الباب التاسع و العشر من الواحد السابع فی الصلوة.

حضرت باب
اصلی فارسی

الباب التاسع و العشر من الواحد السابع فی الصلوة.

ملخص این باب آنکه اول صلوتی که وضع شد صلوة ظهر بود و کل آن بعدد واحد وضع شد تا آنکه هر یکی باب جنتی باشد در اطاعت حق که در آن نبیند الا ظاهر در آن حرف را و در کل نبیند الا واحد بلا عدد را تا آنکه بر اعناق کل آیه خضوعی و خشوعی باشد از برای ”من یظهره الله“ که اگر کسی بظاهر مستنکف شود از طاعت او ولی بکینونیت عابد بوده خدا را باو

و هیچ عملی بعد از معرفت افضل از صلوة نبوده ونیست و صلوة هر نفس در حد وجود او است مثالا صلوة نقطه بالنسبة بصلوة حی مثل نقطه است بالنسبة بحروف حی و همچنین صلوة حی بالنسبة بحروف واحد ثانی و همچنین صلوة ثانی بالنسبة بحروف ثالث الی آنکه بآخر وجود منتهی شود چنانچه قبل از ظهور شجرۀ حقیقت نماز میگذارد و آخر وجود هم بر این حدود ظاهریه نماز میگذارد ولی صلاة کل نفوس نزد یک رکعت از صلوة حروف حی او لا شیئ است و چگونه که نزد او رسد

و همچنین در کل اعمال نظر کن یک کلمۀ ﴿لا اله الا الله﴾ که ”من یظهره الله“ گوید مقترن نمیشود با توحید کلشیئ چه قبلا چه بعدا چه سرا چه جهرا زیرا که او است ما شهد الله علی نفسه و آنچه دیگران توحید میکنند از حروف حی و کل اعداد متکثره از واحد اول باو توحید میکنند

اگر در اینجا نمیتوانی تصور کنی نظر کن در نقطۀ فرقان که صلوة غیر رسول الله - صلی الله علیه و اله – از اشرف خلق که امیر المؤمنین - علیه السلام - بود تا منتهی شود بآخر وجود بامر او خلق شده چگونه میتوان مقترن نمود با صلوة او این است که هر شیئ حول نفس خود حرکت مینماید از حول مبدأ خود نمیتواند تجاوز نماید ولی در صلوة مخلوقه بامر او صلوة کلشیئ مقترن نمیشود با یک رکعت صلوة امیر المؤمنین - علیه السلام - و همچنین الاقرب فالاقرب الی ان ینتهی الی واحد الاول و بهاء کل در نزد صلوة او هست مثل آنکه اگر بها اشیاء متکثره را مجرد کنی تا آنکه رسد بیک دانه جواهر کل را دارد ببهائیت نه بذاتیت و همچنین صلوة امیر المؤمنین کل صلوة را دارد ببهائیت نه بکینونیت و همچنین در کل شئون نظر کن

و همان صلوتی که در بدء در حین نزول آن اعراب دستک میزدند امروز ببین که در سر محل اقامه آن در بین علما چقدر کلام واقع میشود تا آنکه در یک مسئله فرعیه متعلقه بآن هزار بیت کملین علماء انشاء نموده ولی از این شئون محتجب ممان از مبدأ مثل آنکه امروز کل مؤمنین بقرآن شب و روز هفده رکعت نماز واجب میکنند که در هر رکعت دو مرتبه از برای خدا سجده واجب میکنند ولی از مذوت آن محتجب و بر آن وارد میآورند آنچه وارد میآورند و حال آنکه یومی که رسول خدا - صلی الله علیه و اله - وضع نمود آنرا نبود الا حبل خضوعی و خشوعی که در اعناق مردم باشد ازبرای یوم رجع خود

و از آنجائی که عبادت مقبول نیست الا بتوحید در مقام عبادت بشنو که بر آن چه وارد شد کل در مقام عبادت باو الی الله متوجه و از نفس او حدود ظاهریه صلوة را منع نموده وحال آنکه آنهائی که شب و روز در صلوتند چون که مقبل الی الله نشده حکم دون حقیت در باره ایشان نازل شده چگونه و صلوة که یک شأن از شئون دین ایشان است

بدانکه در نزد هر ظهور شهادتین که آن مبدأ دین است بدیع میگردد مثل آنکه در ظهور رسول الله - صلی الله علیه و اله - ﴿لا اله الا الله﴾ عیسی - علیه السلام - روح الله اگر کسی میگفت حکم اسلام بر او نمیشد الا آنکه ﴿لا اله الا الله﴾ گوید که مقترن است بمحمد رسول الله - صلی الله علیه و اله - و همچنین در ظهور ”من یظهره الله“ ﴿لا اله الا الله﴾ مقبول میشود که مقترن باشد بشهادت در حق او که اون بعینه همان ﴿لا اله الا الله﴾ و شهادت در حق نقطۀ بیان است ولی آنروز بغیر آن ظهور مقبول نمیگردد بمثل آنکه در ظهور فرقان مقبول نگشت الا آنکه مبدل شد بلسان عربی واقرار بنبوت محمدی - صلی الله علیه و اله -

