناء زیرا که همچنین ظاهر است که در هر ملت اهل غنا در رتبه خود دارند و همچنین شئون دیگر بلکه علم علم بخدا است و آن نیست مگر علم بظهور او در هر ظهوری وغنایی نیست الا بفقر بسوی او و استغنای از ما دون او و آن ظاهر نمیگردد الا آنکه بالنسبة بمظهر ظهور ظاهر گردد
نه این است که شکر ظهورات قبل را ننموده که این ممتنع است زیرا که انسان در حین نوزده سالگی شکر یوم نطفه را باید کند که اگر نبود آن نطفه امروز او باین مقام نرسیده بود و همچنین اگر دین آدم نبود امروز این دین باین حد نرسیده و همچنین الی ما لا نهایه تصور کن امر خدا را و شکر کن او را بهر تجلی که فرموده در هر ظهوری که او است از شکر او که محبوب است نزد او و الله یهدی من یشاء الی صراط حق یقین
و ثمرۀ این امر این است که بتذکار این اسماء از مسمیات این اسماء خارج نگشته لعل نفسی بانجذاب مسمای اسم خود در این ظهور لایق اسمیت گردد که مدل بر ”من یظهره الله“ باشد نه بر غیر آن نه این است که بمحض اسم محتجب گردی زیرا که در این کور قاتل سید الشهداء - علیه السلام - بعینه باسم خود آن حضرت نامیده شده بود و در ظهور ”من یظهره الله“ شبهه نیست که کل باین اسماء محبوبه نامیده شده اند ولی اگر نفسی در دلالت بر آن ثابت ماند آن وقت اسم او است که کینونیت او از بحر جود حق خلق شده که لایق است اسم حسنی بر آن خوانده شود و الا ظل افکی است در تحت الثری که در نفی فانی میگردد چنانچه دیدی در یوم قیامت که چقدر نفوس باسم رسول الله - صلی الله علیه و اله - که اسمی در امکان از آن بالاتر نیست نامیده شده و محتجب ماندند از محبوب خود و الله علی کلشیئ شهید
و بدانکه مثل ”من یظهره الله“ مثل محک است که فصل میکند ما بین طلای خالص از غیر آن مثلا اگر کسی بهاء الله نامیده شده باشد اگر ببهاء او که اول من آمن باو است ایمان آورد آن وقت این اسم در حق او در اسماء ثبت میگردد و الا در نفی فانی میگردد کأنه لم یکن منه شیئا مذکورا.