ملخص این باب آنکه موهبۀ خداوند باهل بیان عطا فرموده که اگر کل ما علی الارض را میدادند سبیلی بسوی او نداشته و آن این است که بقطع نسبت از دون مؤمنین ببیان و وصل نسبت بمؤمنین طاهر فرموده ما یبیع و یشتری و دون ذلک من انواع الهدایا
مثلا اگر گلی برید یکی از نصاری باشد همینقدر که بمؤمنی دهد فی الفور طاهر میگردد و اگر رد کند ما دامی که در ید او است حکم اول جاری میگردد و بمجرد انتقال طاهر میگردد اگر چه سبب فصل هم بهم رسد که یک نفس دون مؤمن هدیه از برای مؤمنی فرستد از حینی که ذکر میکند که این از برای فلان مؤمن است طاهر میگردد اگر چه سنین معدوده بگذرد تا آنکه بآن نفس مؤمن رسد
و خداوند اذن فرموده که در هر ارضی هر شیئ نیکوئی هست مؤمنین ببیان تحصیل نموده لعل یوم ظهور حق شیئ بمحضر مالک وجود خلق رسد که محبوب او افتد زیرا که هر چه لطافت در ملک ظاهر شود رشحۀ است از بحر لطف جود او و ان الله جل وعز لم یوصف باللطف و انه هو اجل و اعظم من ان یذکر بما یقترن به دونه اذ لطفه لا یقترن بلطف خلقه کذلک انتم فی کل الاسماء و الامثال تستدلون.