جائی که در جوهر دین این نوع حکم دارد چگونه است حکم متعلق بآن و امروز می بینی که هر نفسی بیکی از اعمال از مذوت آن محتجب مانده که اگر ناظر بودند کل بر جوهر دلیل و مبدأ وجود هر آینه اقرب از لمح بصر از صراط تجاوز مینمودند و در این شئون محتجب نمیماندند

ولی از این شئون هم در غروب شمس محتجب ممان که اگر قدر جوی منحرف شوی شهداء بیان حکم دون علو ایمان خواهند نمود ولی نظر را هم همیشه بمبدأ انداز که کل اینها نزد اون مثل خاتمی است که بر ید تو است حرکت میدهی آنرا هر طور که میخواهی

بلی کسی را مصلی میگویند که بحروف واحد مؤقن شود و عز را در امر الله بیند نه در نفس شیئ و محتجب نشود بنظر کردن در آن شیئ که اگر قابل نمیبود محل امر نمیشد و در حین صلوة قصد کند خدا را وحده وحده بملاحظه این نکته که اگر یوم قیامت واقع شود خاضع باشد از برای حرفی از حروف واحد اول آنوقت مصلی بر او اطلاق شود اگر در مقام امتحان بر آمد و صادق شد در یوم قیامت و الا در لیل مقبول میشود از آن همینقدر که باین نظر ناظر باشد

و باید عابد در مقام صلوة نبیند الا معبود را و نظر نکند الا بسوی خداوند وحده وحده لا شریک له که اگر در عبادت اسمی یا وصفی را در نظر آورد محتجب میگردد و مقبول نمیشود عبادت اون باید توجه کند بذات اقدس الهی که لم یلد و لم یولد بوده وهست و کلشیئ دون او خلق او است و او شناخته نمیشود بکنه ذات اوو موصوف نمیگردد بعز قدس کینونیت او و مستحق عبادت و پرستش نیست الا ذات او

ولی در کل این شئون از ابواب هدی بیرون نرفته که بهر رکعتی فتح بابی از ابواب جنت میگردد که عرفان بحروف واحد باشد در یوم ظهور آنها و آن جنت اجل از این است که صور حدودیه در آن باشد و آن جنتی که در او صور حدودیه هست ازلباس حریر و اسباب ذهب و لحم طری و شراب طهور و حور مثل قطع یاقوت و وصفهایی که شده حافظ آنها دون آن واحد است و آنها از آن واحد اول مستمدند نه این است که محتجب مانی باینها در نزد آن واحد اول که آنجا صرف حب و ظهور است و هنوز بمقام صور حدودیه جوهریه نیامده و وقتی که ظاهر میشود بمدد آن است نه غیر آن

مثلا اگر امروز در مقعدی چهل هزار مصباح بلور روشن شود که نوعی از صفاء جنت باشد نظر کن که ما یقوم به او حدیثی است که فرموده اند قبل که در مصباح اسراف نیست این است که حافظ این حدودات کل مستمد است از آن واحد اول اگر چه در صدر اسلام بین یدی او نبود الا یک مصباح و همچنین در کل ظهورات مشاهده کن لعل در یوم قیامت محتجب نمانی و اگر در نزد اون واحد اول هم باشد و حال آنکه سزاوار است که آنچه در امکان مصباح ممکن است لایق است که بین یدی او مشرق شود ولی حافظ کل این صور حدودیه از واحد متکثره در صقع او است نه نفس واحد اول

و نظر کن در ظاهر ملک و استدلال کن و کل خلق را واحدا واحدا فرض کن تا آنکه منتهی شود بواحد اول که رسول الله - صلی الله علیه و اله - و حروف حی آن باشد در هر رتبه از تکثر آن واحد هست که کل قائم باو است وهمچنین صلوات کل خلق از حد خود متجاوز نمیگردد و کل صلوتها بنفسها ساجدند از برای صلوة حروف حی و کل صلوة حروف حی بنفسها ساجدند از برای صلوة نقطه و او ساجد است از برای خداوند وحده وحده مثل بنفس صلوة زدم تا کینونیات را مثل اون بینی که معاینه اعمال مثل کینونیات است اگر چه صلوة آخر وجود بعینه مثل صلوة اول وجود است ولی همین قسم که کینونیت آخر وجود نتواند مذکور شد نزد اول وجود الا در حد خود که آخر وجود باشد کذلک کل اعمال را مشاهده کن

