لوح توحيد

حضرت بهاءالله
اصلی فارسی

﴿ هُوَ البَاهِي البَهِيِّ الأَبْهَی ﴾

حمد مقدّس از عرفان ممکنات و منزّه از ادراک مدرکات مليک عزّ بی مثاليرا سزاست که لم يزل مقدّس از ذکر دون خود بوده و لا يزال متعالی از وصف ما سوی خواهد بود احدی بسماوات ذکرش کما هو ينبغی ارتقا نجسته و نفسی بمعارج وصفش علی ما هو عليه عروج ننموده و از هر شأنی از شئونات عزّ أحديّتش تجلّيات قدس لا نهايه مشهود گشته و از هر ظهوری از ظهورات عزّ قدرتش أنوار لا بدايه ملحوظ آمده چه بلند است بدايع ظهورات عزّ سلطنت او که جميع انچه در آسمانها و زمين است نزد أدنی تجلّي آن معدوم صرف گشته و چه مقدار مرتفع است شئونات قدرت بالغه او که جميع انچه خلق شده از أوّل لا أوّل الی آخر لا آخر از عرفان أدنی آيه آن عاجز و قاصر بوده و خواهد بود هياکل اسماء لب تشنه در وادی طلب سرگردان و مظاهر صفات در طور تقديس ربّ أرِنی بر لسان مَوْجی از طمطام رحمت بی زوالش جميع ممکناترا بطراز عزّ هستی مزيّن نموده و نفحه از نفحات رضوان بی مثالش تمام موجوداترا بخلعت عزّ قدسی مکرّم داشته و برشحه مطفحه از قمقام بحر مشيّت سلطان أحديّتش خلق لا نهايه بما لا نهايه را از عدم محض بعرصه وجود آورده لم يزل بدايع جودشرا تعطيل اخذ ننموده و لا يزال ظهورات فيض فضلش را وقوف نديده از أوّل لا أوّل خلق فرموده و الی آخر لا آخر خلق خواهد فرمود و در هر دوری از أدوار و کوری از اکوار از تجلّيات ظهورات فطرتهای بديع خود خلق را جديد فرموده تا جميع انچه در سماوات و أرضينند چه از آيات عزّ آفاقيه و چه از ظهورات قدس انفسيّه از باده رحمت خمخانه عزّ احديتش محروم نمانند و از رشحات فيوضات سحاب مکرمتش مأيوس نگردند چه قدر محيط است بدايع فضل بی منتهايش که جميع آفرينش را احاطه نموده بر مقاميکه ذرّه در ملک مشهود نه مگر انکه حاکی است از ظهورات عزّ أحديَّت او و ناطق است بثنای نفس او و مدلّ است بر أنوار شمس وحدت او و بشأنی صنع خود را جامع و کامل خلق فرموده که اگر جميع صاحبان عقول و أفئده اراده معرفت پست ترين خلق او را علی ما هو عليه نمايند جميع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمايند تا چه رسد بمعرفت آن آفتاب عزّ حقيقت و آن ذات غيب لا يُدْرک عرفان عرفاء و بلوغ بلغاء و وصف فصحاء جميع بخلق او راجع بوده و خواهد بود صد هزار موسی در طور طلب بندای لَنْ ترانی منصعق و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اصغاء کلمه لَنْ تَعْرفَنی مضطرب لم يزل بعلوّ تقديس و تنزيه در مکمن ذات مقدّس خود بوده و لا يزال بسموّ تمنيع و ترفيع در مخزن کينونت خود خواهد بود متعارجان سماء قرب عرفانش جز بسر منزل حيرت نرسيده‌اند و قاصدان حرم قرب و وصالش جز بوادی عجز و حسرت قدم نگذارده‌اند چه قدر متحيّر است اين ذرّه لا شئ از تعمّق در غمرات لجّه قدس عرفان تو و چه مقدار عاجز است از تفکّر در قدرت مستودعه در ظهورات صنع تو اگر بگويم ببصر در ائی بصر خود را نبيند چگونه تو را بيند و اگر گويم بقلب ادراک شوی قلب عارف بمقامات تجلّی در خود نشده چگونه تو را عارف شود اگر گويم معروفی تو مقدّس از عرفان موجودات بوده و اگر بگويم غير معروفی تو مشهودتر از آنی که مستور و غير معروف مانی اگر چه لم يزل أبواب فضل و وصل و لقايت بر وجه ممکنات مفتوح و تجلّيات أنوار جمال بيمثالت بر اعراش وجود از مشهود و مفقود مستوی مع ظهور اين فضل أعظم و عنايت اتمّ أقوم شهادت ميدهم که ساحت جلال قدست از عرفان غير مقدّس بوده و بساط اجلال أُنْست از ادراک ما سوی منزّه خواهد بود بکينونت خود معروفی و بذاتيّت خود موصوف و چه قدر از هياکل عزّ أحديّه که در بيداء هجر و فراقت جان باخته‌اند و چه مقدار از ارواح قدس صمديّه که در صحرای شهود مبهوت گشته‌اند بسا عشاق با کمال طلب و اشتياق از شعله ملتهبه نار فراق محترق شده و چه بسيار از احرار که برجای وصالت جان داده‌اند نه ناله و حنين عاشقين بساحت قدست رسد و نه صيحه و ندبه قاصدين و مشتاقين بمقام قربت در آيد و چون ابواب عرفان و وصول بان ذات قِدَم مسدود و ممنوع شد محض جود و فضل در