ملخص این باب آنکه از برای هر شیئی تطهیری است درعلم خدا و کل بذکر الله طاهر میگردند اگر مؤمن شوند ”بمن یظهره الله“ و تطهیر افئده نمیشود الا بایمان بحروف ثلاث و ارواح الا برباع و انفس الا بسداس و اجساد ذاتی الا بمثل آن و کل تطهیر در کلمۀ توحید است که طاهر کنی این آیات واحد را از آیات در ظل آن از نار و همچنین در هر شیئی مشاهده کنی اثبات و دون آنرا تا آنکه توانی تطهیر نمود مثلا اگر دستمال دست تو قدر ذرۀ سیاه شود تطهیر آن نمیشود الا بآنچه در حد آن مقدر شده وهمچنین از ذروه وجود الی منتهای ذکر هر شیئ نظر کن تا آنکه محتجب نگردی از دوای هر دآء
و بدانکه تطهیر در بیان اقرب قربات و افضل طاعات بوده و هست مثلا سمع خود را طاهر کن از اینکه ذکر دون الله نشنوی و عین خود را که نبینی و فؤاد خود را که شاهد نشوی و لسان خود را که ناطق نگردی و ید خود را که ننویسی و علم خود را که احاطه ندهی و قلب خود را که بر او خطور ندهی و همچنین کل شئون خود را تا آنکه در صرف جنت حب پرورش کنی لعل درک کنی ”من یظهره الله“ را با طهارت محبوب نزد آن که طاهر باشی از دون من لم یؤمن به و من لم یکن له که آنوقت طاهر خواهی بود بطهارتیکه نفع بخشد تو را
و بدانکه هر سمعی که کلمات او را شنود با ایمان بآنها داخل نار نمیشود یعنی چونکه می بیند علو کلمات او را در عرفان او اختیار میکند او را و داخل حب نفسی که تصدیق او نمیکند نمیشود که آنچه در آخرت است ثمرۀ این است و هر عینی که نظر کند در کلمات او با ایمان بآن واجب میگردد بر آن جنت و هر فؤادی که شاهد شود بر کلمات آن با ایمان بآن در جنت بوده و خواهد بود نزد خداوند و هر لسانی که ناطق گردد بکلمات او با ایمان باو خواهد در جنت بود و متلجلج میشود در آن بتقدیس و تسبیح لم یزلی که زوال و نفاد از برای ظهورات عز او و نفحات قدس او نبوده و نیست و هر یدی که بنویسد کلمات اون را با ایمان باو مملو فرماید خداوند آن ید را از آنچه محبوب او است در دنیا و آخرت و هر صدری که کلمات او را حفظ نماید خداوند مملو فرماید او را از محبت خود اگر مؤمن باو باشد و هر قلبی که حب کلمات اون را داشته باشد و نزد ذکر او علامت ایمان در آن ظاهر گردد مثل قول الله: ﴿اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ هر آینه محل نظر الهی بوده و هست و خواهد ذکر فرمود آنرا خداوند در یوم قیامت باحسن ذکر
و بدانکه طهارت نفوس نه این است که کلماتی که خداوند نازل فرموده تلاوت بکنی زیرا که اول دین تو بکلمۀ ﴿لا اله الا الله﴾ ثابت میگردد با ذکر مظاهر واحد اول و ذکر بیان و حال آنکه دون کلمات علیین در حروف اول نفی است که در زمان ظهور خود را یکی از مطهرین ارض نفوس میداند بلکه مراد از طهارت نفوس آن است که آنچه لدون الله هست از آن خود را طاهر گردانی و آنچه لله هست خود را بآن فایز گردانی
ولی اگر رسد ظهور بیان بشأنی که دیگر ذکر لدون الله نشود آنوقت اگر دون کلمات علیین را تلاوت نکنی اذن داده میشوی و اگر خواهی که در کل عمر خود در بحر صرف محبت و علیین سیر نمائی داری زاد سفر زیرا که اگر کل وجود بیک کلمۀ ”الله اعظم“ سیر کنند کل میرسند بمقصد که آن ”من یظهره الله“ باشد که او است ظاهر بظهور این کلمۀ
و بدانکه نفی هر ظهوری در ظهور بعد داخل میشود نه در نفس ظهور مثلا نفی انجیل در قرآن ظاهر شد و نفی قرآن در بیان کلیه نه جزئیه و همچنین نفی بیان ظاهر نمیشود الا بظهور ”من یظهره الله“ که کل آن روز مدعی اثباتند از برای او و متبری از نفی ولی خوش بود گر محک تجربه آید بمیان که آنوقت چنین کل خالص شوند که سموات و ارض و ما بینهما از عظمت آن خاضع گردد چنانچه در ظهور بیان دیدی و اگر در آن روز هستی خواهی دید که کل ماهیان بحر بیان بآن ماء زنده ولی از آن محتجب
و لتطهرن انفسکم علی حق ما انتم علیه مقتدرون.