و در سه رکعت از اول صلوة توحید ذات کن و در چهار رکعت بعد توحید صفات و در شش رکعت بعد توحید افعال و در شش رکعت بعد توحید عبادت و مبین در کل الا الله وحده وحده لا شریک له را و همچنین کل واحد متکثره را مثل واحد اول بین که اگر نفسی در آخر وجود عبادت کند یا قبل از آن در توحید فعل توحید کند یا قبل از آن در توحید صفات توحید کند یا قبل از آن در توحید ذات توحید کند نیست الا آنچه که در واحد اول متجلی شده و مبین خالقی الا الله و رازقی الا الله و ممیتی الا الله که در کل مرایا متجلی نیست الا شمس واحده و آن حقیقت مشیت اولیه است که او بنفسها مدل علی الله است و کل آنچه میکنند در مرایای خود باو میکنند و او بالله عز و جل

و اگر ناظر شوی بر این نظر می بینی بعین یقین که شیئیت کل اشیاء بمشیت ظاهره در ملک است و نه این است که کینونیت مشیت بکینونیتها ظاهر شود بلکه در هر ظهوری آنچه در امکان ممکن است از ظهور او ظاهر میگردد این است معنی ﴿أأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾ وهمچنین مثل زدم بفرد ادنی تا اعلی را خود استنباط کنی

و کل این مراتب را بمثل آنکه کف خود را می بینی به بین و بعرفان مگذران لعل در یوم قیامت توانی اخذ ثمر نمود و الا کرور کرور از حکما در معرفة الله هزاران هزار کتاب نوشته ولی اگر ناظر بودند که ثنای کی را مینویسند و بر کجا وارد میآید و از کجا مشرق شده ودر ظل چه ظهوری مستقر میگردد هر آینه در یوم قیامت نفع می بخشید ایشان را این است که در یوم قیامت کل عرفانها اگر شهود شود ثمر می بخشد و الا در هوای فؤاد آن نفس میماند

و در مقام عبادت توجه مکن الا بسوی ذات غیب ازل که مستحق پرستش وعبادت است ولی از آنجائی که توجه بآن مقترن است باقرار بر آنچه حروف واحد بر آن هستند از معرفت و رضای او داخل شو در مدینه توحید بلا آنکه غیر الله را بینی واگر نفسی در حین عبادت نظر باسم کند عبادت نکرده خدا را و محتجب مانده از مقصود الهی عز و جل بلکه کل اسماء مدل است بر اینکه نیست الهی غیر آن و معبودی سوای آن و هر شیئ که ذکر شیئیت بر او میشود خلق او است واو است مستحق عبادت و پرستش نه خلق آن

و عبادت کن خدا را بشأنی که اگر جزای عبادت تو را در نار برد تغییری در پرستش تو او را بهم نرسد واگر در جنت برد همچنین زیرا که این است شان استحقاق عبادت مر خدا را وحده و اگر از خوف عبادت کنی لایق بساط قدس الهی نبوده و نیست و حکم توحید نمیشود در حق تو و همچنین اگر نظر در جنت کنی و برجاء آن عبادت کنی شریک گردانیدۀ خلق خدا را با او اگر چه خلق محبوب او است که جنت باشد زیرا که نار و جنت هر دوعابدند خدا را و ساجدند از برای او و آنچه سزاوار است ذات او را عبادت او است باستحقاق بلا خوف از نار و رجاء در جنت اگر چه بعد از تحقق عبادت عابد محفوظ از نار و در جنت رضای او بوده وهست ولی سبب نفس عبادت نگردد که آن در مقام خود از فضل وجود حق بر آنچه حکمت الهیه مقتضی شده جاری میگردد

و احب صلواة صلواتی است که از روی روح و ریحان شود و تطویل محبوب نبوده و نیست و هر چه مجرد و جوهر تر باشد عند الله محبوب تر بوده وهست و غیر از صلوة واحد مرتفع شده و آنچه در این ظهور امر شده ذکر الله هست که بروح و ریحان واقع شود که افضل عبادات و امنع درجات است و اگر کسی از یک رکعت نماز محتجب ماند لاجل کل ما علی الارض مغبون بوده عند الله و فضل آن زیاده از آن است و آنچه در او است اعلای از آن است و کل رکعات حی طائفند حول نقطه وحدت که مبدأ زوال و صلوة آن باشد و بدانکه در ایستادن نماز مقابل کسی هستی که مبدء و عود تو در قبضه او است وهیچ شیئ از علم او پوشیده نیست و هیچ شیئ او را عاجز نمیکند و قادر است بر کل اشیاء وعالم است بکلشیئ قبل وجود آن

مثل آنکه عالم است بکلشیئ بعد وجود آن و بیان آن درمواقع امر شده کل بر آنچه عابد بوده اند خدا را عابد باشند وخواهند بر مواقع امر شاهد گشت

و باستلذاذ بان ملتذ فلتصلین باذن ربکم ثم ایاه تتقون و لا تعبدن الا الله و انتم کنتم بآیات الله لموقنین.


منابع
پیوست‌ها
bab-bayan-140