هر عهد و عصر آفتاب عنايت خود را از مشرق جود و کرم بر همه اشياء مستشرق فرموده و انجمال عزّ أحديّه را از ما بين بريّه خود منتخب نمود و بخلعت تخصيص مخصوص فرموده لأجل رسالت تا هدايت فرمايد تمام موجوداترا بسلسال کوثر بی زوال و تسنيم قدس بی مثال تا جميع ذرّات أشياء از کدورات غفلت و هوا پاک و مقدّس شده بجبروت عزّ لقاء که مقام قدس بقاست در آيند اوست مرآت أوّليّه و طراز قدميّه و جلوه غيبيّه و کلمه تامّه و تمام ظهور و بطون سلطان أحديّه و جميع خلق خود را باطاعت او که عين اطاعة اللّه است مأمور فرموده تموّجات أبحر اسميّه از اراده‌اش ظاهر و ظهورات يمايم صفتيّه از امرش باهر و عرفان موجودات و وصف ممکنات از أوّل لا أوّل الی آخر لا آخر راجع باينمقام بوده و احدی را از اين مقام بلند اعلی که مقام عرفان و لقای آن شمس أحديّت و آفتاب حقيقت است تجاوز و ارتقا ممکن نه چه که وصول بغيب لا يُدْرَک بالبديهه محال و ممتنع بوده پس تموّجات ان بحر باطن در ظاهر اينظهور سبحانی مشهود و اشراقات آن شمس غيب از افق اينطلوع قدس صمدانی من غير اشاره طالع و ملحوظ و اين کينونات مشرقه از صبح أحديّه را بحجّتی ظاهر فرموده که دون آنکينونات مشرقه مرسله از اتيان بمثل آن عاجز و قاصر بوده‌اند تا احدی را مجال اعراض و اعتراض نماند چه که من دون حجّت واضحه و برهان لائحه حجّت الهی و برهان عزّ صمدانی بر هياکل انسانی تمام نبوده و نخواهد بود و لکن تخصيص آنحجّت بآيات منزله و يا إشارات ظاهره و يا دون آن منوط و مشروط باراده آن سلطان مشيّت بوده و خواهد بود و منوط و معلّق باراده دون او نبوده حال ای طالبان هوای قرب قدس صمدانی بطلب تمام و جهد و سعی کامل از سلطان جود و مليک شهود مسألت نموده که شايد از طماطم يمايم جود و فضل خود تشنگان را از سلسبيل بيزوال و تسنيم بی مثال خود محروم نفرمايد چه که جميع مقامات ما لا نهايه عرفان و منتهی ثمره وجود انسان وصول و بلوغ باين رتبه بلند أعلی و مقام ارجمند أبهی بوده جهدی بايد تا از لا و مظاهر آن که اليوم عالم را احاطه نموده فارغ شده بأصل شجره مرتفعه مبارکه الّا فائز شويد که اينست تمام رستگاری و اصل آن و حقيقت فوز و مبدأ و منتهای آن و ديگر انکه بايد آن آفتاب وحدت و سلطان حقيقت را از ظهورات بوارق أنوار مستشرقه از ان کينونت أحديّه بشناسند و عارف شوند چه که آن ذات أوّليّه بنفس خود قائم و معروف بوده و حجّت او هم از نفس او ظاهر و لائح خواهد بود دليل بر ظهور شمس همان انوار شمس است که از نفس خود شمس لائح و مشرق و مضیء است و هم چنين کلّ عباد بنفسه مأمور بعرفان آن شمس احديّه بوده‌اند ديگر در اين مقام ردّ و اعراض و يا توجّه و اقبال عباد برای احدی دليل و حجّت نبوده و نخواهد بود باری ای مؤمن باللّه در هر ظهوری ناظر بخود أمر و ظهورات ظاهره من عند او بوده تا از صراط إلهی نلغزی مثلا ملاحظه در انسان نما که اگر او را بخود او عارف شوی در هر قميص که او را ملاحظه نمائی ميشناسی و لکن اگر نظر بدون او از لباس و قميص داشته باشی هر آن و يوميکه قميص تجديد شود از عرفان او محتجب و ممنوع مانی پس نظر را از تحديدات ملکيّه و شئونات آفاقيّه و ظهورات أسمائيّه بر داشته و بأصل ظهور ناظر باشيد که مبادا در حين ظهور از أصل شجره محتجب مانيد و جميع أعمال و أفعال شما عاطل و باطل شود و از إثبات بنفی راجع شويد و شاعر بآن نباشيد و نعوذ باللّه عن ذلک فلتراقبن يا ملأ البيان لِتَعْرَفوا الظّهورَ بنفسه و بما يظهر من عنده لا بما دونه لأنّ دونه لن يغنيکم و لو يکون کلّ من فی السّموات و الأرض و هذا خير النّصح منّی عليکم إن أنتم تقبلون باری بصر سِرّ و شهاده را از توجّه ما سوی اللّه پاک و مقدّس نموده تا بجمال او در هر ظهور فائز شويد و بلقای او که عين لقاء اللّه است مرزوق گرديد و اين است قول حقيکه سبقت نگرفته او را قولی و از عقب در نيايد او را باطلی لم يزل در مشکاة کلمات چون سراج منير ربّاني روشن و مضیء بوده و خواهد بود چه نيکوست حال نفسيکه بنفس خود بانوار اين ضياء قدس صمدانی منير گردد فَهَنِيئًا لِلْعَارِفِينَ

منابع
محتویات
OV