سر هر داستان نام سزداناست

حضرت بهاءالله
اصلی فارسی

سر هر داستان

نام يزدان است

ايدوستان يزدان آواز يکتا خداوند بی نياز را بگوش جان بشنويد تا شما را از بند گرفتاريها و تيره گی تاريکيها آزاد فرمايد و بروشنائی پاينده رساند صعود و نزول حرکت و سکون از خواست پروردگار ما کان و ما يکون پديد آمده سبب صعود خفّت و علّت خفّت حرارت است خداوند چنين قرار فرمود و سبب سکون ثقل و گرانی و علّت آن برودت است خداوند چنين قرار فرمود و چون حرارترا که مايه حرکت و صعود و سبب وصول بمقصود بود اختيار نمود لِذا آتش حقيقی را بيد معنوی بر افروخت و بعالم فرستاد تا آن آتش الهيّه کلّ را بحرارت محبّت رحمانيّه بمنزل دوست يگانه کشاند و صعود و هدايت نمايد اينست سرّ کتاب شما که از قبل فرستاده شد و تا اکنون از ديده و دل مکنون و پوشيده بوده اکنون ان آتش آغاز بروشنی تازه و گرمی بی‌اندازه هويداست اين آتش يزدان بخودی خود بی مايه و دود روشن و پديدار تا جذب رطوبات و برودات زائده که مايه سستی و افسرده‌گی و سرمايه گرانی و پژمردگی است نمايد و همه امکان را بمقام قرب رحمن کشاند هر که نزديک شد بر افروخت و رسيد و هر که دوری جست باز ماند

﴿ای بنده يزدان﴾ از بيگانگان بيگانه شو تا يگانه را بشناسی بيگانگان مردمانی هستند که شما را از يگانه دور مينمايند امروز روز فرمان و دستوری دستوران نيست در کتاب شما گفتاريست که معنی آن اينست دستوران در ان روز مردمان را دور مينمايند و از نزديکی باز ميدارند دستور کسی است که روشنائی را ديد و بکوی دوست دويد اوست دستور نيکو کار و مايه روشنائی روزگار

﴿ای بنده يزدان﴾ هر دستور که تو را از اين نار که حقيقت نور و سرّ ظهور است دور مينمايد او دشمن تو است بگفتار اغيار از يار دور ممان و از سخن دشمن از دوست مگذر

﴿ای بنده يزدان﴾ روز کردار آمد وقت گفتار نيست پيک پروردگار آشکار هنگام انتظار نه چشم جان بگشا تا روی دوست بينی گوش هوش فرا دار تا زَمْزَمَه سروش ايزدی بشنوی

﴿ای بنده يزدان﴾ پيراهن بخشش دوخته و آماده بگير و بپوش و از مردمان دل بردار و چشم بپوش ای خردمند اگر پند خداوند بشنوی از بند بنده‌گان آزاد شوی و خود را بر تر از ديگران بينی

﴿ای بنده يزدان﴾ شبنمی از درياهای بخشش يزدان فرستاديم اگر بنوشند و زمزمه از آوازهای خوش جانان آورديم اگر بگوش جان بشنوند بپرهای شادمانی در هوای محبّت يزدانی پرواز کن مردمان را مرده انگار بزنده گان بياميز هر يک از مردمان جهان که بوی خوش جانان را در اين بامداد نيافت از مرده‌گان محسوب بی نياز بآواز بلند ميفرمايد جهان خوشی آمده غمگين مباشيد راز نهان پديدار شده اندوهگين مشويد اگر بپيروزی اين روز پی بری از جهان و آنچه در اوست بگذری و بکوی يزدان شتابی

﴿ای بنده يزدان﴾ بيروزی را از اين پيروزی آگاهی نه و افسرده را از اين آتش افروخته گرمی نه

﴿ای بنده يزدان﴾ آن شجر که بدست بخشش کشتيم با ثمر آشکار و آن مژده که در کتاب داديم اکنون با اثر هويدا

﴿ای بنده يزدان﴾ هنگامی در خوابگاه بر تو تجلّی نموديم بآن آگاه نشدی اکنون بياد آر تا بيابی و بدل سوی دوست بی منزل شتابی

﴿ای بنده يزدان﴾ بگو ای دستوران دست قدرت از ورای سحاب پيدا بديده تازه ببينيد و آثار عظمت و بزرگی بی حجاب هويدا بچشم پاک بنگريد

﴿ای بنده يزدان﴾ آفتاب جهان جاودانی از مشرق اراده رحمانی در اشراق و دريای بخشش يزدانی در امواج بی بهره کسی که نديد و مرده مردی که نيافت چشم از دنيا بر بند و بروی دوست يکتا بگشا و باو پيوند

﴿ای بنده يزدان﴾ بی آلايش جان بستايش پروردگار زبان بگشا زيرا از کلک گهر بار تو را ياد نمود اگر پی باين بخشش بری خود را پاينده بينی

﴿ای بنده يزدان﴾ بگو خداوند ميفرمايد صاحب محنت صحّت نخواست بر نخواهد خواست و ان دارای نشان رستگاری نخواهد يافت

منابع
محتویات
OV